English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
emission تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
emissions تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
Other Matches
emission control کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
radiation scattering انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
lumen واحد تشعشع برابر مقدارنوری که از یک شمع معمولی بین المللی ساطع میگردد
terrain return انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
radioactivity قابلیت پخش امواج هستهای رادیواکتیویته داشتن قدرت تشعشع اتمی
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
modulating مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulates مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulate مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
reverberations برگشت دادن امواج
reverberation برگشت دادن امواج
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
confusion reflector وسیله پخش امواج فریبنده سیستم انعکاس امواج گیج کننده
fallout contours خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
emitting تشعشع کردن
emitted تشعشع کردن
emit تشعشع کردن
emits تشعشع کردن
radiological monitoring ارسال امواج تشعشعی یا رله امواج تشعشعی هستهای
trapping اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
radiant ساطع
diffusive ساطع
survey meter دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
scintillate ساطع شدن
emanates ساطع شدن
emanated ساطع شدن
emanate ساطع شدن
emanating ساطع شدن
emitter ساطع کننده
luminesce ساطع شدن
led دیود ساطع کننده نور
light emitting diode دیود ساطع کننده نور
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
fox fire نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
emission تشعشع
emissions تشعشع
radiation تشعشع
radiational تشعشع
total radiation تشعشع کل
luminance تشعشع
flashes تشعشع
antiradiation ضد تشعشع
flash تشعشع
flashed تشعشع
induced radiation تشعشع القایی
radiation pressure فشار تشعشع
fluorescence تشعشع ماهتابی
radioscopy تشعشع سنجی
ray تشعشع داشتن
corpuscular radiation تشعشع ذرهای
dosimeter تشعشع سنج
emitter تشعشع کننده
x irradiation تشعشع رونتگن
radiator تشعشع کننده
ray روشنایی تشعشع
space radiation تشعشع رادیویی
thermal radiation تشعشع حرارتی
radiation تشعشع اتمی
electronic radiation تشعشع الکترونی
radiation source منبع تشعشع
prompt radiation تشعشع کامل
radiation loss تلف تشعشع
radiancy تابندگی تشعشع
refulgence جلال تشعشع
intensity of radiation شدت تشعشع
radiometer تشعشع سنج
neutron radiation تشعشع نوترونی
nuclear radiation تشعشع هستهای
fluorescent radiation تشعشع فلورسنت
radiacmeter تشعشع سنج
scattered radiation تشعشع پراکنده
cosmic rays تشعشع کاسمیک
auras تشعشع نورانی
aura تشعشع نورانی
radiantly تشعشع بطورمنشعب
radiators تشعشع کننده
glary دارای تشعشع
radiance تابندگی تشعشع
radiological survey تجسس تشعشع اتمی
radio active دارای تشعشع اتمی
broadside aerial تشعشع کننده عرضی
directive radiation تشعشع جهت دار
radiant تشعشع کننده حرارتی
background count عکس العمل تشعشع
x radiation تشعشع اشعه مجهول
radiation intensity شدت تشعشع اتمی
ultra violet radiation تشعشع ماوراء بنفش
magnetic dipole radiation تشعشع دوقطبی مغناطیسی
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
broad beam headlamp نور افکن با تشعشع عرضی
isodose rate خط نقاط هم دوز تشعشع اتمی
roentgen واحد سنجش تشعشع اتمی
emissivity قابلیت تشعشع یا ارسال اشعه
glare تابش خیره کننده تشعشع
glared تابش خیره کننده تشعشع
solar flare تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
glares تابش خیره کننده تشعشع
radiological رادیولوژیکی مربوط به تشعشع هستهای
fluorescent لامپ مهتابی دارای تشعشع
candescent دارای تشعشع یاگرمای شدید
rem مقدار واحد از تشعشع یونیزه کننده
phosphorism مسمومیت در اثر فسفر تشعشع فسفری
radiological survey بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
luminous flux جریان تشعشع در طول موج مریی
roentgen واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
ground swell امواج
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
the waves of the sea امواج دریا
wander wave امواج سیار
tosser دستخوش امواج
transient wave امواج سیار
emission انتشار امواج
gravity waves امواج ثقلی
gravitational waves امواج گرانشی
hertzian waves امواج هرتز
thermal waves امواج گرمایی
emissions انتشار امواج
reverberation برگشت امواج
electromagnetic waves امواج الکترومگنتیک
oscilloscope اشکارسازی امواج
gravitational waves امواج جاذبه
ground waves امواج زمینی
reverberations برگشت امواج
interference تداخل امواج
tidal waves امواج جزرومدی
sky wave امواج اسمانی
pulsing ضربان امواج
radio waves امواج رادیویی
pulsed امواج ضربانی
incoherent waves امواج همدوس
spoondrift ترشح امواج
crashing waves امواج خروشان
brain waves امواج مغزی
pulse امواج ضربانی
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
bleeding باند تداخل امواج
hertzian wave امواج هرتز hertz
echoes برگشت امواج رادار
radio sextant گیرنده امواج کیهانی
pulsing پرتاب امواج انرژی
tidal wave امواج جذر و مدی
diathermy interference تداخل امواج دیاترمی
conical scanning ردیابی امواج به طورمخروطی
attenuation افت قدرت امواج
echoed برگشت امواج رادار
echoing برگشت امواج رادار
echo برگشت امواج رادار
airwave امواج رادیو و تلویزیون
interference zone ناحیه ی تداخل امواج
conical scanning انتشار مخروطی امواج
the wares beat the shore خوردن امواج به ساحل
wave band دسته امواج رادیو
the waves beats or the shore امواج به ساحل می کوبد
high freqyency aerial آنتن امواج بلند
interference area ناحیه ی تداخل امواج
wave front جبهه امواج رادیویی
propagation پخش امواج یا اعلامیه
langley واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
beam width عرض ستون امواج رادار
radio navigation ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
coastal refraction انعکاس ساحلی امواج رادیویی
assault waves امواج هجومی نفرات و وسایل
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
surface reverbration امواج برگشتی سطحی رادار
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
homing mine مین حساس به انعکاس امواج
wave period زمان تناوب امواج دریا
radar imagery عکاسی به وسیله امواج رادار
emitter منتشر کننده پس دهنده امواج
sweep jamming امواج سیار پارازیت رادیویی
awash سرگردان بر روی امواج دریا
numbered wave امواج پشت سر هم عملیات اب خاکی
oscillation تفکیک امواج اشکار سازی
oscillations تفکیک امواج اشکار سازی
altitude delay افت ارتفاع امواج رادار
sea foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
oscilloscope دستگاه نشان دهنده امواج
cynometer دستگاه اندازه گیری امواج
oscillator تفکیک کننده امواج اشکارساز
inductive interference voltage ولتاژ تداخل امواج القائی
spume کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com