Total search result: 301 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
voice recognition |
تشخیص صدا |
|
|
Search result with all words |
|
exception |
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد |
exceptions |
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد |
redundancies |
بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا |
redundancies |
بررسی پریتی روی هر حرف بلاک دریافتی برای تشخیص خطا |
redundancies |
بررسی بلاکهای دریافتی داده برای تشخیص خطا |
redundancy |
بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا |
redundancy |
بررسی پریتی روی هر حرف بلاک دریافتی برای تشخیص خطا |
redundancy |
بررسی بلاکهای دریافتی داده برای تشخیص خطا |
reader |
وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند |
readers |
وسیلهای که داده روی پانچ کارت را به صورتی که توسط کامپیوتر قابل تشخیص است تبدیل میکند |
diagnoses |
تشخیص |
diagnoses |
تشخیص ناخوشی |
diagnoses |
یافتن خطا یا کشف علامت خطا. نتایج تشخیص خطای سخت افزاری یا نرم افزاری |
diagnoses |
تشخیص عیب |
diagnosis |
تشخیص |
diagnosis |
تشخیص ناخوشی |
diagnosis |
یافتن خطا یا کشف علامت خطا. نتایج تشخیص خطای سخت افزاری یا نرم افزاری |
diagnosis |
تشخیص عیب |
voice |
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب |
voices |
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب |
voicing |
توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب |
poll |
سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود |
polled |
سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود |
polls |
سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود |
number |
عدد تولید شده از داده برای هر بیتی یا تشخیص خطا |
numbers |
عدد تولید شده از داده برای هر بیتی یا تشخیص خطا |
backward |
تصحیح خطا که توسط گیرنده تشخیص داده شده است و ارسال سیگنال به فرستنده برای ارسال مجدد داده |
machine |
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است |
machine |
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود |
machined |
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است |
machined |
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود |
machines |
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است |
machines |
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود |
command |
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند |
commanded |
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند |
commands |
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند |
sense |
حس تشخیص مفهوم |
sensed |
حس تشخیص مفهوم |
senses |
حس تشخیص مفهوم |
detector |
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد |
detectors |
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد |
orientation |
تشخیص موقعیت |
smart |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smarted |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smarter |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smartest |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smarting |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smarts |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
advanced |
که به سیستم عامل اجازه میدهد سخت افزارهای مناسب را خودکار تشخیص دهد |
carrier |
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است |
carriers |
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است |
configuration |
وضعیت کامپیوتر که به سیستم یا برنامه اجازه تشخیص داده شده میدهد |
configurations |
وضعیت کامپیوتر که به سیستم یا برنامه اجازه تشخیص داده شده میدهد |
backwards |
تصحیح خطا که توسط گیرنده تشخیص داده شده است و ارسال سیگنال به فرستنده برای ارسال مجدد داده |
cyclic |
کد تشخیص خطا برای داده ارسال شده |
cyclic |
روش تشخیص خطا که هر 8 بیت داده را بررسی میکند. |
detect |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
detect |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
detected |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
detected |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
detecting |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
detecting |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
detects |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
detects |
خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود |
unique |
مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود |
uniquely |
مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود |
recognizable |
قابل تشخیص |
recognizable |
آنچه قابل تشخیص است |
recognizably |
قابل تشخیص |
recognizably |
آنچه قابل تشخیص است |
built-in |
تشخیص خطا و بررسی اعتبار به طور خودکار روی داده دریافت شده |
undetected |
آنچه تشخیص داده نشده است |
recognises |
تشخیص دادن |
recognising |
تشخیص دادن |
recognize |
تشخیص دادن |
recognizes |
تشخیص دادن |
recognizing |
تشخیص دادن |
contact |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
contacted |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
