Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
Other Matches
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
by hazard
<adv.>
تصادفا
coincidentally
<adv.>
تصادفا
by chance
<adv.>
تصادفا
accidentally
<adv.>
تصادفا
incidentally
<adv.>
تصادفا
fortuitously
<adv.>
تصادفا
accidently
<adv.>
تصادفا
by accident
<adv.>
تصادفا
peradventure
تصادفا
casually
تصادفا"
as it happens
<adv.>
تصادفا
by happenstance
<adv.>
تصادفا
at random
<adv.>
تصادفا
by a coincidence
<adv.>
تصادفا
hit or miss
اتفاقا تصادفا
haply
احتمالا تصادفا
enpassant
درضمن تصادفا
hazardously
تصادفا" الله بختی
Accidentally. By chance. By accident.
بر حسب تصادف
[تصادفا]
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
casualism
اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
happens
واقع شدن تصادفا برخوردکردن پیشامدکردن
happen
واقع شدن تصادفا برخوردکردن پیشامدکردن
happened
واقع شدن تصادفا برخوردکردن پیشامدکردن
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
engages
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engage
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
ingratiates
داخل کردن
entered
داخل کردن
enters
داخل کردن
incorporate
داخل کردن
incorporates
داخل کردن
to work in
داخل کردن
enter
داخل کردن
imbark
داخل کردن
incorporating
داخل کردن
intromit
داخل کردن
immit
داخل کردن
phase in
داخل کردن
work in
داخل کردن
ingratiated
داخل کردن
ingratiate
داخل کردن
ingratiating
داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
swap in
مبادله کردن به داخل
to breakin
خودرا داخل کردن
inserts
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
داخل کردن در میان گذاشتن
insert
داخل کردن در میان گذاشتن
pressurising
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
rams
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurize
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
rammed
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ingestion
قورت دادن داخل معده کردن
take in
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
pressurises
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ram
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
interpolating
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
insufflation
داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
interpolate
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
priming
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
financed
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
insinuate
داخل کردن اشاره کردن
insinuated
داخل کردن اشاره کردن
insinuates
داخل کردن اشاره کردن
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
catch
پارو به اب
paddler
پارو زن
oars
پارو
shoveling
پارو
shovelled
پارو
shovelling
پارو
shovel
پارو
shovels
پارو
rowlocks
جا پارو
rowlock
جا پارو
oar
پارو
paidle
پارو
to trample on
پارو
paddle
پارو
paddled
پارو
paddles
پارو
shoveled
پارو
paddling
پارو
oarage
پارو
oarsmen
پارو زن
oarsman
پارو زن
snow shovel
پارو
intermittent error
خطایی که تصادفا در سیستم ارتباطی یا کامپیوتر رخ میدهد به علت خطای برنامه برنامه یا اختلال
loomed
دسته پارو
loom
دسته پارو
looms
دسته پارو
toss your oars
پارو بالا
rowlocks
ضامن پارو
boat your oars
پارو به قایق
looming
دسته پارو
rowlock
ضامن پارو
rows
پارو زدن
becket
حلقه پارو
sculls
پارو زدن
scull
پارو زدن
double banked boat
قایق دو پارو زن
row
پارو زدن
oars down
پارو پایین
oars
پارو زدن
oars forward
پارو به جلو
oar
پارو زدن
to ply the oar
پارو زدن
ship your oars
پارو بیرون
rowed
پارو زدن
sculled
پارو زدن
single banked boat
قایق تک پارو زن
loom
قسمت میانی پارو
loomed
قسمت میانی پارو
to row back
به عقب پارو زدن
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
to tug at the oar
بزحمت پارو زدن
oarsmen
پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsman
پارو زن مسابقات قایقرانی
give way
فرمان با هم پارو بزنید
oarlock
جایگاه فلزی پارو
backwaters
برعکس پارو زدن
backwater
برعکس پارو زدن
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
die
پارو زدن شدید
to pull a good oar
خوب پارو زدن
pull a good oar
خوب پارو زدن
looms
قسمت میانی پارو
double banked boat
قایق جفت پارو زن
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
looming
قسمت میانی پارو
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
thole
چوب یا میله اهرم پارو
finish
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finishes
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
scull
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculled
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculls
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
paddle
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
butting
حلقه چرمی دور دستگیره پارو
paddles
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
water displacement
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
feather
تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
pushaway
غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shells
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratched
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratch
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
within
<prep.>
در داخل
interiorly
از داخل
interiors
داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
lineball
داخل
anie
داخل
interior
داخل
within
در داخل
aboard
داخل
inside
داخل
intra
داخل
insides
داخل
withindoors
در داخل
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com