Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
strobilation	تشکیل رشته
Search result with all words
shroud laid	تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
strobilization	تشکیل رشته باریک شدگی
Other Matches
null	رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fills	حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fill	حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
thready	رشته رشته باصدای باریک
radar netting	تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization	تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
fiberize	رشته رشته کردن
fibrillation	رشته رشته سازی
thread	رشته رشته شدن
threads	رشته رشته شدن
universal	قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
sierra	رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
artery	رشته
fibre	رشته
chains	رشته
chain	رشته
fibres	رشته
yarn	رشته
tatter	رشته رشته
yarns	رشته
filaments	رشته
filament	رشته
catena	رشته
unifilar	یک رشته
coneatenation	رشته
branch	رشته
fiber	رشته
ranged	رشته
range	رشته
suite	رشته
suites	رشته
seriated	رشته رشته
reeve	رشته
sequences	رشته
ranges	رشته
ghaut	رشته
funicle	رشته
branches	رشته
train	رشته
trained	رشته
filaria	رشته
trains	رشته
sequence	رشته
arteries	رشته
thread	رشته
strand	رشته
strands	رشته
string	رشته
threads	رشته
fielded	رشته
field	رشته
lines	رشته
fields	رشته
series	رشته
line	رشته
entelechy	تشکیل
establishments	تشکیل
establishment	تشکیل
endomorphy	تشکیل
incorporation	تشکیل
endomorphism	تشکیل
alphabetic string	رشته الفبائی
macaroni	رشته فرنگی
commentary	رشته یادداشت
commentaries	رشته یادداشت
quartermasters	سر رشته دار
ranged	رشته کوه
vermicelli	رشته فرنگی
quartermaster	سر رشته دار
optical fiber	رشته اپتیکی
ranges	رشته کوه
sequence	رشته ترتیب
range	رشته کوه
null string	رشته تهی
main sequence	رشته اصلی
noodle	رشته فرنگی
lighting filament	رشته ملتهب
ridges	رشته تپه
sequences	رشته ترتیب
null string	رشته پوچ
specialty	رشته اختصاصی
system	سلسله رشته
system	رشته دستگاه
systems	سلسله رشته
systems	رشته دستگاه
hot-wiring	رشته حرارتی
incandescent filament	رشته ملتهب
empty string	رشته خالی
bit stream	رشته ذره یی
hot-wired	رشته حرارتی
heater	رشته گرمساز
heaters	رشته گرمساز
craftsman trade	رشته فنی
speciality	رشته اختصاصی
rank	قطار رشته
ranked	قطار رشته
ranks	قطار رشته
character string	رشته کاراکتری
specialities	رشته اختصاصی
character string	رشته دخشهای
ridge	رشته تپه
computing	رشته کامپیوتر
bit string	رشته ذرهای
barbicel	رشته باریک پر
copper strand	رشته مسی
nerve	رشته عصبی
hair worm	کرم رشته
guinea worm	کرم رشته
ghat	رشته سلسله
finite series	رشته کراندار
finespun	نازک رشته
filiform	رشته مانند
hot-wires	رشته حرارتی
hot-wire	رشته حرارتی
filament resistor	مقاومت رشته
hot wire	رشته حرارتی
filum	رشته لیفی
discipline	رشته علمی
spaghetti	رشته فرنگی
disciplines	رشته علمی
disciplining	رشته علمی
nerves	رشته عصبی
bit string	رشته بیتی
solid wire	سیم تک رشته
stup string	رشته تنظیم
symbol stringe	رشته نمادی
symbolic string	رشته علائم
branches	رشته ساقه
branches	شعبه رشته
branch	رشته ساقه
branch	شعبه رشته
the province of science	رشته علوم
fibres	رشته علفی
the province of science	رشته علمی
train	رشته سلسله
train	یک رشته موج
spinneret	رشته ساز
spinnerete	رشته ساز
string handling	بکارگیری رشته
string length	طول رشته
string manipulation	دستکاری رشته
string variable	متغیر رشته
trains	یک رشته موج
trains	رشته سلسله
trained	یک رشته موج
trained	رشته سلسله
fibre	رشته علفی
train of thought	رشته افکار
majoring	رشته اصلی
division	رشته [دانشی]
area	رشته [دانشی]
field	رشته [دانشی]
majored	رشته اصلی
major	رشته اصلی
pasta	رشته فرنگی
yarns	رشته طناب
yarn	رشته طناب
lines	رشته بند
line	رشته بند
string	رشته کردن
string	رشته خالی
branch	رشته [دانشی]
search string	رشته جستجو
sequence of events	رشته حوادث
tract	رد بپا رشته
tracts	رد بپا رشته
forms	تشکیل دادن
formed	تشکیل دادن
form	تشکیل دادن
formation	صف ارایی تشکیل
ossification	تشکیل استخوان
constituted	تشکیل دادن
tournament	تشکیل مسابقات
tournaments	تشکیل مسابقات
argillaceous	تشکیل شده از رس
enthalpy of formation	انتالپی تشکیل
organises	تشکیل دادن
fibrillation	تشکیل الیاف
organising	تشکیل دادن
the house went into secret session	تشکیل داد
organisers	تشکیل دهنده
organizer	تشکیل دهنده
organizers	تشکیل دهنده
vacuolation	تشکیل حفره
umbilication	تشکیل ناف
capital formation	تشکیل سرمایه
former	تشکیل دهنده
to erect into	تشکیل دادن از
sacculation	تشکیل کیسه
embryogen	تشکیل جنین
embryogeny	تشکیل جنین
constitute	تشکیل دادن
bonding	تشکیل پیوند
metamerism	تشکیل حلقهای
preformation	تشکیل قبلی
organize	تشکیل دادن
stratification	تشکیل چینه
formative	تشکیل دهنده
heat of formation	گرمای تشکیل
constituting	تشکیل دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com