Dictiornary-Farsi | تشخیص تصادم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
collision detection	تشخیص تصادم


Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
lead collision course	مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
percussion	تصادم
shock	تصادم
clashes	تصادم
clashed	تصادم
shocked	تصادم
chatters	تصادم
shocks	تصادم
clash	تصادم
chattering	تصادم
allision	تصادم
smashes	تصادم
smash	تصادم
chattered	تصادم
chatter	تصادم
collisions	تصادم
collission	تصادم
concussion	تصادم
strikingly	تصادم
striking	تصادم
strikes	تصادم
strike	تصادم
collision	تصادم
identification	تشخیص تشخیص دادن
come into collision	تصادم کردن
to fall aboard	تصادم کردن
to fall foul of	تصادم کردن با
electron impact	تصادم الکترونها
incidents	تصادم یکانها
to run a	تصادم کردن
to run f. of	تصادم کردن با
incident	تصادم یکانها
clashing	تصادم کننده
shocked	تصادم تلاطم
collision risk	خطر تصادم
shocks	تصادم تلاطم
cannon	تصادم دوتوپ
cannons	تصادم دوتوپ
smashup	نابودی تصادم
shock	تصادم تلاطم
traumatism	ضربه تصادم
collision bulkhead	دیواره ضد تصادم
to come in to collision	تصادم کردن
colliding	تصادم کردن
collide	تصادم کردن
clashed	تصادم شدیدکردن
clash	تصادم شدیدکردن
collided	تصادم کردن
collides	تصادم کردن
clashes	تصادم شدیدکردن
grate	صدای تصادم
grated	صدای تصادم
intersect	تصادم کردن
grates	صدای تصادم
concussion	تصادم صدمه
wham	صدای تصادم
intersects	تصادم کردن
intersected	تصادم کردن
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
bopped	تصادم کردن وزش
bop	تصادم کردن وزش
bops	تصادم کردن وزش
bopping	تصادم کردن وزش
air miss	تصادم هوایی دو هواپیما
the ship struck a arock	کشتی باصخره تصادم کرد
burdened	مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
lash vi	باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poops	گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poop	گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
shields	, این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shield	, این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
running down case	دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
meets	تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
trachle	تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
meet	تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
The two cars had a head –on collision.	دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
diagnoses	تشخیص
specification	تشخیص
diagnosis	تشخیص
assessments	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
contradistinction	تشخیص
discretion	تشخیص
assessment	تشخیص
denotation	تشخیص
percipience	حس تشخیص
diagnostic	تشخیص
discernment	تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
distinctions	تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
distinction	تشخیص
designator code	کد تشخیص یکان
diagnosed	تشخیص دادن
diagnose	تشخیص دادن
recognition	تشخیص بازشناخت
diagnosing	تشخیص دادن
diagnostically	ازراه تشخیص
diagnostic test	تست تشخیص
diagnostics	شیوههای تشخیص
diacritic	نشان تشخیص
diacritical	نشان تشخیص
corrective maintenance	عمل تشخیص
diacritical marks	نشان تشخیص
diagnostic routine	روال تشخیص
descry	تشخیص دادن
spots	تشخیص دادن
distinguishing	تشخیص دهنده
discernible	قابل تشخیص
assessing	تشخیص دادن
espy	تشخیص دادن
espying	تشخیص دادن
espies	تشخیص دادن
espied	تشخیص دادن
flair	قوه تشخیص
assess	تشخیص دادن
assessed	تشخیص دادن
discerned	تشخیص دادن
discerns	تشخیص دادن
spotting	تشخیص دادن
distinct	قابل تشخیص
coefficient of determination	ضریب تشخیص
character recognition	تشخیص کاراکتر
discern	تشخیص دادن
carrier detect	تشخیص حامل
blind diagnosis	تشخیص بی نام
identification	تشخیص هویت
indiscreet	فاقد حس تشخیص
assesses	تشخیص دادن
spot	تشخیص دادن
recognizes	تشخیص دادن
voice recognition	تشخیص صوتی
resolutions	قدرت تشخیص
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
voice recognition	تشخیص صدا
recognising	تشخیص دادن
Power of distiction.	قوه تشخیص
Diagnosis.	تشخیص بیماری
make out <idiom>	تشخیص دادن
identified	تشخیص دادن
orientation	تشخیص موقعیت
identifies	تشخیص دادن
indiscrimination	عدم تشخیص
indiscrete	غیرقابل تشخیص
identify	تشخیص دادن
senses	حس تشخیص مفهوم
vision recognition	تشخیص بصری
resolution	قدرت تشخیص
recognizing	تشخیص دادن
speech recogintion	تشخیص کلام
speech recogintion	تشخیص گفتار
sensibilities	حس تشخیص دقت
sensibility	حس تشخیص دقت
psychodiagnosis	تشخیص روانی
recognize	تشخیص دادن
recognises	تشخیص دادن
recognizably	قابل تشخیص
pattern recognition	تشخیص الگو
pattern recognitation	تشخیص الگو
to know right from wrong	تشخیص دادن
verification of debt	تشخیص مطالبات
vertification of debts	تشخیص مطالبات
visual identification	تشخیص بصری
judiciously	از روی تشخیص
sensed	حس تشخیص مفهوم
identifying	تشخیص دادن
differentials	تشخیص دهنده
fault datagnosis	تشخیص عیب
recognizable	قابل تشخیص
error detecting code	کد تشخیص خطا
diagnosis	تشخیص عیب
discriminately	از روی تشخیص
discriminant function	تابع تشخیص
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
diagnosis	تشخیص ناخوشی
diagnoses	تشخیص عیب
diagnoses	تشخیص ناخوشی
differentiable	تشخیص پذیر
differential	تشخیص دهنده
sense	حس تشخیص مفهوم
identification signs	علائم تشخیص
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
handwriting recognition	تشخیص دست خط
to distinguish oneself [by]	خود را تشخیص دادن [با]
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
hot	تشخیص و ترمیم خطا
detection	عمل تشخیص چیزی
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
see-through	خوب تشخیص دادن
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص

collision detection

تشخیص تصادم