Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English
Persian
bed
تشکیل طبقه دادن
beds
تشکیل طبقه دادن
Other Matches
terrane
طبقه سنگی که روی ان نوع سنگ خاصی تشکیل شده باشد
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
organizes
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
organize
تشکیل دادن
organising
تشکیل دادن
organises
تشکیل دادن
constituting
تشکیل دادن
organizing
تشکیل دادن
constitute
تشکیل دادن
to erect into
تشکیل دادن از
constitutes
تشکیل دادن
constituted
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
forms
تشکیل دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
pod
تشکیل نیام دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
pods
تشکیل نیام دادن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
form
تشکیل دادن ساختن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
convene
تشکیل جلسه دادن
forms
تشکیل دادن ساختن
nucleate
تشکیل هسته دادن
preform
قبلا تشکیل دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
formed
تشکیل دادن ساختن
colonising
تشکیل مستعمره دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
gang
جمعیت تشکیل دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
raises
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
surge
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
club
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbed
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
surges
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
clubs
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
raise
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
surged
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
range
در طبقه قرار دادن
ranges
در طبقه قرار دادن
ranged
در طبقه قرار دادن
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
polymerize
باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
incrust
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
stratify
طبقه طبقه کردن
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
incorporation
تشکیل
establishments
تشکیل
endomorphism
تشکیل
establishment
تشکیل
entelechy
تشکیل
endomorphy
تشکیل
embryogen
تشکیل جنین
siltation
تشکیل لجن
enthalpy of formation
انتالپی تشکیل
fibrillation
تشکیل الیاف
foetation
تشکیل جنین
sacculation
تشکیل کیسه
embryogeny
تشکیل جنین
osteogenesis
تشکیل استخوان
formative
تشکیل دهنده
tournament
تشکیل مسابقات
preformation
تشکیل قبلی
heat of formation
گرمای تشکیل
metamerism
تشکیل حلقهای
tournaments
تشکیل مسابقات
bonding
تشکیل پیوند
orogenesis
تشکیل کوه
former
تشکیل دهنده
vacuolation
تشکیل حفره
umbilication
تشکیل ناف
ossification
تشکیل استخوان
argillaceous
تشکیل شده از رس
stratification
تشکیل طبقات
strobilation
تشکیل رشته
organizers
تشکیل دهنده
the house went into secret session
تشکیل داد
organizer
تشکیل دهنده
placentation
تشکیل جفت
organisers
تشکیل دهنده
hematopoiesis
تشکیل خون
gleization
تشکیل خاک رس
capital formation
تشکیل سرمایه
formation
صف ارایی تشکیل
annulation
تشکیل حلقه
antidim
مایع ضد تشکیل مه
antitrust
مخالف تشکیل
stratification
تشکیل چینه
flagellation
تشکیل تاژک
formation constant
ثابت تشکیل
spermatogenesis
تشکیل نطفه
sporogeny
تشکیل هاگ
sporogenesis
تشکیل هاگ
back bonding
تشکیل پیوند برگشتی
bond formation energy
انرژی تشکیل پیوند
force development
برنامه تشکیل یکانها
entelechy
مرحله تشکیل وتحقق
troop program
برنامه تشکیل یکانها
chemical bonding
تشکیل پیوند شیمیایی
nucleus
هسته تشکیل دهنده
nuclei
هسته تشکیل دهنده
fundametal
بنیادی تشکیل دهنده
back bonding
تشکیل پیوند از پشت
haematogenesis
تشکیل خون تولیدخون
ossification
مرحله تشکیل استخوان
unformed
تشکیل نشده ناساخت
guard cell
گیاهی را تشکیل میدهند
involucrum
تشکیل استخوان جدید
polygenic
دارای قوه تشکیل
constitutive
تشکیل دهنده ساختمانی
epigenesis
تشکیل نطفه ازنو
oogenesis
تشکیل و تکامل تخم
domestic capital formation
تشکیل سرمایه داخلی
deposit fund account
حساب تشکیل سرمایه
venue
محل تشکیل دادگاه
venues
محل تشکیل دادگاه
lymphopoiesis
تشکیل بافت لنفی
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
constituent
سازه تشکیل دهنده
constituent
جزء تشکیل دهنده
constituents
سازه تشکیل دهنده
constituents
جزء تشکیل دهنده
rate of capital formation
نرخ تشکیل سرمایه
deposit fund account
اعتبار تشکیل سرمایه
federalization
تشکیل کشورهای متحد
standard heat of formation
گرمای تشکیل استاندارد
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
vertebration
تشکیل ستون فقرات
stepwise formation constant
ثابت تشکیل مرحلهای
acidic
تشکیل دهندهء اسید
piedmont
تشکیل شده در کوهپایه
overall formation constant
ثابت تشکیل کلی
pocket
پاکت تشکیل کیسه در بدن
standard free energy of formation
انرژی ازاد تشکیل استاندارد
pockets
پاکت تشکیل کیسه در بدن
incorporator
تشکیل دهنده ترکیب کننده
structual constituent
جزء تشکیل دهنده ساختمانی
constitutions
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
humification
تشکیل خاک گیاه دار
constitution
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل
modularity
تشکیل شده از بخشهای تابعی
strobilization
تشکیل رشته باریک شدگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com