English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (5 milliseconds)
English Persian
clash تصادم شدیدکردن
clashed تصادم شدیدکردن
clashes تصادم شدیدکردن
Other Matches
keen شدیدبودن شدیدکردن
keenest شدیدبودن شدیدکردن
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
smash تصادم
concussion تصادم
clashes تصادم
clashed تصادم
clash تصادم
smashes تصادم
collision تصادم
collission تصادم
allision تصادم
collisions تصادم
shocks تصادم
striking تصادم
percussion تصادم
shocked تصادم
strikes تصادم
shock تصادم
chattering تصادم
strikingly تصادم
strike تصادم
chatters تصادم
chatter تصادم
chattered تصادم
grates صدای تصادم
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
collision detection تشخیص تصادم
incidents تصادم یکانها
cannon تصادم دوتوپ
collision risk خطر تصادم
traumatism ضربه تصادم
to run f. of تصادم کردن با
to run a تصادم کردن
to fall foul of تصادم کردن با
to fall aboard تصادم کردن
to come in to collision تصادم کردن
smashup نابودی تصادم
electron impact تصادم الکترونها
come into collision تصادم کردن
wham صدای تصادم
intersect تصادم کردن
shock تصادم تلاطم
cannons تصادم دوتوپ
shocked تصادم تلاطم
colliding تصادم کردن
collides تصادم کردن
collided تصادم کردن
collide تصادم کردن
shocks تصادم تلاطم
intersected تصادم کردن
clashing تصادم کننده
concussion تصادم صدمه
grated صدای تصادم
grate صدای تصادم
intersects تصادم کردن
incident تصادم یکانها
bops تصادم کردن وزش
air miss تصادم هوایی دو هواپیما
bop تصادم کردن وزش
bopped تصادم کردن وزش
bopping تصادم کردن وزش
the ship struck a arock کشتی باصخره تصادم کرد
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
shield , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shields , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com