Total search result: 301 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
orogenesis |
تشکیل کوه |
|
|
Search result with all words |
|
anagram |
مقلوب تشکیل لغت یا جملهای ازدرهم ریختن کلمات یالغات جملهء دیگر |
anagrams |
مقلوب تشکیل لغت یا جملهای ازدرهم ریختن کلمات یالغات جملهء دیگر |
preconception |
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت |
preconceptions |
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت |
lobe |
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده |
lobes |
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده |
binder |
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان |
binders |
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان |
integrated |
ای که حاوی گرده وسایل جانبی است که با هم سیستم کامپیوتری را تشکیل می دهند |
machine |
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس |
machine |
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است |
machined |
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس |
machined |
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است |
machines |
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس |
machines |
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است |
logical |
تابعی که از چندین عملگر منط قی مثل AND و OR تشکیل شده است |
logic |
مدار الکترونیکی که از چندین دروازههای منط قی مثل EXOR,OR,AND تشکیل شده |
highway |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
highways |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
partition |
فایلی که از فایلهای ترتیبی کوچکتر تشکیل شده باشد و هر بخش جداگانه توسط برنامه کنترل قابل دستیابی است |
partitions |
فایلی که از فایلهای ترتیبی کوچکتر تشکیل شده باشد و هر بخش جداگانه توسط برنامه کنترل قابل دستیابی است |
central |
گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل |
component |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
components |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
circuit |
مدار الکترونیکی که از چندین دروازه منط ق تشکیل شده است مثل :Exor , OR , And |
circuit |
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند |
circuits |
مدار الکترونیکی که از چندین دروازه منط ق تشکیل شده است مثل :Exor , OR , And |
circuits |
و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند |
share |
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ |
shared |
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ |
shares |
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ |
hidden |
خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند |
doublet |
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است |
doublets |
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است |
quintet |
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است |
quintets |
بایستی که از پنج بیت تشکیل شده است |
unformed |
تشکیل نشده ناساخت |
incorporation |
تشکیل |
universal |
مجموعه کامل عناصر که یک مجموعه قوانین تشکیل میدهد |
extend |
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند |
extending |
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند |
extends |
گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند |
terminal |
وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد. |
terminals |
وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد. |
pad |
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت |
pads |
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت |
newel |
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد |
newels |
تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد |
resolution |
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند |
resolutions |
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند |
permanent |
تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت |
pod |
تشکیل نیام دادن |
pods |
تشکیل نیام دادن |
internationalism |
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود |
stationery |
صفحات چاپگر که یک سری ورقههای طولانی را تشکیل می دهند |
dither |
رنگی که از الگوی چندین پیکسل متفات تشکیل شده است |
dither |
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند |
dithered |
رنگی که از الگوی چندین پیکسل متفات تشکیل شده است |
dithered |
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند |
dithers |
رنگی که از الگوی چندین پیکسل متفات تشکیل شده است |
dithers |
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند |
bonding |
تشکیل پیوند |
alphabet |
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند |
alphabets |
حروفی که کلمه را تشکیل می دهند |
building block |
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد |
building blocks |
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد |
melodies |
مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد |
melody |
مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد |
registries |
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد |
registry |
پایگاه داده که پایه ویندوزرا تشکیل میدهد |
constitute |
تشکیل دادن |
constitute |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
constituted |
تشکیل دادن |
constituted |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
constitutes |
تشکیل دادن |
constitutes |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
