English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (21 milliseconds)
English Persian
betray تسلیم دشمن کردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
Search result with all words
betrayment تسلیم به دشمن کردن
Other Matches
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to give in charge تسلیم کردن
committing تسلیم کردن
submitting تسلیم کردن
committed تسلیم کردن
commits تسلیم کردن
commit تسلیم کردن
betrays تسلیم کردن
betraying تسلیم کردن
betrayed تسلیم کردن
betray تسلیم کردن
submitted تسلیم کردن
to fork over تسلیم کردن
consigning تسلیم کردن
consigns تسلیم کردن
infeoff تسلیم کردن
to deliver up تسلیم کردن
hand over تسلیم کردن
hand on تسلیم کردن
give up تسلیم کردن
submit تسلیم کردن
submits تسلیم کردن
consigned تسلیم کردن
consign تسلیم کردن
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
lodged گذاشتن تسلیم کردن
yield تسلیم کردن یا شدن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
yields تسلیم کردن یا شدن
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
yielded تسلیم کردن یا شدن
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
lodge گذاشتن تسلیم کردن
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
to muddle on با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
to starve into surrender گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
antagonised دشمن کردن
enemy دشمن کردن
antagonize دشمن کردن
antagonized دشمن کردن
antagonising دشمن کردن
antagonizes دشمن کردن
antagonizing دشمن کردن
enemies دشمن کردن
antagonises دشمن کردن
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
To submit something to someone. چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
distracts گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distract گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
harasses ایذا کردن دشمن
harass ناراحت کردن دشمن
harasses ناراحت کردن دشمن
threats دشمن تهدید کردن
threat دشمن تهدید کردن
harass ایذا کردن دشمن
to pierce the enemy's line دشمن رخنه کردن
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
infiltrating در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated در خطوط دشمن نفوذ کردن
search and clear جستجو و پاک کردن دشمن
infiltrate در خطوط دشمن نفوذ کردن
confusion agent عامل گیج کردن دشمن
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
neutralised خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralizes خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralizing خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralize خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralising خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralises خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
crossing the t قطع کردن راه ستون دشمن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
mopping up پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
to sweep the seas همه جای دریاراعبورکردن دریاهارا ازوجود دشمن پاک کردن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
disorganising به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganize به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
blocking سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
squawking در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
meaconing گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
quails نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quail نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
repels پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogeys تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
resignation تسلیم
renditions تسلیم
rendition تسلیم
delivery تسلیم
compromis تسلیم
non resistance تسلیم
resigns تسلیم
compliance تسلیم
resign تسلیم
resignations تسلیم
deference تسلیم
quietism تسلیم
surrendered تسلیم
self submission تسلیم
deliveries تسلیم
liveries تسلیم
surrendering تسلیم
capitulation تسلیم
surrender تسلیم
consignation تسلیم
livery تسلیم
submission تسلیم
surrenders تسلیم
encirclement احاطه دشمن احاطه کردن
to submit to تسلیم شدن
to give in تسلیم شدن
to cry craven تسلیم شدن
capitulating تسلیم شدن
obeys تسلیم شدن
resignedly با تسلیم به قضا
addicted تسلیم شده
quit تسلیم شدن
incompliance عدم تسلیم
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com