Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
falconry	تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
Other Matches
well-bred	با تربیت تربیت شده
aquila	عقاب
particularly other	عقاب
punishment	عقاب
bald eagle	عقاب گر
aquilae	عقاب
bald eagles	عقاب گر
worldly punishments	عقاب
eagle	عقاب
king of birds	عقاب
eagles	عقاب
ossifrage	عقاب دریایی
eta aquilae	اتا- عقاب
eaglet	جوجه عقاب
eagle fisher	عقاب دریایی
osprey	عقاب دریایی
alpha aquilae	الفا- عقاب
aiglet	جوجهء عقاب یاشاهین
spread eagle	تصویر عقاب بال گسترده
no punishment	law the with inaccordance except قاعده قبح عقاب بلابیان
bald eagles	نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
bald eagle	نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
cultivation	تربیت
grossed	بی تربیت
mannerless	بی تربیت
gross	بی تربیت
ill mannered	بی تربیت
ill-bred	بی تربیت
chuff	بی تربیت
grosser	بی تربیت
grosses	بی تربیت
lowbred	بی تربیت
low bred	بی تربیت
well bred	با تربیت
ill bred	بی تربیت
uncivilly	بی تربیت
half bred	بی تربیت
good breeding	تربیت
gentrice	تربیت
barbarous	بی تربیت
grossing	بی تربیت
grossest	بی تربیت
mannerliness	تربیت
randy	بی تربیت
impolite	بی تربیت
caddish	بی تربیت
blowzed	بی تربیت
bearish	بی تربیت
upbringing	تربیت
education	تربیت
genteelness	تربیت
pedagogy	تربیت
uncivil	بی تربیت
gentry	تربیت
churl	بی تربیت
gentlest	با تربیت
unpolished	بی تربیت
nurturing	تربیت
nurtures	تربیت
nurtured	تربیت
nurture	تربیت
unmannerly	بی تربیت
gentle	با تربیت
manner	تربیت
gentler	با تربیت
true bred	با تربیت
rear	تربیت کردن
to bring up	تربیت کردن
teacher training	تربیت معلم
steerage	اداره تربیت
rudesby	ادم بی تربیت
reeducation	تربیت مجدد
cad	ادم بی تربیت
boor	ادم بی تربیت
boors	ادم بی تربیت
carl	ادم بی تربیت
an a woman	زن تربیت شده
genteel	تربیت شده
cultured	تربیت شده
rears	تربیت کردن
educative	تربیت امیز
rearing	تربیت کردن
reared	تربیت کردن
fish culture	تربیت ماهی
cads	ادم بی تربیت
hoyden	روستایی بی تربیت
accomplished	تربیت شده
genteely	از روی تربیت
educates	تربیت کردن
educate	تربیت کردن
made	تربیت شده
educating	تربیت کردن
physical education	تربیت بدنی
train [teach]	تربیت کردن
abet	تربیت کردن
abets	تربیت کردن
trained	تربیت کردن
abetted	تربیت کردن
train	تربیت کردن
educate	تربیت کردن
undisiplined	تربیت نشده
instruct	تربیت کردن
trainable	تربیت پذیر
schooling	تربیت اسب
abetting	تربیت کردن
school	تربیت اسب
teach	تربیت کردن
education	تعلیم و تربیت
schools	تربیت اسب
trains	تربیت کردن
give lessons	تربیت کردن
educationally	از راه تعلیم و تربیت
ineducable	غیر قابل تربیت
culture of bees	پرورش یا تربیت زنبور
housebroken	حیوان تربیت شده
manege	محل تربیت اسب
aviculture	تربیت مرغ مرغداری
school	تادیب یا تربیت کردن
disciplinary	تادیبی وابسته به تربیت
schools	تادیب یا تربیت کردن
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
correctional institution	کانون اصلاح و تربیت
zootechnical	وابسته به فن تربیت حیوانات
motor education	تعلیم و تربیت حرکتی
underbred	نااصل زاده بی تربیت
highbred	دارای تربیت یانجابت خانوادگی
gentry	مردمان محترم و با تربیت اصالت
civility	نجابت ورفتار خوب تربیت
ill bred	غیر متمدن بد تربیت شده
reclaim animal	حیوانات وحشی تربیت شده
carle	شخص پست ادم بی تربیت
manege	مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
zootechny	روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics	روش تربیت ورام کردن جانوران
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
thorough paced	بهمه جور قدم تربیت شده
wcce	کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
prey	شکار
chevy	شکار
predatin	شکار
chasing	شکار
chases	شکار
chased	شکار
chace	شکار
ravin	شکار
game	شکار
hunted	شکار
venery	شکار
gamey	پر از شکار
hunts	شکار
chase	شکار
quarries	شکار
hunt	شکار
quarry	شکار
gameless	بی شکار
quarrying	شکار
hank	شکار
hanks	شکار
hunting	شکار
espalir	چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
espalier	چوب بندی برای تربیت نهال میوه
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
whaling	شکار نهنگ
king hunt	شاه شکار
gamy	پراز شکار
shanking	شکار کوسه
fair game	شکار قانونی
shotgunner	شکار با تفنگ
area drive	شکار دواندن
hunting district	شکار گاه
fowling	شکار پرنده
game keep	پاسبان شکار
to go a hunting	شکار رفتن
game law	قانون شکار
poniter	نوعی سگ شکار ی
fair game	شکار مجاز
predation	شکار کردن
predatory habit	خوی شکار
hunting ground	شکار گاه
hunt	شکار کردن
hunters	اسب شکار
hunts	شکار کردن
quarries	لاشه شکار
quarries	شکار موردنظر
quarry	لاشه شکار
hunted	شکار کردن
quarry	شکار موردنظر
quarrying	لاشه شکار
quarrying	شکار موردنظر
hank	طعمه شکار
game	سرگرمی شکار
hanks	طعمه شکار
hunter	اسب شکار
blood sport	کشتن شکار
blood sports	کشتن شکار
falconry	شکار با شاهین
ducking	شکار مرغابی
victims	دستخوش شکار
victim	دستخوش شکار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com