contacting |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
contacts |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
sensibilities |
حس تشخیص دقت |
sensibility |
حس تشخیص دقت |
sensitivities |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
sensitivity |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
whiteout |
عدم تشخیص موقعیت |
whiteouts |
عدم تشخیص موقعیت |
adjudicate |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicated |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicates |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
adjudicating |
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح |
combine |
سیستم تشخیص حروف نوری کارا |
combines |
سیستم تشخیص حروف نوری کارا |
combining |
سیستم تشخیص حروف نوری کارا |
execution |
خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه |
judiciously |
از روی تشخیص |
resolution |
قدرت تشخیص |
resolution |
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت |
resolutions |
قدرت تشخیص |
resolutions |
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت |
Other Matches |
|
micr |
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد. |
recognition |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
identification |
تشخیص تشخیص دادن |
identification friendly or foe |
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار |
contradistinction |
تشخیص |
denotation |
تشخیص |
assessments |
تشخیص |
assessment |
تشخیص |
discretion |
تشخیص |
percipience |
حس تشخیص |
indistinctively |
بی تشخیص |
diagnostic |
تشخیص |
distinction |
تشخیص |
distinctions |
تشخیص |
discernment |
تشخیص |
diagnostics |
تشخیص ها |
In my judgement. As I see it. |
به تشخیص من |
specification |
تشخیص |
identified |
تشخیص دادن |
handwriting recognition |
تشخیص دست خط |
frequency discrimination |
تشخیص فرکانس |
differential |
تشخیص دهنده |
differentials |
تشخیص دهنده |
spot |
تشخیص دادن |
spots |
تشخیص دادن |
discern |
تشخیص دادن |
espying |
تشخیص دادن |
error detecting code |
کد تشخیص خطا |
discriminately |
از روی تشخیص |
discriminant function |
تابع تشخیص |
i.f.f. system |
دستگاه تشخیص |
identification of friend from foe |
دستگاه تشخیص |
identifies |
تشخیص دادن |
identify |
تشخیص دادن |
moral perception |
حس تشخیص اخلاقی |
identifying |
تشخیص دادن |
recognition |
تشخیص بازشناخت |
flair |
قوه تشخیص |
indiscrimination |
عدم تشخیص |
indiscrete |
غیرقابل تشخیص |
discerns |
تشخیص دادن |
identification signs |
علائم تشخیص |
distinguishing |
تشخیص دهنده |
discerned |
تشخیص دادن |
moral sense |
حس تشخیص خوب و بد |
fault datagnosis |
تشخیص عیب |
differential diagnosis |
تشخیص افتراقی |
designator code |
کد تشخیص یکان |
descry |
تشخیص دادن |
assessing |
تشخیص دادن |
assesses |
تشخیص دادن |
corrective maintenance |
عمل تشخیص |
assessed |
تشخیص دادن |
identification |
تشخیص هویت |
indiscreet |
فاقد حس تشخیص |
espy |
تشخیص دادن |
coefficient of determination |
ضریب تشخیص |
character recognition |
تشخیص کاراکتر |
carrier detect |
تشخیص حامل |
blind diagnosis |
تشخیص بی نام |
spotting |
تشخیص دادن |
collision detection |
تشخیص تصادم |
distinct |
قابل تشخیص |
diagnose |
تشخیص دادن |
diagnosed |
تشخیص دادن |
diagnosing |
تشخیص دادن |
differentiable |
تشخیص پذیر |
diagnostics |
شیوههای تشخیص |
diagnostically |
ازراه تشخیص |
diagnostic test |
تست تشخیص |
diagnostic routine |
روال تشخیص |
diacritical marks |
نشان تشخیص |
diacritical |
نشان تشخیص |
diacritic |
نشان تشخیص |
espies |
تشخیص دادن |
espied |
تشخیص دادن |
discernible |
قابل تشخیص |
assess |
تشخیص دادن |
vertification of debts |
تشخیص مطالبات |
make out <idiom> |
تشخیص دادن |
speech recogintion |
تشخیص گفتار |
psychodiagnosis |
تشخیص روانی |
speech recogintion |
تشخیص کلام |
visual identification |
تشخیص بصری |
vision recognition |
تشخیص بصری |
voice recognition |
تشخیص صوتی |
to know right from wrong |
تشخیص دادن |
Diagnosis. |
تشخیص بیماری |
verification of debt |
تشخیص مطالبات |
pattern recognitation |
تشخیص الگو |
pattern recognition |
تشخیص الگو |
Power of distiction. |
قوه تشخیص |
prognostication |
تشخیص قبلی مرض |
diagnostic routine |
برنامه تشخیص عیب |
hot |
تشخیص و ترمیم خطا |
differential aptitude tests |
ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی |
detection |
عمل تشخیص چیزی |
spotting |
تشخیص محل گلوله |
diagnostician |
تشخیص دهندهء مرض |
to distinguish oneself [by] |
خود را تشخیص دادن [با] |
diagnostician |
متخصص تشخیص مرض |
see through |
خوب تشخیص دادن |
prognostications |
تشخیص قبلی مرض |
finds |
جستن تشخیص دادن |
find |
جستن تشخیص دادن |
eyes |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
hottest |
تشخیص و ترمیم خطا |
hotter |
تشخیص و ترمیم خطا |
see-through |
خوب تشخیص دادن |
tell apart <idiom> |
تشخیص تا کس یادو چیز |
cess |
تشخیص وتعیین مالیات |
fault diagnosis |
تشخیص نقص فنی |
