Dictiornary-Farsi | تربیت امیز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
educative	تربیت امیز


Other Matches

well-bred	با تربیت تربیت شده
rat race	عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
antagonistic	خصومت امیز رقابت امیز
expostulatory	سرزنش امیز تعرض امیز
gratulant	تهنیت امیز تبریک امیز
admonitory	نصیحت امیز توبیخ امیز
trickier	خدعه امیز مهارت امیز
tricky	خدعه امیز مهارت امیز
suasive	ترغیب امیز تحریک امیز
incriminatory	تهمت امیز اتهام امیز
trickiest	خدعه امیز مهارت امیز
ill-bred	بی تربیت
gentlest	با تربیت
nurturing	تربیت
gentler	با تربیت
nurtures	تربیت
nurtured	تربیت
nurture	تربیت
upbringing	تربیت
gross	بی تربیت
genteelness	تربیت
true bred	با تربیت
unmannerly	بی تربیت
unpolished	بی تربیت
barbarous	بی تربیت
impolite	بی تربیت
mannerliness	تربیت
lowbred	بی تربیت
low bred	بی تربیت
grossing	بی تربیت
grossest	بی تربیت
grosses	بی تربیت
grosser	بی تربیت
grossed	بی تربیت
randy	بی تربیت
ill mannered	بی تربیت
ill bred	بی تربیت
gentry	تربیت
caddish	بی تربیت
education	تربیت
pedagogy	تربیت
uncivilly	بی تربیت
churl	بی تربیت
uncivil	بی تربیت
chuff	بی تربیت
gentrice	تربیت
bearish	بی تربیت
well bred	با تربیت
mannerless	بی تربیت
good breeding	تربیت
gentle	با تربیت
blowzed	بی تربیت
manner	تربیت
half bred	بی تربیت
cultivation	تربیت
steerage	اداره تربیت
cultured	تربیت شده
genteel	تربیت شده
teacher training	تربیت معلم
cad	ادم بی تربیت
rudesby	ادم بی تربیت
rearing	تربیت کردن
reared	تربیت کردن
rears	تربیت کردن
accomplished	تربیت شده
rear	تربیت کردن
carl	ادم بی تربیت
reeducation	تربیت مجدد
hoyden	روستایی بی تربیت
educating	تربیت کردن
genteely	از روی تربیت
fish culture	تربیت ماهی
education	تعلیم و تربیت
educates	تربیت کردن
boor	ادم بی تربیت
boors	ادم بی تربیت
made	تربیت شده
cads	ادم بی تربیت
educate	تربیت کردن
an a woman	زن تربیت شده
undisiplined	تربیت نشده
teach	تربیت کردن
school	تربیت اسب
schools	تربیت اسب
instruct	تربیت کردن
give lessons	تربیت کردن
educate	تربیت کردن
trained	تربیت کردن
train	تربیت کردن
trains	تربیت کردن
schooling	تربیت اسب
to bring up	تربیت کردن
abetting	تربیت کردن
physical education	تربیت بدنی
trainable	تربیت پذیر
abetted	تربیت کردن
abets	تربیت کردن
abet	تربیت کردن
train [teach]	تربیت کردن
educationally	از راه تعلیم و تربیت
zootechnical	وابسته به فن تربیت حیوانات
housebroken	حیوان تربیت شده
ineducable	غیر قابل تربیت
manege	محل تربیت اسب
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
correctional institution	کانون اصلاح و تربیت
culture of bees	پرورش یا تربیت زنبور
underbred	نااصل زاده بی تربیت
disciplinary	تادیبی وابسته به تربیت
aviculture	تربیت مرغ مرغداری
schools	تادیب یا تربیت کردن
school	تادیب یا تربیت کردن
motor education	تعلیم و تربیت حرکتی
carle	شخص پست ادم بی تربیت
highbred	دارای تربیت یانجابت خانوادگی
gentry	مردمان محترم و با تربیت اصالت
civility	نجابت ورفتار خوب تربیت
ill bred	غیر متمدن بد تربیت شده
reclaim animal	حیوانات وحشی تربیت شده
thorough paced	بهمه جور قدم تربیت شده
wcce	کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
zootechny	روش تربیت و رام کردن جانوران
manege	مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
zootechnics	روش تربیت ورام کردن جانوران
espalier	چوب بندی برای تربیت نهال میوه
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
espalir	چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
falconry	تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
dressage	حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
coach dog	یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
zootechnician	کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
halterbreak	کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
probation	کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
synalepha	هم امیز
synaloepha	هم امیز
murmurous	غر غر امیز
reeducate	دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
corruptive	فساد امیز
caressive	نوازش امیز
sardonic	طعنه امیز
chimerical	هوس امیز
censurable	انتقاد امیز
caustically	بطورطعنه امیز
catastrophical	مصیبت امیز
sardonic	کنایه امیز
color mixer	رنگ امیز
commendatory	تقدیر امیز
competetive	رقابت امیز
jocular	شوخی امیز
contrarious	مخالفت امیز
consultatory	مشورت امیز
confusional	اغتشاش امیز
criminative	تهمت امیز
pacificatory	صلح امیز
conciliative	صلح امیز
conciliar	توط ئه امیز
peremptory	شتاب امیز
provocative	تحریک امیز
apologetic	پوزش امیز
sardonically	طعنه امیز
sardonically	کنایه امیز
collusive	دسیسه امیز
adulatory	تملق امیز
adventurously	بطورمخاطره امیز
adversative	نقض امیز
based on private motives	غرض امیز
affeluo'so a	عاطفه امیز
affetionate	محبت امیز
afflictive	مصیبت امیز
approbatory	تحسین امیز
approbative	تحسین امیز
applausive	تحسین امیز
affrontive	توهین امیز
affrontive	دشنام امیز
admonitive	نصیحت امیز
admissive	تصدیق امیز
calumniatory	افترا امیز
beatific	سعادت امیز
sniffy	اهانت امیز
diverting	تفریح امیز
glamorous	طلسم امیز
venturesome	مخاطره امیز
honorifics	افتخار امیز
honorific	افتخار امیز
flattering	تملق امیز
abrogative	نسخ امیز
absolutory	بخشش امیز
acclamatory	تحسین امیز
acrimenious	تعنه امیز
amusive	تفریح امیز
inculpatory	تهمت امیز
impostrous	دغل امیز
minatory	تهدید امیز
monitive	اندرز امیز
objurgatory	سرزنش امیز
repoachful	سرزنش امیز
obreptitious	خدعه امیز
ostensive	تظاهر امیز