Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (8 milliseconds)
English
Persian
precipitation
تسریع بارش
Search result with all words
acid precipitation
تسریع بارش اسیدی
Other Matches
isohyet
هم بارش
isohyet
خط هم بارش
isohyetal line
خط هم بارش
rains
بارش
precipitation
بارش
downfall
بارش
raining
بارش
rain
بارش
isohyetal line
هم بارش
rainfall
بارش
rained
بارش
duration of rainfall
مدت بارش
pluviometer
بارش سنج
snowfalls
برف بارش
isohyetal map
نقشه هم بارش
snowfall
برف بارش
gathering ground
بارش سرا
annual rainfall
بارش سالانه
continuous rain
بارش باران دائمی
intermittent rain
بارش متناوب باران
catchment areas
بارش سرا سرابان
catchment area
بارش سرا سرابان
downpour
فرو ریزی بارش متوالی
downpours
فرو ریزی بارش متوالی
rain gauge recorder
اندازه بارش ثبت شده
rainfall area
منطقه بارش ناحیه بارندگی
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
expedition
تسریع
speed up
تسریع
acceleration
تسریع
speedup
تسریع
expeditions
تسریع
expediting
تسریع
hastens
تسریع ردن
hotfoot
تسریع کردن
expedite
تسریع کردن در
expedite
تسریع کردن
expedited
تسریع کردن در
expeditor
تسریع کننده
expedited
تسریع کردن
expedites
تسریع کردن در
acceletor
تسریع کننده
hastening
تسریع ردن
hastened
تسریع ردن
hasten
تسریع ردن
accelerator
تسریع کننده
accelerators
تسریع کننده
advance
تسریع کردن
advances
تسریع کردن
advancing
تسریع کردن
speed
تسریع کردن
speeding
تسریع کردن
precipitate
تسریع کردن
speeds
تسریع کردن
accelerunt
تسریع کننده
stepped-up
تسریع شده
precipitated
تسریع کردن
stepped up
تسریع شده
expedites
تسریع کردن
precipitates
تسریع کردن
accelerates
تسریع کردن
accelerate
تسریع کردن
precipitating
تسریع کردن
accelerated
تسریع کردن
accelerative
تسریع کننده
accelerator board
تخته تسریع
accelerating
تسریع کردن
precipitator
تعجیل یا تسریع کننده
quickens
تسریع شدن تخمیرکردن
quickened
تسریع شدن تخمیرکردن
quicken
تسریع شدن تخمیرکردن
accelerant
ماده تسریع کننده
accelerating agent
ماده تسریع کننده
agio
تفاوت هزینه تسریع
vernalize
میوه اوری را تسریع کردن
thromboplastic
تسریع کننده انعقاد خون
urges
تسریع شدن ابرام کردن
accelerator board
برد تسریع تخته شتابنده
urging
تسریع شدن ابرام کردن
urged
تسریع شدن ابرام کردن
urge
تسریع شدن ابرام کردن
thiaminase
انزیمی که از بین بردن تیامین را تسریع میکند
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
drier
ترکیباتی از فلزات که برای تسریع در خشک شدن رنگهابکار میرود
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
procedendo
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
rainfall index
شاخص بارش شاخص بارندگی
catalyze
دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
accelerators
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com