Dictiornary-Farsi | تشخیص کلام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
speech recogintion	تشخیص کلام


Other Matches

micr	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exception	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
heart	لب کلام
languages	کلام
language	کلام
hearts	لب کلام
speech recogintion	شناخت کلام
aposiopesis	وقفهء کلام
quibble	نیش کلام
speech recogintion	بازشناسی کلام
ad-libbing	کلام فیالبداهه
ad-libs	کلام فیالبداهه
quibbled	نیش کلام
ad-lib	کلام فیالبداهه
ad-libbed	کلام فیالبداهه
boilerplate	تکیه کلام
quibbles	نیش کلام
quibbling	نیش کلام
in other words <idiom>	به کلام دیگر
nutshell	ملخص کلام
aphorism	کلام موجز
aphorisms	کلام موجز
in other words <adv.>	به کلام دیگر
well spoken	خوش کلام
preterition	غمض کلام
well-spoken	خوش کلام
catch-phrase	تکیه کلام
gist	جان کلام
catch-phrases	تکیه کلام
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
galimatias	کلام غیر مفهوم
steal one's thunder <idiom>	قاپیدن کلام دیگران
circumlocution	طول وتفصیل در کلام
slogan	تکیه کلام شعار
to spar at each other	مبادله کلام کردن
He didnt say a word.	یک کلام هم حرف نزد
circumlocutions	طول وتفصیل در کلام
He is verbose (garrulous). He has verbal diarrhea.	شهوت کلام دارد
slogans	تکیه کلام شعار
The crux of the matter . The quintessence.	جان کلام ( مطلب )
gist	لب کلام نکته مهم
identification	تشخیص تشخیص دادن
First food , then talk . <proverb>	اول طعام آخر کلام .
apothegm	کلام موجز امثال و حکم
catchword	تکیه سخن مفتاح کلام
resume	چکیده کلام ادامه یافتن
grotesquery	کلام یا حرکت بی تناسب و غریب
resumes	چکیده کلام ادامه یافتن
resuming	چکیده کلام ادامه یافتن
resumed	چکیده کلام ادامه یافتن
speech synthesis	ترکیب کلام امیزش سخن
identification friendly or foe	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
filibustered	کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering	کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibuster	کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibusters	کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
percipience	حس تشخیص
distinction	تشخیص
specification	تشخیص
distinctions	تشخیص
In my judgement. As I see it.	به تشخیص من
discernment	تشخیص
diagnostic	تشخیص
assessments	تشخیص
denotation	تشخیص
assessment	تشخیص
diagnosis	تشخیص
discretion	تشخیص
diagnostics	تشخیص ها
diagnoses	تشخیص
contradistinction	تشخیص
indistinctively	بی تشخیص
diagnostic test	تست تشخیص
differentials	تشخیص دهنده
distinct	قابل تشخیص
differential	تشخیص دهنده
assess	تشخیص دادن
Power of distiction.	قوه تشخیص
diacritic	نشان تشخیص
pattern recognition	تشخیص الگو
indiscreet	فاقد حس تشخیص
psychodiagnosis	تشخیص روانی
pattern recognitation	تشخیص الگو
speech recogintion	تشخیص گفتار
discerned	تشخیص دادن
identification	تشخیص هویت
spot	تشخیص دادن
spots	تشخیص دادن
moral sense	حس تشخیص خوب و بد
espying	تشخیص دادن
espy	تشخیص دادن
voice recognition	تشخیص صدا
voice recognition	تشخیص صوتی
diagnosed	تشخیص دادن
diagnosing	تشخیص دادن
vision recognition	تشخیص بصری
vertification of debts	تشخیص مطالبات
visual identification	تشخیص بصری
discern	تشخیص دادن
verification of debt	تشخیص مطالبات
espied	تشخیص دادن
moral perception	حس تشخیص اخلاقی
diagnose	تشخیص دادن
discernible	قابل تشخیص
recognition	تشخیص بازشناخت
to know right from wrong	تشخیص دادن
assessed	تشخیص دادن
discerns	تشخیص دادن
assesses	تشخیص دادن
assessing	تشخیص دادن
espies	تشخیص دادن
senses	حس تشخیص مفهوم
carrier detect	تشخیص حامل
recognizable	قابل تشخیص
recognizably	قابل تشخیص
blind diagnosis	تشخیص بی نام
differentiable	تشخیص پذیر
recognises	تشخیص دادن
recognising	تشخیص دادن
recognizes	تشخیص دادن
recognizing	تشخیص دادن
differential diagnosis	تشخیص افتراقی
sensibilities	حس تشخیص دقت
sensibility	حس تشخیص دقت
spotting	تشخیص دادن
discriminant function	تابع تشخیص
sensed	حس تشخیص مفهوم
corrective maintenance	عمل تشخیص
Diagnosis.	تشخیص بیماری
descry	تشخیص دادن
orientation	تشخیص موقعیت
sense	حس تشخیص مفهوم
diagnostics	شیوههای تشخیص
collision detection	تشخیص تصادم
coefficient of determination	ضریب تشخیص
character recognition	تشخیص کاراکتر
discriminately	از روی تشخیص
flair	قوه تشخیص
diacritical marks	نشان تشخیص
identifies	تشخیص دادن
handwriting recognition	تشخیص دست خط
identify	تشخیص دادن
recognize	تشخیص دادن
identification of friend from foe	دستگاه تشخیص
identifying	تشخیص دادن
identification signs	علائم تشخیص
diagnostic routine	روال تشخیص
distinguishing	تشخیص دهنده
indiscrete	غیرقابل تشخیص
indiscrimination	عدم تشخیص
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
identified	تشخیص دادن
designator code	کد تشخیص یکان
make out <idiom>	تشخیص دادن
fault datagnosis	تشخیص عیب
frequency discrimination	تشخیص فرکانس
judiciously	از روی تشخیص
resolution	قدرت تشخیص
diacritical	نشان تشخیص
error detecting code	کد تشخیص خطا
resolutions	قدرت تشخیص
diagnosis	تشخیص عیب
diagnosis	تشخیص ناخوشی
diagnoses	تشخیص عیب
diagnoses	تشخیص ناخوشی
diagnostically	ازراه تشخیص
ocr	تشخیص کاراکترهای نوری
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
diagnostic routine	برنامه تشخیص عیب
diagnostician	تشخیص دهندهء مرض
optical recognition device	دستگاه تشخیص نوری
diagnostician	متخصص تشخیص مرض
identification zone	منطقه تشخیص هدف
identification of supplies	تشخیص هویت کالا
detection	عمل تشخیص چیزی
materiel cognizance	مدیریت تشخیص کالا
hotter	تشخیص و ترمیم خطا
see-through	خوب تشخیص دادن
see through	خوب تشخیص دادن
hottest	تشخیص و ترمیم خطا
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
spotting	تشخیص محل گلوله
differential aptitude tests	ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
cess	تشخیص وتعیین مالیات
electrodiagnosis	تشخیص با دستگاههای برقی
hot	تشخیص و ترمیم خطا
indiscernible able	غیر قابل تشخیص
finds	جستن تشخیص دادن
eyeing	دیدخوب با تشخیص مسافت
prognostications	تشخیص قبلی مرض
prognostication	تشخیص قبلی مرض
eye	دیدخوب با تشخیص مسافت
whiteouts	عدم تشخیص موقعیت
whiteout	عدم تشخیص موقعیت
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
tell apart <idiom>	تشخیص تا کس یادو چیز
eying	دیدخوب با تشخیص مسافت
psychodiagnostics	ابزارهای تشخیص روانی

speech recogintion

تشخیص کلام