Dictiornary-Farsi | تشخیص و ترمیم خطا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)

English	Persian
hot	تشخیص و ترمیم خطا
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
hottest	تشخیص و ترمیم خطا


Search result with all words

self-	سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
self-	سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند
Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
restoration	ترمیم
recovery	ترمیم
reconstructions	ترمیم
reconstruction	ترمیم
recoveries	ترمیم
amendment	ترمیم
amendments	ترمیم
regeneration	ترمیم
betterment	ترمیم
identification	تشخیص تشخیص دادن
amended	ترمیم کردن
amending	ترمیم کردن
reshuffled	ترمیم کردن
rehabilitated	ترمیم کردن
rehabilitates	ترمیم کردن
reform	ترمیم کردن
reforms	ترمیم کردن
reshuffle	ترمیم کردن
rehabilitate	ترمیم کردن
amend	ترمیم کردن
error recovery	ترمیم خطا
reshuffling	ترمیم کردن
restoring	ترمیم کردن
recovering	ترمیم شدن
restoration	اعاده ترمیم
restore	ترمیم کردن
reshuffles	ترمیم کردن
recover	ترمیم شدن
restores	ترمیم کردن
restored	ترمیم کردن
cabinet reshuffle	ترمیم کابینه
rehabilitating	ترمیم کردن
file recovery	ترمیم فایل
recovers	ترمیم شدن
error recovery procedures	رویههای ترمیم خطا
e r p	برنامه ترمیم اروپا
relief	ترمیم اسایش خاطر
recoverable error	خطای ترمیم پذیر
recoverable error	خطای قابل ترمیم
read restore cycle	چرخه خواندن و ترمیم
cost of reproduction	هزینه نوسازی و ترمیم
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
irrecoverable error	خطای غیر قابل ترمیم
to recover from something	ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
orthopaedics	اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی
patching	ترمیم سنگفرش لکه گیری
cost of maintenance	هزینه نگهداری و ترمیم نفقه و خرجی
orthopedics	اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی استخوانپزشکی
logic	ترمیم فرم و ساختار بدون توجه به محتوا
maintainability	توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
acoustic	حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
lock up	وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
hardest	که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
remedial maintenance	باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
hard	که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder	که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.	صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
logic	ترمیم ریاضی عملیات منط قی مثل AND و OR و... و تبدیل آنها به مدارهای مختلف
halt	دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted	دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halts	دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
troubleshoot	1-رفع اشکال نرم افزار کامپیوتری .2-محل دادن ترمیم خطاهای سخت افزاری
maintenance	1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
plug	[نوعی نخ رفو که در آن تکه ای از فرش دیگر را برای ترمیم پارگی یا سوختگی فرش ترمیمی به آن بافته با می دوزند.]
contradistinction	تشخیص
denotation	تشخیص
assessments	تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
assessment	تشخیص
distinctions	تشخیص
distinction	تشخیص
discretion	تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
diagnostic	تشخیص
diagnoses	تشخیص
specification	تشخیص
discernment	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
percipience	حس تشخیص
diagnosis	تشخیص
dental filling	ترمیم دندان [دندان پزشکی]
dental restoration	ترمیم دندان [دندان پزشکی]
safe format	عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
spots	تشخیص دادن
Power of distiction.	قوه تشخیص
diagnose	تشخیص دادن
speech recogintion	تشخیص گفتار
diagnosed	تشخیص دادن
identification	تشخیص هویت
indiscreet	فاقد حس تشخیص
espies	تشخیص دادن
diagnosing	تشخیص دادن
visual identification	تشخیص بصری
espy	تشخیص دادن
pattern recognitation	تشخیص الگو
Diagnosis.	تشخیص بیماری
psychodiagnosis	تشخیص روانی
assess	تشخیص دادن
pattern recognition	تشخیص الگو
verification of debt	تشخیص مطالبات
vision recognition	تشخیص بصری
voice recognition	تشخیص صوتی
espying	تشخیص دادن
spot	تشخیص دادن
to know right from wrong	تشخیص دادن
diacritical	نشان تشخیص
assessed	تشخیص دادن
differential	تشخیص دهنده
assesses	تشخیص دادن
assessing	تشخیص دادن
discernible	قابل تشخیص
distinct	قابل تشخیص
vertification of debts	تشخیص مطالبات
discerns	تشخیص دادن
differentials	تشخیص دهنده
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
discerned	تشخیص دادن
espied	تشخیص دادن
discern	تشخیص دادن
speech recogintion	تشخیص کلام
voice recognition	تشخیص صدا
error detecting code	کد تشخیص خطا
orientation	تشخیص موقعیت
diacritic	نشان تشخیص
designator code	کد تشخیص یکان
descry	تشخیص دادن
corrective maintenance	عمل تشخیص
collision detection	تشخیص تصادم
coefficient of determination	ضریب تشخیص
character recognition	تشخیص کاراکتر
carrier detect	تشخیص حامل
recognizable	قابل تشخیص
diacritical marks	نشان تشخیص
senses	حس تشخیص مفهوم
sensed	حس تشخیص مفهوم
discriminately	از روی تشخیص
discriminant function	تابع تشخیص
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
diagnoses	تشخیص ناخوشی
diagnoses	تشخیص عیب
diagnosis	تشخیص ناخوشی
diagnosis	تشخیص عیب
fault datagnosis	تشخیص عیب
diagnostics	شیوههای تشخیص
diagnostically	ازراه تشخیص
diagnostic test	تست تشخیص
diagnostic routine	روال تشخیص
sense	حس تشخیص مفهوم
recognizably	قابل تشخیص
blind diagnosis	تشخیص بی نام
make out <idiom>	تشخیص دادن
judiciously	از روی تشخیص
identification signs	علائم تشخیص
identify	تشخیص دادن
resolution	قدرت تشخیص
resolutions	قدرت تشخیص
flair	قوه تشخیص
differentiable	تشخیص پذیر
indiscrete	غیرقابل تشخیص
identified	تشخیص دادن
recognition	تشخیص بازشناخت
indiscrimination	عدم تشخیص
identifies	تشخیص دادن
identifying	تشخیص دادن
distinguishing	تشخیص دهنده
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
handwriting recognition	تشخیص دست خط
recognizing	تشخیص دادن
recognizes	تشخیص دادن
recognize	تشخیص دادن
spotting	تشخیص دادن
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
sensibility	حس تشخیص دقت
recognising	تشخیص دادن
recognises	تشخیص دادن
sensibilities	حس تشخیص دقت
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
cess	تشخیص وتعیین مالیات
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
spotting	تشخیص محل گلوله
see through	خوب تشخیص دادن
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
identification zone	منطقه تشخیص هدف
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
detection	عمل تشخیص چیزی
see-through	خوب تشخیص دادن
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض