English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
English Persian
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
Other Matches
customs clearance ترخیص از گمرک
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
To pay off someone. To settle old scores with someone. با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
clears ترخیص کردن
clearer ترخیص کردن
clear ترخیص کردن
clearest ترخیص کردن
freed ترخیص کردن میدانی
freeing ترخیص کردن میدانی
frees ترخیص کردن میدانی
free ترخیص کردن میدانی
released ترخیص کردن کالا
release ترخیص کردن کالا
releases ترخیص کردن کالا
To get it through the custome. از گمرک رد کردن
compromising تسویه کردن
offset تسویه کردن
compromises تسویه کردن
liquidises تسویه کردن
compromise تسویه کردن
liquidated تسویه کردن
defray تسویه کردن
defrayed تسویه کردن
liquidising تسویه کردن
liquidized تسویه کردن
defraying تسویه کردن
defrays تسویه کردن
liquidating تسویه کردن
liquidizes تسویه کردن
offsetting تسویه کردن
liquidizing تسویه کردن
liquidised تسویه کردن
liquidize تسویه کردن
liquidate تسویه کردن
liquidates تسویه کردن
retiring a bill براتی را تسویه کردن
pay off تسویه کردن پرداخت
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
poney ریز تسویه حساب کردن
pay up حسابهای معوقه را تسویه کردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
wind up <idiom> به پایان رساندن ،تسویه کردن
ponies ریز تسویه حساب کردن
pony ریز تسویه حساب کردن
import duties حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
custom's appraisor مامور گمرک ارزیاب گمرک
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
to declare [customs] گمرک دادن [گمرک]
releasing حد ترخیص
tolerances حد ترخیص
tolerance حد ترخیص
clearance ترخیص
cl ترخیص پارچه
customs cleared ترخیص شده
releases استخلاص ترخیص
uncleared ترخیص نشده
clearance ترخیص گمرکی
custom uncleared ترخیص نشده
cleared ترخیص شده
released استخلاص ترخیص
clear to send ترخیص به ارسال
margin of difference of weight in coins حد ترخیص allowance
honorable discharge ترخیص محترمانه
release استخلاص ترخیص
clearance ترخیص کالا ازگمرک
cwe ترخیص بدون بازرسی
cleared without examination ترخیص بدون بازرسی
customs گمرک
general discharge ترخیص عمومی از خدمت سربازی
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
releasable قابل ترخیص یا نشر رهاشدنی
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
clearer از گمرک دراوردن
warehouse انبار گمرک
duty-free معاف از گمرک
clearest از گمرک دراوردن
customs agent واسطه گمرک
inland duty گمرک داخلی
customs officer مامور گمرک
levy duties گمرک بستن
customs appraisor مامور گمرک
customs agent کارگزار گمرک
warehouses انبار گمرک
customs house اداره گمرک
bonded store انبار گمرک
bonded warehouse انبار گمرک
clears از گمرک دراوردن
customhouse اداره گمرک
ware room انبار گمرک
custom house اداره گمرک
custom assersor مامور گمرک
custom house گمرک خانه
duty paid گمرک پرداخته
customs اداره گمرک
duty paid گمرک شده
free trader بدون گمرک
impost گمرک ورودی
customable گمرک بردار
clear از گمرک دراوردن
customs دفتر گمرک
dutiable گمرک بردار
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
import duties گمرک اجناس وارداتی
levy duties گمرک بستن به جنسی
custom assersor گمرکچی ارزیاب گمرک
custom حقوق گمرکی گمرک
free list صورت کالاهای بی گمرک
the free list صورت کالای بی گمرک
clearance گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
adjustment تسویه
adjustments تسویه
settle تسویه
clearings تسویه
liquidation تسویه
settles تسویه
clearing تسویه
settlement تسویه
settlements تسویه
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
bond به انبار گمرک تحویل دادن
in bond تحت کنترل اداره گمرک
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
clearance inwards اعلامیه ورود کشتی به گمرک
clearance inwards ورود کشتی به محوطه گمرک
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
automatic treatment تسویه خودکار
liquidity تسویه پذیری
adjust تسویه نمودن
settlement terms شرایط تسویه
judicial settlement تسویه قضایی
settlement of disputes تسویه منازعات
settlement of credit تسویه اعتبار
settlement day روز تسویه
checking out تسویه حساب
effective treatment تسویه موثر
biological treatment تسویه زیستی
effective treatment تسویه کارا
settlement تسویه پرداخت
arrangement حل و فصل تسویه
amicable settlement تسویه دوستانه
settlements تسویه پرداخت
solution تادیه تسویه
clearing تسویه تسطیح
solutions تادیه تسویه
realization account حساب تسویه
arrangements حل و فصل تسویه
clearings تسویه تسطیح
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
transire اجازه گمرک جهت انتقال محموله
full and final settlement تسویه تمام و کمال
date of change of acountability تاریخ تسویه حساب
offscouring چیز تسویه شده
liquidators سرپرست تسویه حساب
liquidator سرپرست تسویه حساب
clearing house دفتر تسویه حساب
clearing houses دفتر تسویه حساب
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
chemotrophic treatment تسویه خوراک ساخت شیمیایی
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
settlement by abandonment تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
Bank for International Settlements [BIS] بانک تسویه پرداخت بین المللی
pacific settlement تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
out of bond کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com