Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
boat train
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
Other Matches
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
he has a rushing business
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
shuttle
ترنی که فقط در مسیرمعینی امد ورفت کند
shuttles
ترنی که فقط در مسیرمعینی امد ورفت کند
shuttled
ترنی که فقط در مسیرمعینی امد ورفت کند
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
constructive placement
تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
tonnage
حقوق گمرکی که از کشتیها به نسبت بارشان دریافت میشود
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
navigation head
بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
he is on his legs
کارش دایراست
He is completely absorbed by his business.
کاملاجذب کارش است
he prospered in his business
کارش بالا گرفت
He is attentive to his work .
متوجه کارش است
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
Let the secretary get on with it .
بگذارید منشی کارش را بکند
He eventually landed in prison .
عاقبت کارش بزندان کشید
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
fastest
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt
<idiom>
سرش شلوغه کارش شروع شده
fasts
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
melodramatist
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
wine cooper
کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
I have no fault to find with his work .
از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
lodgers
مسافر
lodger
مسافر
passengers
مسافر
peregrinator
مسافر
traveler
مسافر
travelers
مسافر
tripper
مسافر
viator
مسافر
travellers
مسافر
traveller
مسافر
pilgrim
مسافر
roomer
مسافر
pilgrims
مسافر
on the road
مسافر
farer
مسافر
trippers
مسافر
passenger
مسافر
He'll never get anywhere.
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
westbound
مسافر مغرب
faring
کرایه مسافر
fares
کرایه مسافر
fared
کرایه مسافر
fare
کرایه مسافر
shipper
مسافر کشتی
stowaway
مسافر قاچاق
stowaway
مسافر مخفی
stowaways
مسافر قاچاق
stowaways
مسافر مخفی
wayfarers
مسافر پیاده
wayfarer
مسافر پیاده
stow away
مسافر قاچاق
ganger
مسافر پیاده
trekker
مسافر باگاری
spacemen
مسافر فضایی
spaceman
مسافر فضایی
passage money
کرایه مسافر
hare
مسافر بی بلیط
hares
مسافر بی بلیط
foot passenger
مسافر پیاده
docked
لنگرگاه
piers
لنگرگاه
dockage
لنگرگاه
port complex
لنگرگاه
harbourage
لنگرگاه
haven
لنگرگاه
harbor
لنگرگاه
docks
لنگرگاه
anchorage
لنگرگاه
berth
لنگرگاه
dock
لنگرگاه
port
لنگرگاه
berthing
لنگرگاه
berths
لنگرگاه
anchorages
لنگرگاه
pier
لنگرگاه
harborage
لنگرگاه
harbour
لنگرگاه
harboured
لنگرگاه
harbours
لنگرگاه
harbored
لنگرگاه
berthed
لنگرگاه
harboring
لنگرگاه
harbouring
لنگرگاه
harbors
لنگرگاه
chimney sweeps
کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
pawn broker
کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
ringman
کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
chimney sweep
کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
paintress
زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
dynamically
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamic
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
to get in somebody's way
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
take on
مسافر سوار کردن
baggage
بار و بنهء مسافر
peregrine
ازخارجه امده مسافر
pick up
سوار کردن مسافر
birds of passage
مرغان مهاجریا مسافر
bill poster
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
industrial union
اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
quantum meruit
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
He'll never amount to anything.
<idiom>
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
the inquisition
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
piecer
درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
bill posters
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
anchorages
باج لنگرگاه
dock yard
محوطه لنگرگاه
anchorage
باج لنگرگاه
docker
کارگر لنگرگاه
dockers
کارگر لنگرگاه
dock dues
هزینههای لنگرگاه
dock receipt
رسید لنگرگاه
dock warrant
رسید لنگرگاه
longshoreman
باربر لنگرگاه
anchorage buoy
بویه لنگرگاه
aerial port
لنگرگاه هوایی
levee
بند لنگرگاه
roadstead
لنگرگاه باز
longshorement
باربر لنگرگاه
longshoremen
باربر لنگرگاه
mess gear
جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess kit
جعبه فروف سرباز یا مسافر
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
waybill
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
car passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
daemon
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
air man
کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
berthing
اطاق کشتی لنگرگاه
leave the anchorage
ترک کردن لنگرگاه
roadstead
لنگرگاه بدون حفاظ
roadstead
لنگرگاه دور از ساحل
berths
اطاق کشتی لنگرگاه
wharf
لنگرگاه لنگر انداختن
wharfs
لنگرگاه لنگر انداختن
advanced fleet anchorage
لنگرگاه مقدم ناوگان
berth
اطاق کشتی لنگرگاه
wharfinger
صاحب لنگرگاه یابارانداز
berthed
اطاق کشتی لنگرگاه
wharves
لنگرگاه لنگر انداختن
voyager
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
limited train
قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
taxi rank
[British E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
voyagers
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
cabstand
[American E]
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
taxi stand
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
harbour master
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
docl pass
گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
dry dock
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry docks
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
The passenger was admitted into the USA.
به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
marina
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
marinas
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
dock warrant
سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
dock receipt
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
docl pass
گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
First come first served.
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
Bounty hunter
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
rattening
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
he was p in his business
خوب بود کارش رونق گرفته بود
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
berthing capacity
فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
piled
ستون ستون لنگرگاه
pile
ستون ستون لنگرگاه
to bear away
بردن
show to the door
تا دم در بردن
transports
بردن
transport
بردن
transported
بردن
transporting
بردن
traced
پی بردن به
trace
پی بردن به
abstracts
بردن
traces
پی بردن به
realizing
پی بردن
conveys
بردن
conveying
بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com