Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
vaginicolous
ترشح کننده یاساکن نیام
Other Matches
liquefacient
عامل موجب ترشح ترشح کننده
secretionary
ترشح کننده
actescent
ترشح کننده شیر
liquefacient
مایع ترشح کننده
gland
هر عضو ترشح کننده دشبل
glands
هر عضو ترشح کننده دشبل
suppuration
ترشح ریم ترشح چرک
endocrine
غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
sheaths
نیام
tunics
نیام
sheathes
نیام
ocrea
نیام
ochrea
نیام
fascia
نیام
vagina
نیام
vaginas
نیام
fascias
نیام
sheath
نیام
legume
نیام
sheathe
نیام
sheathed
نیام
tunic
نیام
scabbards
نیام
scabbard
نیام
tunicated
نیام دار
pods
تخمدان نیام
pod
تخمدان نیام
vaginicolous
نیام ساز
podded
نیام دار
tunicate
نیام دار
pod
تشکیل نیام دادن
pods
تشکیل نیام دادن
ocrea
نیام کامل در قاعده دمبرگ
ochrea
نیام کامل در قاعده دمبرگ
sprinkled
ترشح
sprays
ترشح
splash
ترشح
sprinkles
ترشح
spray
ترشح
transudation
ترشح
sprayed
ترشح
transpiration
ترشح
flux
ترشح
secretion
ترشح
spraying
ترشح
transudate
ترشح
leakages
ترشح
splashes
ترشح
spluttering
ترشح
splutter
ترشح
leakage
ترشح
spattering
ترشح
spatters
ترشح
splashing
ترشح
spattered
ترشح
spatter
ترشح
spluttered
ترشح
sprinkle
ترشح
splutters
ترشح
discharges
ترشح کردن
brights disease
ترشح بول
splattering
ترشح کردن
jakes
ترشح مدفوع
spattering
ترشح کردن
spattered
ترشح کردن
splatters
ترشح کردن
plash
ترشح کردن
anuria
قطع ترشح
splattered
ترشح کردن
spatters
ترشح کردن
discharge
انفصال ترشح
internal secretion
ترشح درونی
discharge
ترشح کردن
salivation
ترشح بزاق
sprinkled
ترشح کردن
spoondrift
ترشح امواج
discharges
انفصال ترشح
splatter
ترشح کردن
actescence
ترشح شیر
spatter
ترشح کردن
secreting
ترشح کردن
he was splashed all over
سرتا پا ترشح شد
sprinkles
ترشح کردن
sprinkle
ترشح کردن
splashing
صدای ترشح
splash
صدای ترشح
splash
ترشح کردن
splash
دارای ترشح
spluttering
ترشح کردن
splashy
دارای ترشح
splashes
ترشح کردن
splutters
ترشح کردن
splashes
دارای ترشح
spluttered
ترشح کردن
splashing
ترشح کردن
secrete
ترشح کردن
galactopoiesis
ترشح شیر
secretes
ترشح کردن
splashing
دارای ترشح
splashes
صدای ترشح
splutter
ترشح کردن
secreted
ترشح کردن
lactate
شیر ترشح کردن
anuria
نقص در ترشح ادرار
lactogenic
موجب ترشح شیر
agalaxy
قلت ترشح شیر
agalactia
قلت ترشح شیر
pyosis
ترشح ریم چرک
salivated
بزاق ترشح کردن
salivating
بزاق ترشح کردن
salivates
بزاق ترشح کردن
salivate
بزاق ترشح کردن
paracholia
ترشح غیر عادی زرداب
sprinkles
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkle
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
exudate
ترشح التهابی برون نشست
sprinkled
پاشیدن افشاندن ترشح کردن
adrenal
مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
tuberculotoxin
مواد سمی که از باسیل کخ ترشح میشود
gastrin
هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
sprays
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
transpirable
قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
mucus
[secretion of the mucous membranes]
خلط
[بلغم]
[ماده لزج]
[ترشح غشا مخاطی]
[پزشکی]
phlegm
[secretion in the airway during inflammation]
بلغم
[مخاط]
[ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب]
[پزشکی]
acromegaly
رشد بیش ازاندازهء سرو دست و پا در اثر ترشح زیاد غدهء
yellow bile
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
slaver
گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
incretion
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com