identification of supplies |
تشخیص هویت کالا |
identification zone |
منطقه تشخیص هدف |
materiel cognizance |
مدیریت تشخیص کالا |
indiscernible able |
غیر قابل تشخیص |
indistinguishably |
بطور غیرقابل تشخیص |
diagnostic |
وابسته به تشخیص ناخوشی |
eye |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
psychodiagnostics |
ابزارهای تشخیص روانی |
ocr |
تشخیص کاراکترهای نوری |
eyeing |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
eying |
دیدخوب با تشخیص مسافت |
electrodiagnosis |
تشخیص با دستگاههای برقی |
optical recognition device |
دستگاه تشخیص نوری |
identifying |
مربوط کردن تشخیص دادن |
pathognomic |
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات |
logic seeking |
دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد |
prognosticator |
تشخیص دهنده قبلی مرض |
telling-off |
تشخیص دادن فرق گذاردن |
contrast enhancement |
توسعه تشخیص سایه روشن |
colourblindness |
فقدان قوه تشخیص رنگ |
computer assisted diagnosis |
تشخیص بیماری توسط کامپیوتر |
overhead |
بیت تشخیص خطا در ارسال |
identify |
مربوط کردن تشخیص دادن |
interrupts |
انجام عملی پس از تشخیص وقفه |
multiple discriminant function |
تابع تشخیص چند متغیری |
to make out someone [something] |
تشخیص دادن کسی [چیزی] |
to discern someone [something] |
تشخیص دادن کسی [چیزی] |
identifies |
مربوط کردن تشخیص دادن |
tells |
تشخیص دادن فرق گذاردن |
monroe diagnostic reading test |
ازمون تشخیص خواندن مونرو |
identified |
مربوط کردن تشخیص دادن |
prognosticate |
تشخیص دادن قبلی مرض |
interrupt |
انجام عملی پس از تشخیص وقفه |
tell |
تشخیص دادن فرق گذاردن |
diagnostic routine |
روش تشخیص معایب در اثرازمایش |
wake light |
چراغ تشخیص خط حرکت ناو |
differentiable |
قابل تشخیص فرق گذاشتنی |
identification zone |
منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن |
flagman |
داور مخصوص تشخیص امتیاز |
frequency discriminator |
دستگاه تشخیص دهنده فرکانس |
distinguish |
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن |
distinguishes |
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن |
interrupting |
انجام عملی پس از تشخیص وقفه |
The twins are hardly distinguish between colors. |
دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد |
subclinical |
غیر قابل تشخیص در معاینات بالینی |
pick up a trail/scent <idiom> |
تشخیص جای پای انسان یا حیوان |
individuation |
تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت |
ocr |
Recognition OpticalCharacter تشخیص نوری دخشه |
wreckage locator |
دستگاه تشخیص محل ترکیدگی لولههای اب |
isotherm follower |
دستگاه تشخیص سطوح هم حرارت اب دریا |
omr |
وسیلهای که علامتها و خط وط خاص را تشخیص میدهد |
omr |
تشخیص علامت نوری Recognition ark |
recognition |
تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن |
identified |
تشخیص هویت دادن یکی کردن |
physiognomical |
مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده |
king of arms |
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی |
M out of N code |
سیستم کدگذاری حاوی تشخیص خطا |
identifying |
تشخیص هویت دادن یکی کردن |
accidentalism |
تشخیص علائم گمراه کننده مرض |
CSM |
سیستم تشخیص حرف نوری کارا |
identifies |
تشخیص هویت دادن یکی کردن |
self- |
کامپیوتری که از برنامههای تشخیص استفاده میکند |
mode |
که حاوی کد تشخیص و تصحیح خطا هستند |
modes |
که حاوی کد تشخیص و تصحیح خطا هستند |
indistinguishable |
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی |
identify |
تشخیص هویت دادن یکی کردن |
recognition |
فرآیند تشخیص خط وط یا نشانه ها یا الگو ها به صورت نوری |
verifier |
وسیله مخصوص برای تشخیص داده ورودی |
collision detection |
تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد |
transponder sierra |
دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل پیشرفته |
aetiology |
علم تشخیص علل امراض علت شناسی |
transponder tango |
دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل اولیه |
air traffic regulation and identificatio |
سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی |
diagnostic |
کامپیوتری که مجموعهای برنامههای تشخیص را اجرا کند. |
horizontal |
روش تشخیص خطا برای داده ارسالی |
autos |
تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده |
inspector |
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه |
inspectors |
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه |
hash |
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا |
totals |
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا |
totaled |
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا |
auto |
تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده |
totalling |
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا |
totaling |
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا |
total |
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا |
totalled |
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا |
interrupts |
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود |