Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
formation
ترتیب قرارگرفتن
Search result with all words
negative stagger
ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
possitive stagger
ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیمای دوباله بطوریکه لبه حمله بال بالایی جلوترازبخش متنافر بال پایینی باشد
Other Matches
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
sits
قرارگرفتن
to rangeoneself
قرارگرفتن
sit
قرارگرفتن
perching
قرارگرفتن
perches
قرارگرفتن
perch
قرارگرفتن
perched
قرارگرفتن
bring up the rear
<idiom>
آخرهمه قرارگرفتن
centered
درمرکز قرارگرفتن
centers
درمرکز قرارگرفتن
centre
درمرکز قرارگرفتن
centred
درمرکز قرارگرفتن
center
درمرکز قرارگرفتن
heels
درپاشنه قرارگرفتن
draw fire
<idiom>
مورد انتقاد قرارگرفتن
backs
برپشت چیزی قرارگرفتن
situation of a building
وضع قرارگرفتن بنا
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
disposal
در معرض دید قرارگرفتن
call on to the carpet
<idiom>
مورد مواخذه قرارگرفتن
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
run the gauntlet
<idiom>
درمعرفی آزمایش سخت قرارگرفتن
setup
وضع قرارگرفتن میلههای بولینگ
crowd the plate
نزدیک به پایگاه اصلی قرارگرفتن
impressionability
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
use up
تحلیل بردن مورد استفاده قرارگرفتن
hull defilade
تا ارتفاع لوله در پشت حفاظ قرارگرفتن
tucking
درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
expose
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
novices
جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
exposing
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
air start
طرز قرارگرفتن هواپیما درهوا در شروع مسابقه هواپیمابری
novice
جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد
tuck
درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tucks
درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
exposes
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
problem program
برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
stymies
قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymied
قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymie
قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymieing
قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
obstructions
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
irregular
بی ترتیب
kelter
ترتیب
regularity
ترتیب
lay out
ترتیب
sequence
ترتیب
regularities
ترتیب
kelter or kilter
ترتیب
in series
به ترتیب
sequences
ترتیب
catenation
ترتیب
system
ترتیب
arramgement
ترتیب
arrangement
ترتیب
ataxic
بی ترتیب
ordering
ترتیب
anomaly
بی ترتیب
anomalies
بی ترتیب
arrangment
ترتیب
order
ترتیب
immethodical
بی ترتیب
systems
ترتیب
managements
ترتیب
to order
<idiom>
به ترتیب
random
بی ترتیب
randomly
بی ترتیب
configuration
ترتیب
organizations
ترتیب
organization
ترتیب
respectively
به ترتیب
management
ترتیب
arrangements
ترتیب
organisations
ترتیب
configurations
ترتیب
to make an arrangement
ترتیب
regvlarity
ترتیب
arr
ترتیب
disorderly
بی ترتیب
pial
بی ترتیب
out of kelter
بی ترتیب
ordonnance
ترتیب
orderless
بی ترتیب
assortments
ترتیب
orderliness
ترتیب
assortment
ترتیب
serialization
ترتیب
collocation
ترتیب
set up
ترتیب
disordered
بی ترتیب اشفته
schemes
ترتیب رویه
ordain
ترتیب دادن
runs
ترتیب محوطه
ordains
ترتیب دادن
disciplines
تادیب ترتیب
discipline
تادیب ترتیب
dresses
ترتیب دادن
ascending order
ترتیب صعودی
arrengement
ترتیب دادن
schemed
ترتیب رویه
descending order
ترتیب نزولی
orchestrations
ترتیب هم اهنگی
permanencies
ترتیب همیشگی
permanency
ترتیب همیشگی
make-up
ترتیب گریم
run
ترتیب محوطه
scheme
ترتیب رویه
orchestration
ترتیب هم اهنگی
ordaining
ترتیب دادن
alphabetical order
ترتیب رکوردها
ordained
ترتیب دادن
disciplining
تادیب ترتیب
on this
<adv.>
به این ترتیب
In this order. In this way.
باین ترتیب
word order
ترتیب واژه ها
untune
بی ترتیب کردن
partial order
پاره ترتیب
to map out
ترتیب دادن
sort order
نظم ترتیب
sort key
کلید ترتیب
sequencing
ترتیب دهی
sequencing
ترتیب گذاری
sequencer
ترتیب سنج
sequence number
شماره ترتیب
sequence counter
ترتیب شمار
sequence control
کنترل ترتیب
hereunto
<adv.>
به این ترتیب
hereto
<adv.>
به این ترتیب
for this purpose
<adv.>
به این ترتیب
concerning this
<adv.>
به این ترتیب
as to that
<adv.>
به این ترتیب
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
by the same token
<adv.>
به ترتیب دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
به ترتیب دیگر
apart from that
<adv.>
به ترتیب دیگر
alternatively
<adv.>
به ترتیب دیگر
sequence check
مقابله ترتیب
relative location
ترتیب نسبی
decreasing order
ترتیب کاهنده
data set
ترتیب داده
curialism
ترتیب دربارپاپ
critical assembly
ترتیب بحرانی
control sequence
ترتیب کنترل
connecting arrangement
ترتیب متصل
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
compose sequence
ترتیب ساختگی
collating sequence
ترتیب تلفیقی
castrametation
فن ترتیب اردو
calling sequence
ترتیب فراخوانی
descending sort
ترتیب نزولی
desultorily
بطور بی ترتیب
expandede order
ترتیب مبسوط
rearrngement
ترتیب مجد د
random fill
خاکریز بی ترتیب
partial order
ترتیب جزئی
order of battle
ترتیب نیرو
march order
ترتیب راهپیمایی
lighting scheme
ترتیب روشنایی
kelter
بی ترتیب مختل
indue order
به ترتیب صحیح
in chronological order
به ترتیب تاریخ
gradational
به ترتیب درجه
first in first out
به ترتیب ورود
firing order
ترتیب احتراق
fifo
به ترتیب ورود
birth order
ترتیب ولادت
dress
ترتیب دادن
layout
ترتیب وسایل
layouts
ترتیب وسایل
rating
ترتیب تقدم
ratings
ترتیب تقدم
chronological
به ترتیب تاریخ
tactics
نظم و ترتیب
rough and tumble
بی نظم و ترتیب
line up
به ترتیب ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
sequence
ترتیب دادن
sequences
رشته ترتیب
sequences
ترتیب دادن
train
نظم ترتیب
trained
نظم ترتیب
precedence
ترتیب تقدم
sequence
رشته ترتیب
systems
نظم ترتیب
arrangement
ترتیب اصلاح
arrangement
ترتیب تنظیم
arrangements
ترتیب اصلاح
arrangements
ترتیب تنظیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com