English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
clashing تصادم کننده
Other Matches
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
shock تصادم
shocked تصادم
shocks تصادم
collisions تصادم
strikingly تصادم
allision تصادم
chatter تصادم
chattering تصادم
percussion تصادم
clashed تصادم
collission تصادم
collision تصادم
chatters تصادم
clashes تصادم
clash تصادم
smashes تصادم
strikes تصادم
strike تصادم
concussion تصادم
smash تصادم
striking تصادم
chattered تصادم
colliding تصادم کردن
to run a تصادم کردن
cannon تصادم دوتوپ
collides تصادم کردن
to fall aboard تصادم کردن
come into collision تصادم کردن
to come in to collision تصادم کردن
grates صدای تصادم
cannons تصادم دوتوپ
collided تصادم کردن
to fall foul of تصادم کردن با
incidents تصادم یکانها
collide تصادم کردن
incident تصادم یکانها
clashed تصادم شدیدکردن
to run f. of تصادم کردن با
grated صدای تصادم
wham صدای تصادم
clash تصادم شدیدکردن
collision risk خطر تصادم
clashes تصادم شدیدکردن
shock تصادم تلاطم
shocked تصادم تلاطم
shocks تصادم تلاطم
traumatism ضربه تصادم
intersects تصادم کردن
intersected تصادم کردن
smashup نابودی تصادم
grate صدای تصادم
electron impact تصادم الکترونها
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
intersect تصادم کردن
concussion تصادم صدمه
collision detection تشخیص تصادم
air miss تصادم هوایی دو هواپیما
bop تصادم کردن وزش
bopped تصادم کردن وزش
bopping تصادم کردن وزش
bops تصادم کردن وزش
the ship struck a arock کشتی باصخره تصادم کرد
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
shield , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shields , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
stabilisers تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
delay release sinker وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
radar picket ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
gyro repeater تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
jumpers شوت کننده با پرش پرش کننده
jumper شوت کننده با پرش پرش کننده
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
renunciant رد کننده
renunciant کننده
swooner غش کننده
fillets پر کننده
filleting پر کننده
filleted پر کننده
mitigative کم کننده
mitigatory کم کننده
fillet پر کننده
surfy کف کننده
repudiationist رد کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com