Dictiornary-Farsi | ترک متروک گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
abandonment	ترک متروک گذاشتن


Other Matches

abandoned	متروک
obsolete	متروک
desolate <adj.>	متروک
god-forsaken	متروک
deserted <adj.>	متروک
forlorn	متروک
derelict	متروک
bleak <adj.>	متروک
antiquated	متروک
blasted [uninhabitable] <adj.>	متروک
barren <adj.>	متروک
strands	متروک ماندن
law fallen into desuetude	قانون متروک
lorn	متروک نومید
obsolescence free	دستگاه متروک
lonely	بی یار متروک
loneliest	بی یار متروک
ghost town	شهر متروک
ghost towns	شهر متروک
strand	متروک ماندن
obsolete	غیرمتداول متروک
obsolete	فرسوده متروک
lonelier	بی یار متروک
to be dashed to the ground	متروک ماندن
to fall in to oblivion	متروک ماندن
to fall to the ground	متروک ماندن
desuetude	متروک ماندن
bleaker	درمعرض بادسرد متروک
bleak	درمعرض بادسرد متروک
bleakly	درمعرض بادسرد متروک
cast off	متروک مردود تفاله
bleakest	درمعرض بادسرد متروک
lay-bys	کنار گذاردن متروک کردن
discards	دست کشیدن از متروک ساختن
lay by	کنار گذاردن متروک کردن
discarding	دست کشیدن از متروک ساختن
lay-by	کنار گذاردن متروک کردن
discarded	دست کشیدن از متروک ساختن
discard	دست کشیدن از متروک ساختن
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
desolater	ویران کننده متروک کننده
desolator	ویران کننده متروک کننده
inculcated	پا گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
run home	جا گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
lay	گذاشتن
lets	گذاشتن
placing	گذاشتن
place	گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
take in	تو گذاشتن
lays	گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
to trample on	گذاشتن
places	گذاشتن
placement	گذاشتن
placements	گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
put	گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
load	گذاشتن
loads	گذاشتن
leaving	گذاشتن
puts	گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
let	گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
letting	گذاشتن
leave	گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
putting	گذاشتن
to hand down	بارث گذاشتن
plight	گرو گذاشتن
to grow in years	پابسن گذاشتن
to hang up	معوق گذاشتن
to have the heels of any one	کسیرادردوعقب گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
juxtaposing	پهلوی هم گذاشتن
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
juxtaposing	پیش هم گذاشتن
Welsh	کلاه گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
salve	ضماد گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
juxtapose	پیش هم گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
juxtapose	پهلوی هم گذاشتن
respects	احترام گذاشتن به
juxtaposed	پیش هم گذاشتن
juxtaposed	پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes	پیش هم گذاشتن
juxtaposes	پهلوی هم گذاشتن
respect	احترام گذاشتن به
traced	اثر گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
to make a for	دردسترس گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
embeds	کار گذاشتن
embed	کار گذاشتن
invested	سرمایه گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
badgering	:سربسر گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن
to leave a margin	حاشیه گذاشتن
to put a way	کنار گذاشتن
to put by	کنار گذاشتن
to sow mines	مین گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
to sell by a	بمزایده گذاشتن
to put up to a	بمزایده گذاشتن
to put up forsale	بمزایده گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
to put in pledge	گرو گذاشتن
to leave off	کنار گذاشتن
oviposit	تخم گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
impignorate	رهن گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
fix	کار گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
fixes	کار گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
instal	کار گذاشتن
overtop	عقب گذاشتن
over run	زیر پا گذاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
cupel	در بوته گذاشتن
lay away	کنار گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
lagvt	سرپوش گذاشتن
lacevi	یراق گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
enframe	درقاب گذاشتن
encradle	درگهواره گذاشتن
enchase	در نگین گذاشتن
emplace	کار گذاشتن
begueath	به ارث گذاشتن
bilk	گذاشتن از پرداخت
dew ret	زیرشبنم گذاشتن
cleck	تخم گذاشتن
cuple	در بوته گذاشتن
enshrine	درزیارتگاه گذاشتن
flyblow	تخم گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
hold in respect	احترام گذاشتن به
high tender	به مزایده گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
saluted	احترام گذاشتن
salutes	احترام گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
give as a pledge	گرو گذاشتن
coop	درقید گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن