English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
Other Matches
general discharge ترخیص عمومی از خدمت سربازی
record of service سابقه خدمت
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
It is quite unprecedented. بی سابقه است ( سابقه ندارد )
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
hard sell سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
tolerance حد ترخیص
tolerances حد ترخیص
releasing حد ترخیص
clearance ترخیص
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
release استخلاص ترخیص
cl ترخیص پارچه
honorable discharge ترخیص محترمانه
margin of difference of weight in coins حد ترخیص allowance
customs cleared ترخیص شده
clear to send ترخیص به ارسال
releases استخلاص ترخیص
customs clearance ترخیص از گمرک
released استخلاص ترخیص
custom uncleared ترخیص نشده
uncleared ترخیص نشده
cleared ترخیص شده
clearance ترخیص گمرکی
clear ترخیص کردن
clearer ترخیص کردن
clearest ترخیص کردن
clears ترخیص کردن
clearance ترخیص کالا ازگمرک
releases ترخیص کردن کالا
release ترخیص کردن کالا
free ترخیص کردن میدانی
freeing ترخیص کردن میدانی
freed ترخیص کردن میدانی
cwe ترخیص بدون بازرسی
released ترخیص کردن کالا
cleared without examination ترخیص بدون بازرسی
frees ترخیص کردن میدانی
releasable قابل ترخیص یا نشر رهاشدنی
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
it served as a precedent سابقه شد
shafts سابقه
past سابقه
context سابقه
ensample سابقه
contexts سابقه
prehistory سابقه
intellect سابقه
unprecedented بی سابقه
unprecedentedly بی سابقه
acquaintances سابقه
acquaintance سابقه
shaft سابقه
intellects سابقه
record سابقه
antecedents سابقه
precedents سابقه
precedent سابقه
track record سابقه
backgrounds سابقه
background سابقه
track records سابقه
precedential سابقه شو
scape سابقه پر
scape سابقه
antecedent سابقه
clearance گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
stare decisis قاعده سابقه
histogram سابقه نما
precedented سابقه دار
histories سابقه پیشینه
history سابقه پیشینه
record سابقه مدرک
as never before <adv.> بطور بی سابقه
as much as never before <adv.> به اندازه بی سابقه
precedent سابقه داشتن
freedom from evil record عدم سو سابقه
stock record سابقه موجودی
precedency امتیاز سابقه
grey headed سابقه دار
precedence امتیاز سابقه
precedents سابقه داشتن
bad record سوء سابقه
infamy افتضاح سابقه بد
unheard of بی سابقه کس نشنیده
precedential سابقه درست کن
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
form سابقه فعالیت اسب
formed سابقه فعالیت اسب
forms سابقه فعالیت اسب
old hand ادم با سابقه و مجرب
known to the police دارای سابقه در شهربانی
It is base on a precedent. مسبوق به سابقه است
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
old hands ادم با سابقه و مجرب
case histories سابقه مرض ودرمان
seeded بازیکن سابقه دار
case history سابقه مرض ودرمان
record صورت جلسه سابقه
squalls باد بی سابقه وشدید
record مدرک کتبی سابقه
squall باد بی سابقه وشدید
unheard بی سابقه توجه نشده
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
perpetual stock record سابقه دائمی موجودی انبار
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
vendor rating رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
stare decisis قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
clearest ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
office خدمت
offices خدمت
serviced خدمت
duty خدمت
sorb خدمت
on service سر خدمت
service خدمت
on duty سر خدمت
exempt from duty معاف از خدمت
extra duty خدمت اضافی
public service خدمت بجامعه
service obligation تضمین خدمت
general discharge خاتمه خدمت
service medal نشان خدمت
service stairs پلکان خدمت
servant پیش خدمت
ready for duty اماده خدمت
sea duty خدمت دریا
service calls شیپور خدمت
desertion فرار از خدمت
desertion ترک خدمت
service cap کلاه خدمت
service contract قرارداد خدمت
servants پیش خدمت
duty station محل خدمت
shore duty خدمت ساحل
half pay حق انتظار خدمت
shipmate هم خدمت درناو
caskets کلاه خدمت
veteran service خدمت سربازی
one's service خدمت یکسره
to wait خدمت رسیدن
draft به خدمت فراخواندن
ministrant خدمت کننده
ministration اداره خدمت
on duty درحین خدمت
information service خدمت اطلاعاتی
drafts به خدمت فراخواندن
active service خدمت کادرثابت
honorable service خدمت با افتخار
au pairs خدمت تهاتری
au pair خدمت تهاتری
service uniform اونیفرم خدمت
in service به خاطر خدمت
while on duty حین خدمت
personal service خدمت شخصی
casket کلاه خدمت
drafted به خدمت فراخواندن
compulsory service خدمت وفیفه
dismissals اخراج از خدمت
national service خدمت ملی
serve خدمت کردن به
obliging اماده خدمت
off duty خارج از خدمت
served خدمت کردن
conscription خدمت اجباری
ministers خدمت کردن
attendance خدمت ملازمت
serve خدمت کردن
military service خدمت نظامی
serves خدمت کردن
serve در خدمت بودن
attendances خدمت ملازمت
served در خدمت بودن
served خدمت کردن به
serves خدمت کردن به
serves در خدمت بودن
minister خدمت کردن
carded for record از خدمت صف معاف
breach of duty ترک خدمت
active federal service خدمت کادر
dismissal اخراج از خدمت
chancery در ان خدمت میکند
bad conduct discharge اخراج از خدمت
be off one's duty سر خدمت نبودن
to serve in the army درارتش خدمت کردن
service contract قرارداد انجام خدمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com