English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
shroud laid تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
Other Matches
strobilation تشکیل رشته
terrachord یک رشته چهار پردهای
strobilization تشکیل رشته باریک شدگی
lobes یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
four core cable کابل چهاررشتهای
Type cable چهار سیم جدا به صورت دو جفت , که هر یک از سیم محکمی تشکیل شده است
quarter session محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
Lesghi star ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
null رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetrahedron جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetragonal دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumvir انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumana چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
thready رشته رشته باصدای باریک
quadrangle چهار گوش چهار دیواری
qyaternary چهار واحدی چهار عضوی
quatrefoil چهار ترک چهار گوشه
quadrangles چهار گوش چهار دیواری
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
fibrillation رشته رشته سازی
threads رشته رشته شدن
thread رشته رشته شدن
fiberize رشته رشته کردن
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
sierra رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
thread رشته
fiber رشته
strands رشته
strand رشته
artery رشته
branch رشته
field رشته
catena رشته
range رشته
coneatenation رشته
unifilar یک رشته
sequences رشته
sequence رشته
suite رشته
ghaut رشته
ranged رشته
trains رشته
threads رشته
fibre رشته
fibres رشته
branches رشته
funicle رشته
tatter رشته رشته
train رشته
trained رشته
ranges رشته
suites رشته
seriated رشته رشته
fields رشته
fielded رشته
filament رشته
chains رشته
filaments رشته
reeve رشته
filaria رشته
string رشته
chain رشته
line رشته
lines رشته
yarn رشته
yarns رشته
arteries رشته
series رشته
endomorphy تشکیل
entelechy تشکیل
establishments تشکیل
endomorphism تشکیل
establishment تشکیل
incorporation تشکیل
commentary رشته یادداشت
commentaries رشته یادداشت
tract رد بپا رشته
sequences رشته ترتیب
ranged رشته کوه
speciality رشته اختصاصی
null string رشته پوچ
specialty رشته اختصاصی
quartermasters سر رشته دار
tracts رد بپا رشته
noodle رشته فرنگی
bit string رشته بیتی
symbolic string رشته علائم
sequence رشته ترتیب
null string رشته تهی
barbicel رشته باریک پر
alphabetic string رشته الفبائی
optical fiber رشته اپتیکی
bit stream رشته ذره یی
bit string رشته ذرهای
macaroni رشته فرنگی
system سلسله رشته
system رشته دستگاه
hot-wire رشته حرارتی
hot wire رشته حرارتی
spaghetti رشته فرنگی
solid wire سیم تک رشته
nerves رشته عصبی
nerve رشته عصبی
spinneret رشته ساز
heaters رشته گرمساز
string variable متغیر رشته
heater رشته گرمساز
ridges رشته تپه
spinnerete رشته ساز
string manipulation دستکاری رشته
string length طول رشته
discipline رشته علمی
disciplines رشته علمی
specialities رشته اختصاصی
hot-wired رشته حرارتی
rank قطار رشته
ranked قطار رشته
systems سلسله رشته
systems رشته دستگاه
range رشته کوه
computing رشته کامپیوتر
ridge رشته تپه
ranges رشته کوه
search string رشته جستجو
vermicelli رشته فرنگی
quartermaster سر رشته دار
main sequence رشته اصلی
sequence of events رشته حوادث
string handling بکارگیری رشته
ranks قطار رشته
hot-wiring رشته حرارتی
symbol stringe رشته نمادی
stup string رشته تنظیم
hot-wires رشته حرارتی
disciplining رشته علمی
majoring رشته اصلی
train یک رشته موج
branches شعبه رشته
branches رشته ساقه
character string رشته کاراکتری
character string رشته دخشهای
lines رشته بند
train رشته سلسله
line رشته بند
hair worm کرم رشته
lighting filament رشته ملتهب
yarn رشته طناب
yarns رشته طناب
majored رشته اصلی
major رشته اصلی
incandescent filament رشته ملتهب
fibre رشته علفی
fibres رشته علفی
empty string رشته خالی
branch شعبه رشته
branch رشته ساقه
train of thought رشته افکار
finite series رشته کراندار
trains رشته سلسله
ghat رشته سلسله
trained یک رشته موج
trains یک رشته موج
filiform رشته مانند
division رشته [دانشی]
the province of science رشته علوم
area رشته [دانشی]
field رشته [دانشی]
branch رشته [دانشی]
string رشته کردن
finespun نازک رشته
the province of science رشته علمی
copper strand رشته مسی
pasta رشته فرنگی
filum رشته لیفی
craftsman trade رشته فنی
string رشته خالی
guinea worm کرم رشته
trained رشته سلسله
filament resistor مقاومت رشته
quadruple چهار لا
quadrupeds چهار پا
quadrilateral چهار بر
tetrad چهار
tetragon چهار بر
quadrate چهار یک
quadruped چهار پا
quadrupled چهار لا
quatre چهار
quartile چهار یک
four چهار
quadrilaterals چهار بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com