Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
grumpish	ترشرو درشت
Other Matches
close up view	نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
morose	ترشرو
chuffy	ترشرو
mulish	ترشرو
grumpy	ترشرو
acidulent	ترشرو
mumpish	ترشرو
petulant	ترشرو
huffy	ترشرو
huffiest	ترشرو
sullen	ترشرو
acids	ترشرو
gruff	ترشرو
huffier	ترشرو
splentic	ترشرو
splenetic	ترشرو
snuffy	ترشرو
acid	ترشرو
moped [colloquial] <adj.>	ترشرو
moping <adj.>	ترشرو
ill natured	ترشرو
humpy	ترشرو
crabbed	ترشرو
huffish	ترشرو
vinegary	ترشرو
in the pouts	ترشرو
in the sulks	ترشرو
pindling	اخمو ترشرو
moody	عبوس ترشرو
scowler	ادم ترشرو
sulky	ترشرو عبوس
pettish	جوشی ترشرو
ill humored	مخالف ترشرو
splentical	عبوس ترشرو
to be in a bad [foul] temper	ترشرو بودن
vinegarish	ترش ترشرو
dogged	سخت ترشرو
doggedly	سخت ترشرو
rusty	عبوس ترشرو
mump	خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
crab	عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crabs	عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
tibia	درشت نی
rough-hewn	درشت
macro	درشت
coarse fibred	نخ درشت
coarse grained	درشت
rough hewn	درشت
grained	درشت
roughest	درشت
rough	درشت
macro generator	درشت زا
hulking	درشت
gruff	درشت
tibias	درشت نی
jumbo	درشت
grosses	درشت
grossest	درشت
grossing	درشت
harsh	درشت
magnifier	درشت کن
grosser	درشت
jumbos	درشت
sturdier	درشت
sturdiest	درشت
sturdy	درشت
harsher	درشت
harshest	درشت
gross	درشت
grossed	درشت
abrupt	درشت
shin bone	درشت نی
shank	درشت نی
majuscular	درشت
crass	درشت
coarse	درشت
of a coarse fibre	نخ درشت
coarser	درشت
macrosomatic	درشت تن
coarsest	درشت
megalopsia	درشت بینی
macro	درشت دستور
macro assembler	درشت همگزار
largeof limb	درشت اندام
kersey	شال درشت
macromolecule	درشت مولکول
megalopsis	درشت بینی
humble bee	زنبور درشت
magnifier	درشت نما
rough spoken	درشت سخن
majuscule	حرف درشت
macro library	درشت کتابخانه
kerria	برگ درشت
rappee	انفیه درشت
gaint molecule	درشت مولکول
macro assembler	درشت همگذار
macro call	درشت فراخوان
macrocode	درشت برنامه
macrocode	دستورالعملهای درشت
macrocycle	درشت حلقه
macrograph	خط و تصویر درشت
chesty	درشت پستان
grossing	درشت بافت
text hand	دستخط درشت
macrography	درشت نویسی
macropsia	درشت بینی
macro processor	درشت پردازشگر
macro declaration	درشت اعلان
macro definition	درشت تعریف
macro difinition	درشت تعریف
rudas	درشت گنده
macro instruction	درشت دستور
macro instruction	درشت دستورالعمل
macroscopic	درشت نمود
snowberry	اقطی گل درشت
macroinstruction	درشت دستور
exaggerated stereoscopy	درشت نما
rough	درشت ناهموار
grits	ارد درشت
grit	ماسه درشت
magnifies	درشت کردن
gritting	ماسه درشت
showers	درشت باران
showering	درشت باران
showered	درشت باران
shower	درشت باران
grained	درشت باف
magnifications	درشت نمایی
hulking	درشت استخوان
magnifying	درشت کردن
magnified	درشت کردن
lump	تکه درشت
lumped	تکه درشت
lumps	تکه درشت
buckshot	ساچمه درشت
magnify	درشت کردن
magnification	درشت نمایی
boldface	حرف درشت
boldfacing	درشت نمایی
grosser	درشت بافت
grossed	درشت بافت
cobnut	فندق درشت
gross	درشت بافت
costard	سیب درشت
crus	درشت نی ساق
largest	درشت لبریز
larger	درشت لبریز
large	درشت لبریز
engross	درشت نوشتن
gritted	ماسه درشت
grosses	درشت بافت
brutish	بی شعور درشت
coarse gravel	شن درشت دانه
grossest	درشت بافت
bumble bee	زنبور درشت
roughest	درشت ناهموار
capital	حرف درشت پایتخت
of a coarse fibre	درشت بافت زمخت
capitalised	باحروف درشت نوشتن
capitalises	باحروف درشت نوشتن
capitalising	باحروف درشت نوشتن
capitalize	باحروف درشت نوشتن
crepe paper	کاغذ الیاف درشت
vespid	زنبور درشت و سرخ
rip saw	اره دندانه درشت
positional macro	درشت دستور مرتبهای
demerara sugar	شکر زرد و درشت
macromolecular chemistry	شیمی درشت مولکول
wolf hound	تازی درشت اندام
was grinted in large t.	با حروف درشت چاب
magnification factor	عامل درشت نمایی
grit	درشت ماسه سنگ
coarse sieve	غربال سوراخ درشت
macro expansion	بسط درشت دستور
jack plane	رنده درشت تراش
gritted	درشت ماسه سنگ
coarse aggregate	مصالح درشت دانه
lateral magnifying power	درشت نمایی جانبی
gritting	درشت ماسه سنگ
bigaroon	یک جور گیلاس درشت
lunker	نوعی ماهی درشت
macro	کلان درشت دستور
boldface	یکنوع حرف درشت
macrocyclic effect	اثر درشت حلقهای
macrocyclic musks	مشکهای درشت حلقهای
gross motor skills	مهارتهای حرکتی درشت
macroptic hallucination	توهم درشت بینی
capitalizes	باحروف درشت نوشتن
capitalizing	باحروف درشت نوشتن
capitalized	باحروف درشت نوشتن
macroprogramming	درشت برنامه نویسی
macrosplanchnic build	هیکل درشت تنه
powered	درشت نمایی قدرت دوربین
power	درشت نمایی قدرت دوربین
powering	درشت نمایی قدرت دوربین
cheesecloth	پارچهی پنبهای درشت باف
keyword macro	درشت دستور کلید واژهای
Do not entrust great affairs to the small. <proverb>	به خردان مفرماى کار درشت .
powers	درشت نمایی قدرت دوربین
coarse aggregate	مصالح دانه بندی درشت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com