Dictiornary-Farsi | تصفیه پالایش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
filtration	تصفیه پالایش


Search result with all words

filterable	قابل پالایش تصفیه پذیر
filtrable	قابل پالایش تصفیه پذیر
furnace refining	تصفیه و پالایش کوره
Other Matches

refineries	پالایش
filtertion	پالایش
refining	پالایش
filtering	پالایش
refinery	پالایش
depuration	پالایش
catharsis	پالایش
purification	پالایش
purgation	پالایش
refining process	فرایند پالایش
refining of oil	پالایش نفت
refinements	پالودگی پالایش
zone refining	پالایش منطقهای
refinement	پالودگی پالایش
refining slag	سرباره پالایش
refining slag	شلاکه پالایش
self purification	پالایش خودبخودی
verbal catharsis	پالایش کلامی
activity catharsis	پالایش عملی
natural purification	پالایش طبیعی
refining hearth	بوته پالایش
refining furnace	کوره پالایش
filter layer	لایه پالایش
strainer	پالایش کننده
purge	تطهیر پالایش
purged	تطهیر پالایش
purges	تطهیر پالایش
strainers	پالایش کننده
gas cleaning	پالایش گاز
pure	پالایش کردن بیغش
infiltration	پالایش بوسیله تراوش
purer	پالایش کردن بیغش
purest	پالایش کردن بیغش
refined oil	نفت پالایش شده
refinery process	فرایند کوره پالایش
rectification	تصفیه
water purification	تصفیه اب
fining	تصفیه
purgation	تصفیه
water softeners	اب تصفیه کن
percolation	تصفیه
water softener	اب تصفیه کن
clarification	تصفیه
conciliation	تصفیه
adjustments	تصفیه
adjustment	تصفیه
expurgation	تصفیه
arrangements	تصفیه
settlement	تصفیه
arrangement	تصفیه
settlements	تصفیه
clearance	تصفیه
depuration	تصفیه
administration	تصفیه
administrations	تصفیه
infiltration	تصفیه
liquidation	تصفیه
refineries	تصفیه خانه
administers	تصفیه کردن
administering	تصفیه کردن
rarefy	تصفیه کردن
administered	تصفیه کردن
administer	تصفیه کردن
water sterilizing bag	کیف تصفیه اب
gold refining	تصفیه طلا
gold parting	تصفیه طلا
liquidator	مدیر تصفیه
outstandingly	تصفیه نشده
liquidators	مدیر تصفیه
gas cleaning	تصفیه گاز
official receiver	مدیر تصفیه
rarify	تصفیه کردن
purificator	تصفیه کننده
purification	شستشو تصفیه
average adjustment	تصفیه خسارت
break up price	بهای تصفیه
depuratory	تصفیه کننده
calcining klin	بوته تصفیه
calcining method	روش تصفیه
primary treatment	تصفیه نخستین
depurative	تصفیه کننده
overrefinement	تصفیه بسیار
administratrix	مدیره تصفیه
depurator	تصفیه کننده
puriform	تصفیه کردن
expurgatory	تصفیه کننده
official liquidator	مدیر تصفیه
sublimates	تصفیه کردن
refinery	تصفیه خانه
expurgator	تصفیه کننده
refined	تصفیه شده
purified	تصفیه شده
sublimate	تصفیه کردن
sublimated	تصفیه کردن
sublimating	تصفیه کردن
order of discharge	حکم تصفیه
calcine	تصفیه کردن
depurate	تصفیه کردن
compound	تصفیه کردن
administrator	مدیر تصفیه
administrators	مدیر تصفیه
refine	تصفیه کردن
refine	تصفیه شدن
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
trustees	مدیر تصفیه
refines	تصفیه کردن
refines	تصفیه شدن
zone purification	تصفیه منطقهای
to set at rest	تصفیه کردن
to pay out	تصفیه کردن
to pay off	تصفیه کردن
trustee	مدیر تصفیه
adjust	تصفیه نمودن
compounded	تصفیه کردن
compounds	تصفیه کردن
liquidation	تصفیه شرکت
accorded	تصفیه کردن
accords	تصفیه کردن
filter	تصفیه کردن
filters	تصفیه کردن
discharges	مفاصا تصفیه
settlement	تصفیه پرداخت
settlements	تصفیه پرداخت
accord	تصفیه کردن
discharge	مفاصا تصفیه
receiver	مدیر تصفیه
receivers	مدیر تصفیه
to a upon	تصفیه کردن
smeet	تصفیه کردن
clarifying	تصفیه کردن
reconciling	تصفیه کردن
accommodate	تصفیه کردن
rectify	تصفیه کردن
rectifies	تصفیه کردن
rectified	تصفیه کردن
accommodated	تصفیه کردن
catharsis	تصفیه تطهیر
accommodates	تصفیه کردن
reconcile	تصفیه کردن
reconciles	تصفیه کردن
outstanding	تصفیه نشده
unsettled	تصفیه نشده
clarifying	تصفیه شدن
clarify	تصفیه کردن
refinef copper	مس تصفیه شده
try	تصفیه کردن
secondary treatment	تصفیه دومین
sewage purification	تصفیه فاضلاب
tries	تصفیه کردن
clarifies	تصفیه شدن
clarifies	تصفیه کردن
clarify	تصفیه شدن
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
muscovado	قند تصفیه نشده
refined iron	اهن تصفیه شده
waste water purification plant	تصفیه خانه فاضلاب
refined asphalt	قیر تصفیه شده
realization [American E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
sewage works {sg}	تصفیه خانه فاضلاب
refined lead	سرب تصفیه شده
to make odds even	اختلافات را تصفیه کردن
scrubbing process	فرایند شستشو و تصفیه
refined spelter	روی تصفیه شده
purificative	تصفیه کننده تصفیهای
raffinate	ماده تصفیه شده
refined oil	نفت تصفیه شده
peaceful adjustment of disputes	تصفیه مسالمت امیز
liquidation [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
purificatory	تصفیه کننده تصفیهای
realisation [British E] [of something]	تصفیه شرکت [اقتصاد]
purofier	اسباب تصفیه گاز
leaching	تصفیه بوسیله شستشو
check out	تصفیه حساب کردن
air refining process	فرایند تصفیه با هوا
air refining	با هوا تصفیه کردن
purifying	تصفیه کردن پالودن
refines	تصفیه کردن پالودن
clarified	ناب تصفیه شده
settle	تصفیه حساب کردن
provisional assignee	مدیر تصفیه موقت
settles	تصفیه حساب کردن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
chastens	تصفیه وتزکیه کردن
chastening	تصفیه وتزکیه کردن
chastened	تصفیه وتزکیه کردن
chasten	تصفیه وتزکیه کردن
aquavitae	الکل تصفیه نشده
purify	تصفیه کردن پالودن
gold refinery	واحد تصفیه طلا
filtrate	مایع تصفیه شده
expurgatorial	تصفیه یاتنقیح کننده
refine	تصفیه کردن پالودن
filtering	صاف کنندگی تصفیه
clarificant	ماده تصفیه کننده
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
cathartic	تصفیه کننده روانپاکساز
calcined lime	اهک تصفیه شده
purifies	تصفیه کردن پالودن
adjusts	تصفیه نمودن تنظیم کردن