Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English
Persian
vouchsafe
تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafed
تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafes
تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafing
تسلیم شدن عطاکردن
Other Matches
deliveries
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery
تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
to give up the ghost
جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
resign
تسلیم
resigns
تسلیم
surrendered
تسلیم
rendition
تسلیم
non resistance
تسلیم
surrenders
تسلیم
surrender
تسلیم
surrendering
تسلیم
submission
تسلیم
liveries
تسلیم
livery
تسلیم
renditions
تسلیم
self submission
تسلیم
delivery
تسلیم
deference
تسلیم
quietism
تسلیم
deliveries
تسلیم
resignations
تسلیم
resignation
تسلیم
capitulation
تسلیم
consignation
تسلیم
compromis
تسلیم
compliance
تسلیم
submit
تسلیم کردن
committing
تسلیم کردن
committed
تسلیم کردن
lodgement
تسلیم عرضحال
submits
تسلیم کردن
betray
تسلیم کردن
prehension
گرفتن تسلیم
betrayed
تسلیم کردن
acquiescing
تسلیم شدن
betraying
تسلیم کردن
never say die
تسلیم نشو
acquiesces
تسلیم شدن
betrays
تسلیم کردن
commit
تسلیم کردن
commits
تسلیم کردن
irrefragable
تسلیم نشدنی
surrender
تسلیم شدن
surrendered
تسلیم شدن
surrenders
تسلیم شدن
resignedly
با تسلیم به قضا
inexorable
تسلیم نشدنی
unrelenting
تسلیم نشدنی
acquiescently
از روی تسلیم
extraditable
تسلیم کردنی
give in
تسلیم شدن
give up
تسلیم کردن
submitted
تسلیم کردن
infeoff
تسلیم کردن
submitting
تسلیم کردن
surrendering
تسلیم شدن
incompliance
عدم تسلیم
hand over
تسلیم کردن
hand on
تسلیم کردن
addicted
تسلیم شده
compliant character
منش تسلیم گر
acquiesced
تسلیم شدن
capitulation
تسلیم بلاشرط
consigns
تسلیم کردن
yielder
تسلیم کننده
yield stress
تنش تسلیم
yield point
نقطه تسلیم
yeild point
نقطه تسلیم
to put by
تسلیم نشدن
to knock under
تسلیم شدن
quit
تسلیم شدن
quitting
تسلیم شدن
consigning
تسلیم کردن
consigned
تسلیم کردن
consign
تسلیم کردن
to cry craven
تسلیم شدن
throw in the towel
<idiom>
تسلیم شدن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
give up
<idiom>
تسلیم شدن
Unconditional surrender.
تسلیم بلاشرط
give oneself up
<idiom>
تسلیم شدن
pushover
زود تسلیم
yielding
تسلیم شدن
delivering
تحویل تسلیم
capitulate
تسلیم شدن
to submit to
تسلیم شدن
time yield limit
حد تسلیم زمانی
time yield
تسلیم زمانی
tap out
تسلیم شدن
obey
تسلیم شدن
obeyed
تسلیم شدن
obeying
تسلیم شدن
obeys
تسلیم شدن
submission of a claim
تسلیم دادخواست
self surrender
تسلیم نفس
recreant
تسلیم شونده
to deliver up
تسلیم کردن
to fork over
تسلیم کردن
to give in charge
تسلیم کردن
capitulated
تسلیم شدن
to give in
تسلیم شدن
capitulates
تسلیم شدن
acquiesce
تسلیم شدن
to give ground
تسلیم شدن
capitulating
تسلیم شدن
primrose path
راه تسلیم ورضا
incompliant
تسلیم نشو سرسخت
free living
تسلیم هوای نفس
ego trip
تسلیم به هوای نفس
to give up
تسلیم کردن امیدبریدن از
ego trips
تسلیم به هوای نفس
We shall never surrender.
ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
capitulating
پیمان تسلیم بستن
betrays
تسلیم دشمن کردن
betraying
تسلیم دشمن کردن
betrayed
تسلیم دشمن کردن
cede
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
cedes
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
ceding
تسلیم کردن صرفنظرکردن از
capitulates
پیمان تسلیم بستن
abandons
واگذارکردن تسلیم شدن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
abandoning
واگذارکردن تسلیم شدن
abandon
واگذارکردن تسلیم شدن
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
capitulate
پیمان تسلیم بستن
yielding
تسلیم شدگی فلز
capitulated
پیمان تسلیم بستن
yields
تسلیم کردن یا شدن
renders
تسلیم داشتن دادن
rendered
تسلیم داشتن دادن
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
render
تسلیم داشتن دادن
extraditable
ایجاب کننده تسلیم
yield
تسلیم کردن یا شدن
betray
تسلیم دشمن کردن
yielded
تسلیم کردن یا شدن
extradition
تسلیم اسیر یا زندانی
jurisdiction
تسلیم دادگاه کردن
committed for trial
تسلیم متهم به دادگاه
commitments
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
knuckles
تسلیم شدن مشت زدن
knuckle
تسلیم شدن مشت زدن
He always gives in to his wife.
همیشه تسلیم زنش است
To give way to despair.
تسلیم نومیدی ویأس شدن
commitment
تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
cave in
<idiom>
ضعیف ومجبور به تسلیم شدن
uncompromising
تسلیم نشو تمکین ندادنی
uncompromisingly
تسلیم نشو تمکین ندادنی
yield point at normal temperature
نقطه تسلیم در دمای بالا
yield point at elevated temperatures
نقطه تسلیم در دمای بالا
to muddle on
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
succumbed
تسلیم شدن سرفرود اوردن
submitted
تسلیم شدن تقدیم داشتن
self surrender
واگذاری خود تسلیم به اراده
succumbs
تسلیم شدن سرفرود اوردن
flagtruce
پرچم تسلیم ومتارکه جنگ
submit
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submits
تسلیم شدن تقدیم داشتن
defers
تسلیم شدن احترام گذاردن
succumbing
تسلیم شدن سرفرود اوردن
submitting
تسلیم شدن تقدیم داشتن
succumb
تسلیم شدن سرفرود اوردن
defer
تسلیم شدن احترام گذاردن
deferring
تسلیم شدن احترام گذاردن
relicta verificatione
تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
A white flag is a sign ( token ) of surrender.
پرچم سفید علامت تسلیم است
The thief surrender himself to the police.
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
throw in towel
پرتاب حوله بمنظور تسلیم شدن
to starve into surrender
گرسنگی دادن وناگزیربه تسلیم کردن
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
To submit something to someone.
چیزی را به کسی تسلیم کردن (ارائه دادن )
yield
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yields
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
The victors demanded unconditional surrender .
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
right of stoppage in transitu
حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
contango
بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
notes
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
noting
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
back wardation
خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
buyer's option to duble
خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
endorsee
کسی که برات یا هر سنددیگری از قبیل چک و سفته در وجه او فهر نویسی و به او تسلیم میشود
universal legacy
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
to idulge oneself in drinking
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
seller's option to duble
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
put option
خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
capitulation
تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
earnest
مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
self abandoned
رها شده تسلیم هوای نفس شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com