Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
Other Matches
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
formative
تشکیل دهنده
organisers
تشکیل دهنده
organizer
تشکیل دهنده
organizers
تشکیل دهنده
former
تشکیل دهنده
nuclei
هسته تشکیل دهنده
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
constituent
سازه تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituent
جزء تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
nucleus
هسته تشکیل دهنده
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
cellular unit
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان
chord plane
صفحه مار بر وترهای همه مقاطع تشکیل دهنده یک ایرفویل سه بعدی
hidden
خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند
homosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
heterosphere
قسمتی از اتمسفر که در ان ساختار و وزن مولکولی متوسط گازهای تشکیل دهنده مختلف است
lobe
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobes
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
e f t a (european free trade association
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
western european union
اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
khamseh
خمسه
[در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
unionism
اصول تشکیلات اتحادیه اتحادیه گرایی
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
union
اتحادیه
unions
اتحادیه
federation
اتحادیه
guild
اتحادیه
guilds
اتحادیه
fraternities
اتحادیه
confederacies
اتحادیه
confederacy
اتحادیه
fraternity
اتحادیه
league
اتحادیه
federations
اتحادیه
leagues
اتحادیه
labor unions
اتحادیه کارگران
company union
اتحادیه شرکت
business union
اتحادیه بازرگانی
citcuit
اتحادیه بازیها
trade union
اتحادیه تجاری
syndicate
اتحادیه صنفی
corporativism
صنف اتحادیه
syndicates
اتحادیه صنفی
labor union
اتحادیه کارگری
labor union
اتحادیه کارگران
economic union
اتحادیه اقتصادی
labor unions
اتحادیه کارگری
defensive league
اتحادیه دفاعی
customs union
اتحادیه گمرکی
craft union
اتحادیه صنفی
custom union
اتحادیه گمرکی
unionist
عضو اتحادیه
unionists
عضو اتحادیه
trades unions
اتحادیه کارگری
trades unions
اتحادیه صنفی
trades unions
اتحادیه اصناف
trade union
اتحادیه بازرگانی
trade union
اتحادیه تجارتی
trade unions
اتحادیه اصناف
trade unions
اتحادیه تجارتی
trade unions
اتحادیه بازرگانی
trade unions
اتحادیه تجاری
trade unions
اتحادیه کارگری
trades unions
اتحادیه تجاری
association football
اتحادیه فوتبال
corporatism
صنف اتحادیه
trade union
اتحادیه اصناف
trade union
اتحادیه صنفی
trade union
اتحادیه کارگری
wheels
اتحادیه ورزشی
wheeling
اتحادیه ورزشی
wheel
اتحادیه ورزشی
trades unions
اتحادیه تجارتی
trades unions
اتحادیه بازرگانی
trade unions
اتحادیه صنفی
unions
اتحاد اتحادیه
union
<adj.>
اتحادیه کارگری
labour union
اتحادیه کارگران
labor service
اتحادیه کارگران
incorporator
کارمند اتحادیه
vertical union
اتحادیه صنعتی
union
<adj.>
اتحادیه صنفی
labourunion
اتحادیه کارگران
union
اتحاد اتحادیه
offensive league
اتحادیه تهاجمی
circuits
اتحادیه کنفرانس
circuit
اتحادیه کنفرانس
industrial union
اتحادیه صنعتی
European Union
[EU]
اتحادیه اروپا
union
<adj.>
اتحادیه بازرگانی
syndicalism
اتحادیه گرایی
lague
مجمع اتحادیه
international union
اتحادیه بین المللی
non union
جدا از اتحادیه صنفی
trust
اتحادیه شرکتها ائتلاف
leaguer
محاصره عضو اتحادیه
division
اتحادیه باشگاههای حرفهای
trusted
اتحادیه شرکتها ائتلاف
divisions
اتحادیه باشگاههای حرفهای
trade unionist
عضو اتحادیه صنفی
trusts
اتحادیه شرکتها ائتلاف
trade unionists
عضو اتحادیه صنفی
unions
پیوند اتحادیه اتصالی
pan american union
اتحادیه پان امریکن
to unionize
[American E]
بشکل اتحادیه درآوردن
to unionise
[British E]
بشکل اتحادیه درآوردن
hanse
اتحادیه بازرگانی یا سیاسی
carpet exporters union
اتحادیه صادرکنندگان فرش
union
پیوند اتحادیه اتصالی
u.f.a cup
جام اتحادیه باشگاههای اروپا
guild
اتحادیه محل اجتماع اصناف
guilds
اتحادیه محل اجتماع اصناف
syndicalism
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
f.a cup
جام اتحادیه باشگاههای انگلستان
the miner's f.
اتحادیه یاپیمان کان کنان
cartel
اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
cartels
اتحادیه صاحبان صنایع مشابه
unionises
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
a ban from flying in the EU
قدغن پرواز در
[منطقه]
اتحادیه اروپا
stock exchnge
بازار سهام تجارتی اتحادیه سهامداران
trade unionism
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
ORIA
اتحادیه واردکنندگان فرش های شرقی
nonunion
کسیکه عضو اتحادیه کارگری نیست
afips
اتحادیه امریکایی انجمنهای پردازش اطلاعات
unionised
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
craft union
اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
international air transport association
اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
grey cup
مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
Freemason
[استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
ifips
اتحادیه بین المللی انجمنهای پردازش اطلاعات
yellow dog contract
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
trade unionism
سیستمی که معتقد به بسط و توسعه این گونه اتحادیه هاست
baltic exchange
اتحادیه کشتی داران و تجار وواسطههای ذغال و الوار ودانه
cartels
اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartel
اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
establishments
تشکیل
entelechy
تشکیل
endomorphy
تشکیل
endomorphism
تشکیل
establishment
تشکیل
incorporation
تشکیل
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
embryogeny
تشکیل جنین
tournament
تشکیل مسابقات
form
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
tournaments
تشکیل مسابقات
capital formation
تشکیل سرمایه
umbilication
تشکیل ناف
forms
تشکیل دادن
formation
صف ارایی تشکیل
bonding
تشکیل پیوند
embryogen
تشکیل جنین
flagellation
تشکیل تاژک
foetation
تشکیل جنین
formation constant
ثابت تشکیل
gleization
تشکیل خاک رس
ossification
تشکیل استخوان
heat of formation
گرمای تشکیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com