Dictiornary-Farsi | تشنج دهم ریختگی کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
bouleversement	تشنج دهم ریختگی کامل


Other Matches

full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
disorganization	در هم ریختگی
disorganization	بهم ریختگی
melec	بهم ریختگی
tumbles	بهم ریختگی
molten	ریخته ریختگی
cast steel	فولاد ریختگی
cast wheel	چرخ ریختگی
melted asphalt	اسفالت ریختگی
mould candle	شمع ریختگی
tumbled	بهم ریختگی
tumble	بهم ریختگی
moulded formpiece	تکه ریختگی
strewment	بهم ریختگی
molten metal welding	جوشکاری ریختگی
molten metal	فولاد ریختگی
mold	فرم ریختگی
die	فرم ریختگی
molten metal	اهن ریختگی
cast glass	شیشه جام ریختگی
eventration	بیرون ریختگی روده
fusion cast basalt	بازالت ریختگی ذوبی
sand castings	قطعه ریختگی ماسهای
bewilderment	حیرت درهم ریختگی
brass pressure casting	برنج ریختگی فشاری
huddling	مخفی کردن درهم ریختگی
huddled	مخفی کردن درهم ریختگی
huddles	مخفی کردن درهم ریختگی
huddle	مخفی کردن درهم ریختگی
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
bossed	ناف روی قطعات ریختگی قوز
bosses	ناف روی قطعات ریختگی قوز
bossing	ناف روی قطعات ریختگی قوز
shell moulded casting	قطعه ریختگی قالب گیری پوستهای
boss	ناف روی قطعات ریختگی قوز
jerked	تشنج
convulsion	تشنج
paroxysms	تشنج
paroxysm	تشنج
convulsiveness	تشنج
the fidgets	تشنج
tetanus	تشنج
convulsions	تشنج
jerk	تشنج
hysteria	تشنج
succussion	تشنج
jerks	تشنج
jerking	تشنج
clonus	تشنج عضلانی
hysterical	پرشور و تشنج
spasm	تشنج موضعی
myoclonus	تشنج ماهیچه
shock	تشنج سخت
de escalation	تشنج زدایی
detente	تشنج زدایی
eclampsia	تشنج ابستنی
spasms	تشنج موضعی
shocks	تشنج سخت
convulsive therapy	تشنج درمانی
hysterically	پرشور و تشنج
chorea	تشنج مخصوص
hysterogenic	تشنج اور
antispasmodic	ضد انقباض و تشنج
spasticity	حالت تشنج
hysteroid	تشنج اور
anticonvulsive	داروی ضد تشنج
shocked	تشنج سخت
gripe	تشنج موضعی
yanking	تکان شدیدوسخت تشنج
sidesplitting	موجب تشنج پهلوها
spasm	الت تشنج واضطراب
convulsed	دچار تشنج کردن
convulse	دچار تشنج کردن
de-escalating	تشنج زدایی کردن
trismus	تشنج ارواره زیرین
yanked	تکان شدیدوسخت تشنج
defused	تشنج زدایی کردن
yank	تکان شدیدوسخت تشنج
defuse	تشنج زدایی کردن
yanks	تکان شدیدوسخت تشنج
de escalate	تشنج زدایی کردن
defuses	تشنج زدایی کردن
defusing	تشنج زدایی کردن
convulsing	دچار تشنج کردن
de-escalated	تشنج زدایی کردن
de-escalate	تشنج زدایی کردن
spasms	الت تشنج واضطراب
convulses	دچار تشنج کردن
de-escalates	تشنج زدایی کردن
ect	درمان با تشنج برقی
hyperkinesia or sis	تشنج کش واکش ماهیچه
electric convulsive therapy	درمان با تشنج برقی
electroconvulsive therapy	درمان با تشنج برقی
Yankees	تکان شدیدوسخت تشنج
Yankee	تکان شدیدوسخت تشنج
fitfulness	تشنج یا تغییر حال
stag evil	تشنج ارواره زیرین اسب
electroconvulsive shock	ضربه برقی تشنج اور
ecs	ضربه برقی تشنج اور
grand mal	صرع همراه با تشنج وغش
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
end finish	گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
hyperventilation	تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
perfects	کامل
self-contained	کامل
perfecting	کامل
unqualified	کامل
all-out	کامل
semibreve	نت کامل
semibreves	نت کامل
empennage	دم کامل
full fledged	کامل
fullest	کامل
of ripe years	کامل
full	کامل
in a entireness of state	کامل
absolute	کامل
exacts	کامل
exacted	کامل
exact	کامل
absolutes	کامل
unabridged	کامل
unmitigated	کامل
full-fledged	کامل
echaustive	کامل
main	کامل
entire	کامل
totalled	کامل
wall-to-wall	کامل
totalling	کامل
totaled	کامل
saturation	کامل
starkly	کامل
starkest	کامل
completes	کامل
total	کامل
completing	کامل
totals	کامل
plenary	کامل
totaling	کامل
starker	کامل
stark	کامل
largest	کامل
larger	کامل
large	کامل
searching	کامل
perfect	کامل
perfected	کامل
complete	کامل
plenaries	کامل
completed	کامل
clamps	بست کامل
clamped	بست کامل
all in price	بهای کامل
almightiness	قدرت کامل
amain	باسرعت کامل
full word	کلمه کامل
hip and thigh	بطور کامل
clamping	بست کامل
hunky dory	بارضایت کامل
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
elaborately	بطور کامل
clamp	بست کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
full stop	وقفه کامل
absolute	کامل قطعی
ideal radiator	تابشگر کامل
full stops	وقفه کامل
perfectly	بطور کامل
low tide or water	جزر کامل
mature system	سیستم کامل
total system	سیستم کامل
integral	کامل تمام
absolutes	کامل قطعی
hot	امادگی کامل
ideal dielectric	عایق کامل
complement	کامل کردن
complemented	کامل کردن
complementing	کامل کردن
complements	کامل کردن
hottest	امادگی کامل
hotter	امادگی کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
full annealing	بازپخت کامل
mature	کامل کردن
mature	کامل شدن
dismounted defilade	اختفاء کامل
full frame	قاب کامل
full justification	تطابق کامل
full load	بار کامل
full load	فرفیت کامل
matures	کامل کردن
matures	کامل شدن
conversancy	اشنایی کامل