constituting |
تشکیل دادن |
constituting |
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید |
hybrid |
چیزی که از چندجزء ناجورساخته شده باشدکلمهای که اجزاء ان اززبانهای مختلف تشکیل شده باشد |
formation |
صف ارایی تشکیل |
formation |
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی |
addressing |
حالت آدرس دهی که در آن محل ذخیره سازی از آدرسهای پایه تشکیل شده است |
bed |
تشکیل طبقه دادن |
beds |
تشکیل طبقه دادن |
nuclei |
هسته تشکیل دهنده |
nucleus |
هسته تشکیل دهنده |
mosaic |
حرف نمایشی در سیستمهای ویدیویی که از نقاط کوچک تشکیل شده است |
term |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
termed |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
terming |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
organisers |
تشکیل دهنده |
organizer |
تشکیل دهنده |
organizers |
تشکیل دهنده |
thromboses |
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس |
thrombosis |
تشکیل لخته خون در عروق ترمبوزیس |
splice |
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی . |
spliced |
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی . |
splices |
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی . |
splicing |
ترکیب در نوار مغناطیسی برای تشکیل یک طول پیاپی . |
record |
لیست فیلدهایی که رکوردرا تشکیل می دهند با هم همراه طول ونوع داده انها |
Other Matches |
|
radar netting |
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه |
demilitarization |
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی |
entelechy |
تشکیل |
endomorphy |
تشکیل |
endomorphism |
تشکیل |
establishment |
تشکیل |
establishments |
تشکیل |
embryogeny |
تشکیل جنین |
organizes |
تشکیل دادن |
enthalpy of formation |
انتالپی تشکیل |
hematopoiesis |
تشکیل خون |
heat of formation |
گرمای تشکیل |
organises |
تشکیل دادن |
gleization |
تشکیل خاک رس |
formation constant |
ثابت تشکیل |
foetation |
تشکیل جنین |
flagellation |
تشکیل تاژک |
fibrillation |
تشکیل الیاف |
embryogen |
تشکیل جنین |
antidim |
مایع ضد تشکیل مه |
annulation |
تشکیل حلقه |
former |
تشکیل دهنده |
formative |
تشکیل دهنده |
tournaments |
تشکیل مسابقات |
tournament |
تشکیل مسابقات |
forms |
تشکیل دادن |
formed |
تشکیل دادن |
form |
تشکیل دادن |
antitrust |
مخالف تشکیل |
argillaceous |
تشکیل شده از رس |
capital formation |
تشکیل سرمایه |
organize |
تشکیل دادن |
organizing |
تشکیل دادن |
ossification |
تشکیل استخوان |
osteogenesis |
تشکیل استخوان |
sporogeny |
تشکیل هاگ |
sporogenesis |
تشکیل هاگ |
placentation |
تشکیل جفت |
the house went into secret session |
تشکیل داد |
strobilation |
تشکیل رشته |
spermatogenesis |
تشکیل نطفه |
preformation |
تشکیل قبلی |
siltation |
تشکیل لجن |
sacculation |
تشکیل کیسه |
vacuolation |
تشکیل حفره |
stratification |
تشکیل طبقات |
to erect into |
تشکیل دادن از |
stratification |
تشکیل چینه |
metamerism |
تشکیل حلقهای |
organising |
تشکیل دادن |
umbilication |
تشکیل ناف |
colonised |
تشکیل مستعمره دادن |
colonises |
تشکیل مستعمره دادن |
colonising |
تشکیل مستعمره دادن |
to form a habit |
تشکیل عادت دادن |
differentiates |
دیفرانسیل تشکیل دادن |
differentiating |
دیفرانسیل تشکیل دادن |
constituents |
جزء تشکیل دهنده |
troop program |
برنامه تشکیل یکانها |
differentiate |
دیفرانسیل تشکیل دادن |
constituent |
جزء تشکیل دهنده |
constituents |
سازه تشکیل دهنده |
colonize |
تشکیل مستعمره دادن |
colonized |
تشکیل مستعمره دادن |
colonizes |
تشکیل مستعمره دادن |
constituent |
سازه تشکیل دهنده |
forms |
تشکیل دادن ساختن |
formed |
تشکیل دادن ساختن |
form |
تشکیل دادن ساختن |
ossification |
مرحله تشکیل استخوان |
epigenesis |
تشکیل نطفه ازنو |
acidic |
تشکیل دهندهء اسید |
gangs |
جمعیت تشکیل دادن |
vesiculation |
تشکیل کیسه یا تاول |
syndicates |
اتحادیه تشکیل دادن |
syndicates |
تشکیل اتحادیه دادن |
colonizing |
تشکیل مستعمره دادن |
venue |
محل تشکیل دادگاه |
vertebration |
تشکیل ستون فقرات |
convene |
تشکیل جلسه دادن |
convened |
تشکیل جلسه دادن |
convenes |
تشکیل جلسه دادن |
convening |
تشکیل جلسه دادن |
syndicate |
تشکیل اتحادیه دادن |
syndicate |
اتحادیه تشکیل دادن |
gang |
جمعیت تشکیل دادن |
involucrum |
تشکیل استخوان جدید |
overall formation constant |
ثابت تشکیل کلی |
piedmont |
تشکیل شده در کوهپایه |
entelechy |
مرحله تشکیل وتحقق |
polygenic |
دارای قوه تشکیل |
preform |
قبلا تشکیل دادن |
rate of capital formation |
نرخ تشکیل سرمایه |
federalization |
تشکیل کشورهای متحد |
oogenesis |
تشکیل و تکامل تخم |
nucleate |
تشکیل هسته دادن |
lymphopoiesis |
تشکیل بافت لنفی |
haematogenesis |
تشکیل خون تولیدخون |
molar enthalpy of formation |
انتالپی مولی تشکیل |
fundametal |
بنیادی تشکیل دهنده |
molar heat of formation |
گرمای مولی تشکیل |
force development |
برنامه تشکیل یکانها |
venues |
محل تشکیل دادگاه |
stepwise formation constant |
ثابت تشکیل مرحلهای |
standard heat of formation |
گرمای تشکیل استاندارد |
back bonding |
تشکیل پیوند برگشتی |
guard cell |
گیاهی را تشکیل میدهند |
back bonding |
تشکیل پیوند از پشت |
syndicator |
تشکیل دهنده اتحادیه |
bond formation energy |
انرژی تشکیل پیوند |
chemical bonding |
تشکیل پیوند شیمیایی |
deposit fund account |
اعتبار تشکیل سرمایه |
deposit fund account |
حساب تشکیل سرمایه |
constitutive |
تشکیل دهنده ساختمانی |
domestic capital formation |
