Dictiornary-Farsi | تسلط مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
condominium	تسلط مشترک
condominiums	تسلط مشترک


Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
holds	تسلط
gripe	تسلط
conquests	تسلط
conquest	تسلط
domination	تسلط
dominance	تسلط
hold	تسلط
ascendance	تسلط
ascendancey	تسلط
predomination	تسلط
sovereign	تسلط
sovereigns	تسلط
mastery motive	انگیزه تسلط
to get ones hand in	تسلط پیداکردن در
subjects	تحت تسلط
subjecting	تحت تسلط
mastered	تسلط یافتن
composure	تسلط برنفس
masters	تسلط یافتن بر
master	تسلط یافتن بر
masters	تسلط یافتن
masterdom	تسلط تفوق
subjected	تحت تسلط
subject	تحت تسلط
master	تسلط یافتن
mastery learning	تسلط اموزی
petticoats rule	تسلط زنان
possession	ثروت ید تسلط
economic domination	تسلط اقتصادی
under-	تحت تسلط
under	تحت تسلط
ball control	تسلط به توپ
self mastery	تسلط بر نفس
self commend	تسلط بر نفس
pornocracy	تسلط فواحش
mastered	تسلط یافتن بر
hegemony	تسلط پیشوایی
subject to the british rule	تحت تسلط دولت انگلیس
dominate	حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated	حکمفرما بودن تسلط داشتن
indomitable	تسخیر نا پذیر تسلط ناپذیر
under the t. of	درزیر نفوذ درتحت تسلط
dominates	حکمفرما بودن تسلط داشتن
She leads her husband by the nose .	سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
pull oneself together	بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
common user	مشترک
commonality	مشترک
conjoint	مشترک
participant	مشترک
participants	مشترک
commonalities	مشترک
held in common	مشترک
intercommon	حق مشترک
party lines	خط مشترک
party line	خط مشترک
common	مشترک
subscribers	مشترک
subscriber	مشترک
commoners	مشترک
commonest	مشترک
joint	مشترک
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
sense	حس مشترک
subscriber's line	خط مشترک
common storage	حافظه مشترک
common progarm	برنامه مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
common language	زبان مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common gender	جنس مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
common fronties	مرز مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
common trait	ویژگی مشترک
EEC	بازار مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
synergy	عمل مشترک
concerted action	عمل مشترک
rachis	دیرک مشترک
complex fraction	برخه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
commonweal	مشترک المنافع
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
halvers	نیمه مشترک
common factor	عامل مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint staff	ستاد مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint exercise	مانور مشترک
joint force	نیروی مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
tenancy in common	استیجار مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint supply	عرضه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual debts	دیون مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
joint account	حساب مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint command	یکان مشترک
joint services	خدمات مشترک
common fraction	مخرج مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
cooperation	کار مشترک
joint	مشترک الحاقی
party line	مرز مشترک
party lines	مرز مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
Common Market	بازار مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
cooperative work	کار مشترک
co-operation	همکاری مشترک
collective	مشترک عمومی
collaboration	کار مشترک
party wall	دیوار مشترک
common denominators	مخرج مشترک
party walls	دیوار مشترک
meant	میان مشترک
middling	جمله مشترک
common denominator	مخرج مشترک
interface	وجه مشترک
co-operation	کار مشترک
interface	سطح مشترک
interfaces	وجه مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
collaboration	همکاری مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
intersection	فصل مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
common	مشترک اشتراکی
combined publications	نشریات مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
common area	ناحیه مشترک
intersections	فصل مشترک
coefficients	عامل مشترک
coefficient	عامل مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
joint	ستاد مشترک
cooperation	همکاری مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
factor	عامل مشترک
bottom layer	لایه مشترک
factors	عامل مشترک
co insurance	بیمه مشترک
interfaces	سطح مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
to wield a sceptre	پادشاهی کردن تسلط کردن
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
party parpet	دست انداز مشترک
joint tenants	اجاره داران مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
joint task force	گروه رزمی مشترک
osculate	صفات مشترک داشتن
common emitter	با ساتع کننده مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها