Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
flame spray
تزریق کردن شعلهای
Other Matches
hypodermic injection
تزریق زیر جلدی تزریق پوستی
flame photemetry
نورسنجی شعلهای
flash weld
جوش شعلهای
flame photometer
نورسنج شعلهای
single jet blowing
مشعل یک شعلهای
f.i.d
اشکارساز یونش شعلهای
hydrogen flame detector
اشکارساز شعلهای هیدروژن
spark cutting process
فرایند برشکاری شعلهای
fired process equipment
دستگاه خشک کن شعلهای
flame ionization detector
اشکارساز یونش شعلهای
h.f.d
اشکارساز شعلهای هیدروژنی
forge weld
جوش دادن شعلهای
injected
تزریق کردن
immit
تزریق کردن
injecting
تزریق کردن
inject
تزریق کردن
injects
تزریق کردن
spray
تزریق کردن
perfuse
تزریق کردن
sprayed
تزریق کردن
spraying
تزریق کردن
syringes
تزریق کردن
syringe
تزریق کردن
sprays
تزریق کردن
needles
با سوزن تزریق کردن
needle
با سوزن تزریق کردن
needled
با سوزن تزریق کردن
needling
با سوزن تزریق کردن
iodize
یود تزریق کردن
throwin
در دنده انداختن تزریق کردن
transfuse
رسوخ یافتن در تزریق کردن در
shoot up
<idiom>
مواد را از راه تزریق مصرف کردن
mainlines
مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
mainlined
مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
mainline
مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
mainlining
مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
instilling
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instil
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instils
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instilled
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instill
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instills
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
infusions
تزریق
mud grouting
تزریق گل
shot
تزریق
injection
تزریق
infusion
تزریق
intinction
تزریق
injections
تزریق ها
jab
[colloquial]
تزریق
spraying
تزریق
sprayed
تزریق
injective function
تزریق
jab
[British]
[colloquial]
تزریق
shots
تزریق
low level injection
تزریق کم
transfusion
تزریق
spray
تزریق
sprays
تزریق
transfusions
تزریق
mud injection
تزریق گل
spary gun
تلمبه تزریق
cement grouting
تزریق سیمان
spary gun
پیستوله تزریق
metal spraying
تزریق فلزی
injection capacity
فرفیت تزریق
inspirator
تزریق کننده
gas injection
تزریق بنزین
intake well
چاه تزریق
grout curtain
پرده تزریق
spartter loss
تلف تزریق
spartter
تزریق کننده
chemical injection
تزریق شیمیایی
injector
تزریق کننده
grout hole
چاه تزریق
injection grid
شبکه تزریق
injection level
سطح تزریق
grouting galleries
مجاری تزریق
injection point
نقطه تزریق
grout hole
سوراخ تزریق
injector
الت تزریق
injector valve
سوپاپ تزریق
drilled grout hole
سوراخ تزریق
chemical consolidation
تزریق شیمیایی
fule injection
تزریق سوخت
grouting gallery
دالان تزریق
drilled grout hole
چاه تزریق
blanket grouting
تزریق سطحی
chemical grouting
تزریق شیمیایی
injection efficiency
بازده تزریق
injection of money
تزریق پول
perfusion
تزریق وریدی
blast injection engine
موتور تزریق دم
pilot injection
تزریق مقدماتی
gun
دستگاه تزریق
guns
دستگاه تزریق
vaccinophobia
تزریق هراسی
clay grouting
تزریق خاک رس
hypodermics
تزریق زیر جلدی
hypo
تزریق زیر جلدی
jetting tube
لوله تزریق در حفاری
concrete gun
دستگاه تزریق بتن
fuel injection system
سیستم تزریق سوخت
grouting
تزریق دوغاب سیمان
metal spray gun
تلمبه تزریق فلز
gas injection method
روش تزریق گاز
petrol injection pump
پمپ تزریق بنزین
petrol injection motor
موتور تزریق بنزینی
airless solid injection
تزریق بدون کمپرسور
grouted alluvium
ابرفت تزریق شده
transfusion
رسوخ تزریق خون
transfusions
رسوخ تزریق خون
injection timing
تنظیم مقدار تزریق
injection
داروی تزریق کردنی
hypodermic
تزریق زیر جلدی
injector pump
پمپ تزریق سوخت
grease injector
تزریق کننده گریس
transfusible
قابل تزریق در جسم دیگری
hypo
سوزن تزریق زیر جلدی
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
blast furnace gun
وسیله تزریق کوره بلند
transfusable
قابل تزریق در جسم دیگری
wet take off
برخاستن از زمین با استفاده از مکانیزم تزریق اب
hypodermic
سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
hyodermic needle
سوزن امپول یا تزریق زیر جلدی
hypodermics
سوزن مخصوص تزریق زیر جلد
injector
وسیله تزریق افشانک سوخت پاش
low level injection efficiency
ضریب بهره تزریق در سطح پایین
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
emulsion injection
تزریق مصنوعی شیره قیر به داخل خاک
contra injection
تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
wet rating
توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
grout curtain
لایه سیمانی تزریق شدهای که در زیر پی سد مانع تراوشات میگردد
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
alumetize
الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
scopolamine
ی که با تزریق این ماده وامثال ان گرفته شده باشدقابل ارائه به دادگاه نیست
air metering force
نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com