English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
aviculture تربیت مرغ مرغداری
Other Matches
aviarist کسی که مرغداری میکند متصدی مرغان
well-bred با تربیت تربیت شده
gentle با تربیت
lowbred بی تربیت
mannerliness تربیت
pedagogy تربیت
education تربیت
barbarous بی تربیت
true bred با تربیت
unmannerly بی تربیت
unpolished بی تربیت
well bred با تربیت
grossing بی تربیت
grossest بی تربیت
grosses بی تربیت
low bred بی تربیت
ill mannered بی تربیت
ill bred بی تربیت
bearish بی تربیت
blowzed بی تربیت
caddish بی تربیت
randy بی تربیت
chuff بی تربیت
churl بی تربیت
impolite بی تربیت
gentrice تربیت
good breeding تربیت
half bred بی تربیت
gentlest با تربیت
gentler با تربیت
grosser بی تربیت
grossed بی تربیت
uncivil بی تربیت
nurture تربیت
genteelness تربیت
nurtured تربیت
gentry تربیت
manner تربیت
cultivation تربیت
uncivilly بی تربیت
nurtures تربیت
mannerless بی تربیت
ill-bred بی تربیت
upbringing تربیت
gross بی تربیت
nurturing تربیت
reeducation تربیت مجدد
genteely از روی تربیت
fish culture تربیت ماهی
an a woman زن تربیت شده
carl ادم بی تربیت
give lessons تربیت کردن
teach تربیت کردن
instruct تربیت کردن
teacher training تربیت معلم
steerage اداره تربیت
rudesby ادم بی تربیت
to bring up تربیت کردن
train [teach] تربیت کردن
trainable تربیت پذیر
undisiplined تربیت نشده
hoyden روستایی بی تربیت
educate تربیت کردن
trained تربیت کردن
educates تربیت کردن
educating تربیت کردن
abetted تربیت کردن
abets تربیت کردن
abet تربیت کردن
educate تربیت کردن
accomplished تربیت شده
trains تربیت کردن
abetting تربیت کردن
train تربیت کردن
education تعلیم و تربیت
cad ادم بی تربیت
cads ادم بی تربیت
boor ادم بی تربیت
rearing تربیت کردن
reared تربیت کردن
rear تربیت کردن
physical education تربیت بدنی
rears تربیت کردن
cultured تربیت شده
educative تربیت امیز
genteel تربیت شده
school تربیت اسب
made تربیت شده
schools تربیت اسب
boors ادم بی تربیت
schooling تربیت اسب
disciplinary تادیبی وابسته به تربیت
schools تادیب یا تربیت کردن
underbred نااصل زاده بی تربیت
zootechnical وابسته به فن تربیت حیوانات
educationally از راه تعلیم و تربیت
correctional institution کانون اصلاح و تربیت
school تادیب یا تربیت کردن
housebroken حیوان تربیت شده
ineducable غیر قابل تربیت
computer based training تربیت مبتنی بر کامپیوتر
manege محل تربیت اسب
motor education تعلیم و تربیت حرکتی
culture of bees پرورش یا تربیت زنبور
highbred دارای تربیت یانجابت خانوادگی
gentry مردمان محترم و با تربیت اصالت
ill bred غیر متمدن بد تربیت شده
reclaim animal حیوانات وحشی تربیت شده
carle شخص پست ادم بی تربیت
civility نجابت ورفتار خوب تربیت
zootechny روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics روش تربیت ورام کردن جانوران
wcce کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
manege مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
trainable mentally retarded عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
thorough paced بهمه جور قدم تربیت شده
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
espalir چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
espalier چوب بندی برای تربیت نهال میوه
falconry تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
coach dog یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
zootechnician کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
dressage حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
halterbreak کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
probation کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
breeds تولید کردن تربیت کردن
breed تولید کردن تربیت کردن
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
trainable تربیت شدنی قطار شدنی
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com