تشکیل سرمایه داخلی |
modularity |
تشکیل شده از بخشهای تابعی |
strobilization |
تشکیل رشته باریک شدگی |
humification |
تشکیل خاک گیاه دار |
incorporator |
تشکیل دهنده ترکیب کننده |
structual constituent |
جزء تشکیل دهنده ساختمانی |
constitutions |
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل |
standard free energy of formation |
انرژی ازاد تشکیل استاندارد |
podzolization |
تشکیل خاک خاکستری یا سفید |
concretionary |
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد |
self formed |
خود بخود تشکیل شده |
vocalize |
تلفظ کردن تشکیل دادن |
confedration of states |
دولت جدیدی تشکیل نمیشود |
constitution |
ساختمان ووضع طبیعی تشکیل |
federating |
تشکیل کشورهای متحد دادن |
federates |
تشکیل کشورهای متحد دادن |
semicircle |
نیم دایره تشکیل دادن |
semicircles |
نیم دایره تشکیل دادن |
pockets |
پاکت تشکیل کیسه در بدن |
pocket |
پاکت تشکیل کیسه در بدن |
federated |
تشکیل کشورهای متحد دادن |
federate |
تشکیل کشورهای متحد دادن |
circlets |
تشکیل دایره کوچک دادن |
circlet |
تشکیل دایره کوچک دادن |
shroud laid |
تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای |
self constituted |
تشکیل شده بوسیله نفس خود |
frontogenesis |
که نتیجه ان تشکیل ابر وبارندگی است |
dyad |
کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است |
box defence |
تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه |
to crust [snow] |
تشکیل دادن به پوسته سخت [برف] |
cellular unit |
هسته اصلی تشکیل دهنده یکان |
stratification |
تشکیل طبقات زمین چینه بندی |
federates |
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن |
jack |
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد |
high light |
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن |
plain flap |
فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد |
jacks |
ورودی ای که از یک سوزن تشکیل شده باشد |
nodulation |
تشکیل گره هایا غدههای ریز |
m day force |
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج |
federate |
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن |
federating |
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن |
federated |
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن |
pyroclastic |
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی |
fasciculus |
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند |
The conference is scheduled for bahman 20 . |
کنفرانس قرار است 20 بهمن تشکیل شود |
primary cluster |
تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول |
continuous tone image |
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا |
convoke |
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن |
fascicle |
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند |
surge |
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن |
andesite |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
syenite |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
fascicule |
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند |
dunite |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
protagon |
جسم فوسفوری که جزاصلی سفیده مخ را تشکیل میدهد |
diabase |
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد |
dibit |
عددی که از دو بیت دودویی تشکیل شده است |
club |
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن |
clubbed |
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن |
elements |
که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است |
element |
که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است |
assembly |
تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند |
surges |
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن |
surged |
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن |
clubbing |
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن |
raises |
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن |
raise |
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن |
clubs |
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن |
eight bit system |
بایتی که از هشت عدد دودویی تشکیل شده است |
thread |
برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است |
threads |
برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است |
fixes |
تعداد بیتهای موجود که یک کلمه کامپیوتری را تشکیل میدهد |
dyad |
اتم یامولکول یا عنصری که از دوواحد تشکیل شده است |
aeolian soil |
خاکی که از مواد متشکله باد تشکیل یافته است |
hypogene |
تشکیل شده یا متبلورشده در زیر سطح زمین اذرین |
Web server |
کامپیوتری که صفحات وب را که یک وب سایت تشکیل می دهند ذخیره میکند |
bitmap |
نوشتاری که حروف آن از الگوهایی از پیکسل تشکیل شده است |
meiosis |
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد |
mass meeting |
انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود |
wind spout |
لوله ابی که ازفرود امدن ... گرداب تشکیل میشود |
fix |
تعداد بیتهای موجود که یک کلمه کامپیوتری را تشکیل میدهد |
amylose |
مادهء قندی که داخل ذرات نشاستهای را تشکیل میدهد |
main |
بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند. |
banc |
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود |
products |
مجموعهای از محصولات مختلفساخته شده در یک شرکت که یک گروه را تشکیل می دهند. |
product |
مجموعهای از محصولات مختلفساخته شده در یک شرکت که یک گروه را تشکیل می دهند. |