Dictiornary-Farsi | تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
catharsis	تصفیه وتزکیه نفس بوسیله هنر


Other Matches

chastening	تصفیه وتزکیه کردن
chastens	تصفیه وتزکیه کردن
chastened	تصفیه وتزکیه کردن
chasten	تصفیه وتزکیه کردن
leaching	تصفیه بوسیله شستشو
leaching	دباغی بوسیله اب نمک وپوست درخت وغیره تصفیه خاک
adjustment	تصفیه
purgation	تصفیه
percolation	تصفیه
administrations	تصفیه
administration	تصفیه
water softeners	اب تصفیه کن
water softener	اب تصفیه کن
liquidation	تصفیه
settlements	تصفیه
adjustments	تصفیه
fining	تصفیه
settlement	تصفیه
clarification	تصفیه
rectification	تصفیه
conciliation	تصفیه
water purification	تصفیه اب
clearance	تصفیه
arrangement	تصفیه
expurgation	تصفیه
infiltration	تصفیه
arrangements	تصفیه
depuration	تصفیه
primary treatment	تصفیه نخستین
trustees	مدیر تصفیه
order of discharge	حکم تصفیه
trustee	مدیر تصفیه
tries	تصفیه کردن
try	تصفیه کردن
overrefinement	تصفیه بسیار
liquidator	مدیر تصفیه
puriform	تصفیه کردن
to a upon	تصفیه کردن
official receiver	مدیر تصفیه
purificator	تصفیه کننده
purification	شستشو تصفیه
adjust	تصفیه نمودن
liquidators	مدیر تصفیه
official liquidator	مدیر تصفیه
reconciles	تصفیه کردن
to pay off	تصفیه کردن
clarifies	تصفیه شدن
clarifies	تصفیه کردن
administrators	مدیر تصفیه
to set at rest	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه کردن
accommodate	تصفیه کردن
reconciling	تصفیه کردن
refine	تصفیه شدن
refines	تصفیه شدن
refines	تصفیه کردن
accommodated	تصفیه کردن
reconcile	تصفیه کردن
accommodates	تصفیه کردن
administrator	مدیر تصفیه
clarifying	تصفیه شدن
water sterilizing bag	کیف تصفیه اب
clarify	تصفیه شدن
outstandingly	تصفیه نشده
outstanding	تصفیه نشده
rectify	تصفیه کردن
rectifies	تصفیه کردن
rectified	تصفیه کردن
clarify	تصفیه کردن
to pay out	تصفیه کردن
unsettled	تصفیه نشده
refine	تصفیه کردن
zone purification	تصفیه منطقهای
smeet	تصفیه کردن
expurgatory	تصفیه کننده
sublimating	تصفیه کردن
sublimates	تصفیه کردن
sublimated	تصفیه کردن
accord	تصفیه کردن
accorded	تصفیه کردن
accords	تصفیه کردن
filter	تصفیه کردن
filters	تصفیه کردن
sublimate	تصفیه کردن
purified	تصفیه شده
refined	تصفیه شده
expurgator	تصفیه کننده
average adjustment	تصفیه خسارت
depurator	تصفیه کننده
sewage purification	تصفیه فاضلاب
calcine	تصفیه کردن
depurate	تصفیه کردن
calcining method	روش تصفیه
calcining klin	بوته تصفیه
secondary treatment	تصفیه دومین
compound	تصفیه کردن
compounded	تصفیه کردن
compounds	تصفیه کردن
depurative	تصفیه کننده
break up price	بهای تصفیه
depuratory	تصفیه کننده
refinef copper	مس تصفیه شده
liquidation	تصفیه شرکت
administer	تصفیه کردن
administered	تصفیه کردن
receivers	مدیر تصفیه
receiver	مدیر تصفیه
administering	تصفیه کردن
administers	تصفیه کردن
catharsis	تصفیه تطهیر
settlement	تصفیه پرداخت
settlements	تصفیه پرداخت
rarefy	تصفیه کردن
gold refining	تصفیه طلا
gold parting	تصفیه طلا
rarify	تصفیه کردن
discharges	مفاصا تصفیه
filtration	تصفیه پالایش
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
administratrix	مدیره تصفیه
discharge	مفاصا تصفیه
gas cleaning	تصفیه گاز
refinery	تصفیه خانه
refineries	تصفیه خانه
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
clarificant	ماده تصفیه کننده
calcined lime	اهک تصفیه شده
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
check out	تصفیه حساب کردن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
gold refinery	واحد تصفیه طلا
liquidation [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
realization [American E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
furnace refining	تصفیه و پالایش کوره
realisation [British E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
filtrate	مایع تصفیه شده
clarified	ناب تصفیه شده
expurgatorial	تصفیه یاتنقیح کننده
air refining	با هوا تصفیه کردن
air refining process	فرایند تصفیه با هوا
aquavitae	الکل تصفیه نشده
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
muscovado	قند تصفیه نشده
cathartic	تصفیه کننده روانپاکساز
peaceful adjustment of disputes	تصفیه مسالمت امیز
refines	تصفیه کردن پالودن
scrubbing process	فرایند شستشو و تصفیه
refine	تصفیه کردن پالودن
refined oil	نفت تصفیه شده
purifying	تصفیه کردن پالودن
purify	تصفیه کردن پالودن
purifies	تصفیه کردن پالودن
refined lead	سرب تصفیه شده
settle	تصفیه حساب کردن
raffinate	ماده تصفیه شده
refined asphalt	قیر تصفیه شده
refined iron	اهن تصفیه شده
waste water purification plant	تصفیه خانه فاضلاب
sewage works {sg}	تصفیه خانه فاضلاب
purificatory	تصفیه کننده تصفیهای
to make odds even	اختلافات را تصفیه کردن
provisional assignee	مدیر تصفیه موقت
settles	تصفیه حساب کردن
purofier	اسباب تصفیه گاز
refined spelter	روی تصفیه شده
filtering	صاف کنندگی تصفیه
purificative	تصفیه کننده تصفیهای
adjusts	تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting	تصفیه نمودن تنظیم کردن
filtrable	قابل پالایش تصفیه پذیر
to pay up	حساب پس از افت را تصفیه کردن
we squared for our meal	حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
assignees in bankruptcy	هیئت تصفیه امور ورشکسته
filterable	قابل پالایش تصفیه پذیر
puritaism	سخت گیری در تصفیه مذهب
age harden	تصفیه کردن عمل اوردن
accommodated	وفق دادن تصفیه کردن
clearance sale	فروش به منظور تصفیه حراج
accommodates	وفق دادن تصفیه کردن
smelt	تصفیه کردن گداخته شدن
clearance sales	فروش به منظور تصفیه حراج
calcined ore	سنگ معدن تصفیه شده
accommodate	وفق دادن تصفیه کردن
smelted	تصفیه کردن گداخته شدن
smelts	تصفیه کردن گداخته شدن
purged	تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
purges	تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
scrubber	دستگاه تصفیه گاز کوره بلند
settling days	روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
purge	تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه
finery	زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
hierarchy of claims	اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
creditor's bill	رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
whereby	که بوسیله ان
with	بوسیله
by dint of	بوسیله
per	بوسیله
of	بوسیله
perprep	بوسیله
by	بوسیله