Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
order of battle
ترتیب نیرو
Search result with all words
formation
ارایش یکان ترتیب نیرو
Other Matches
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
random processing
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
equipollent
هم نیرو
sinewless
بی نیرو
strength
نیرو
strengths
نیرو
powered
نیرو
letter of attorney
نیرو
life blood
نیرو
guts
نیرو
line of force
خط نیرو
material
نیرو
materials
نیرو
gutting
نیرو
powering
نیرو
vigor
نیرو
troop carrier
نیرو بر
fibreless
بی نیرو
zip
نیرو
zipped
نیرو
vis
نیرو
zipping
نیرو
zips
نیرو
gut
نیرو
tonus
نیرو
equipotential
هم نیرو
sapless
بی نیرو
puissance
نیرو
forces
نیرو
force
نیرو
forcing
نیرو
blood
نیرو
tucking
نیرو
pep
نیرو
leverage
نیرو
vim
نیرو
energies
نیرو
tucks
نیرو
energy
نیرو
tuck
نیرو
vigour
نیرو
high-powered
پر نیرو
load
نیرو
loads
نیرو
thrusts
نیرو
PR
نیرو
thrust
نیرو
thrusting
نیرو
power
نیرو
powers
نیرو
instinct with force
نیرو یافته
mechanical disadvantage
نیرو گیری
weakens
کم نیرو شدن
tucks
نیرو روحیه
weakening
کم نیرو شدن
tucking
نیرو روحیه
weaken
کم نیرو شدن
might
نیرو انرژی
tuck
نیرو روحیه
breaths
نیرو جان
forcing
بردار نیرو
breath
نیرو جان
emphasising
نیرو دادن به
forces
بردار نیرو
emphasises
نیرو دادن به
emphasize
نیرو دادن به
emphasized
نیرو دادن به
emphasised
نیرو دادن به
emphasizes
نیرو دادن به
emphasizing
نیرو دادن به
refreshments
نیرو بخشی
application of a force
کاربرد نیرو
refreshment
نیرو بخشی
superpower
ابر نیرو
power mains
شبکه نیرو
superpowers
ابر نیرو
weakened
کم نیرو شدن
generations
تولید نیرو
coupled
زوج نیرو
field of force
میدان نیرو
coupled
جفت نیرو
impoverish
بی نیرو کردن
force constant
ثابت نیرو
force field
میدان نیرو
couples
جفت نیرو
couples
زوج نیرو
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
application of a force
فرود نیرو
dynamometer
نیرو سنج
energy production
تولید نیرو
entireforce
کلیه نیرو
generation
تولید نیرو
afforce
نیرو دادن
invigorating
نیرو بخش
generating plant
پست نیرو
ground state
کمترین نیرو
life force
زیست نیرو
energises
نیرو بخشیدن
energising
نیرو بخشیدن
energize
نیرو بخشیدن
energizes
نیرو بخشیدن
lines of force
خطوط نیرو
load factor
ضریب نیرو
load spread
انتشار نیرو
mecanical advantage
نیرو دهی
energised
نیرو بخشیدن
couple
جفت نیرو
heam yoei vooly
نظریه نیرو
torque
گشتاور نیرو
impoverished
بی نیرو کردن
impoverishes
بی نیرو کردن
impoverishing
بی نیرو کردن
couple
زوج نیرو
invigorate
نیرو دادن
juice up
نیرو و جان به
energizing
نیرو بخشیدن
world power
جهان نیرو
powerlessly
با نداشتن نیرو
power system
شبکه نیرو
resultant of force
برایند نیرو
powering
توان نیرو
powering
قدرت نیرو
super power
ابر نیرو
power down
قطع نیرو
prosternation
تحلیل نیرو
powered
قدرت نیرو
powered
توان نیرو
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
power
توان نیرو
extends
باحداکثر نیرو
extending
باحداکثر نیرو
extend
باحداکثر نیرو
mechanics
نیرو برد
power
قدرت نیرو
ti lift one's head
نیرو گرفتن
pound force
پوند نیرو
powers
توان نیرو
force
بردار نیرو
moment of a force
گشتاور یک نیرو
moment of force
گشتاور نیرو
armies
نیرو زمینی
nervine
نیرو بخش پی
incapacitating
بی نیرو ساختن
army
نیرو زمینی
incapacitate
بی نیرو ساختن
incapacitates
بی نیرو ساختن
powers
قدرت نیرو
incapacitated
بی نیرو ساختن
upload
همنه قائم نیرو
exoergic
ازاد کننده نیرو
transfer case
جعبه انتقال نیرو
to exert force
[on]
نیرو وارد کردن
[بر]
pep
چالاکی نیرو دادن
energy plant
کارخانه تولید نیرو
pep pill
قرص نیرو بخش
pep pills
قرص نیرو بخش
anticathexis
نیرو گذاری بازداشتی
embolden
دوباره نیرو دادن
encourage
دوباره نیرو دادن
hearten
دوباره نیرو دادن
reanimate
دوباره نیرو دادن
elate
دوباره نیرو دادن
countenance
[encourage]
دوباره نیرو دادن
acopon
داروی نیرو بخش
power plants
دستگاه مولد نیرو
power plants
مرکز تولید نیرو
power plant
دستگاه مولد نیرو
power plant
مرکز تولید نیرو
deployment
به کاربردن نیرو تفرقه
brawn
نیرو نیروی عضلانی
arms
نشان دولتی نیرو
potentiometer
نیرو سنج برق
power generating plant
تاسیسات تولید نیرو
landing craft assault
قایق نیرو پیاده کن
landing ship
ناو نیرو پیاده کن
reinvigorate
باز نیرو بخشیدن
kinetics
علم جنبش و نیرو
generating station
پست نیرو نیروگاه
point of application of a force
نقطه فرود نیرو
self energizing
مولد نیرو در خود
reanimate
دوباره نیرو دادن
newton
واحد نیرو دردستگاه .S.K.
application of load
فرود بار کاربرد نیرو
electricity
مین نور یا گرما یا نیرو
power
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
bewitchery
نیرو یا عمل سحروافسون سحر
shafts
محور انتقال دهنده نیرو
reviviscence
بهوش اوری نیرو بخشی
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
newton
واحد نیرو در سیستم متریک
rammed
بازوی انتقال نیرو سگدست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com