Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English
Persian
settle
تصفیه کردن سازش کردن
settles
تصفیه کردن سازش کردن
Other Matches
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
put-up
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
compounded
سازش کردن
to a oneself to
سازش کردن
agree
سازش کردن
compound
سازش کردن
meet
سازش کردن
comported
سازش کردن
meets
سازش کردن
comporting
سازش کردن
compromis
سازش کردن
comport
سازش کردن
comports
سازش کردن
come to terms
سازش کردن
assimilating
سازش کردن
assimilates
سازش کردن
agreeing
سازش کردن
compounds
سازش کردن
assimilated
سازش کردن
assimilate
سازش کردن
agrees
سازش کردن
to try out
خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
meet half way
مصالحه کردن سازش کردن
brooked
تحمل کردن سازش کردن
brooks
تحمل کردن سازش کردن
brooking
تحمل کردن سازش کردن
brook
تحمل کردن سازش کردن
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
to agree on something
سازش کردن با چیزی
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
urbanises
صاف کردن تصفیه کردن
establish
تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanising
صاف کردن تصفیه کردن
urbanize
صاف کردن تصفیه کردن
urbanised
صاف کردن تصفیه کردن
establishes
تصدیق کردن تصفیه کردن
settle
واریز کردن تصفیه کردن
puriform
پاک کردن تصفیه کردن
urbanizing
صاف کردن تصفیه کردن
etherealize
اسمانی کردن تصفیه کردن
settles
واریز کردن تصفیه کردن
establishing
تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanizes
صاف کردن تصفیه کردن
urbanized
صاف کردن تصفیه کردن
to a upon
تصفیه کردن
to pay out
تصفیه کردن
refine
تصفیه کردن
tries
تصفیه کردن
try
تصفیه کردن
refines
تصفیه کردن
rarefy
تصفیه کردن
to set at rest
تصفیه کردن
accords
تصفیه کردن
calcine
تصفیه کردن
administering
تصفیه کردن
administered
تصفیه کردن
administer
تصفیه کردن
compound
تصفیه کردن
administers
تصفیه کردن
to pay off
تصفیه کردن
smeet
تصفیه کردن
compounded
تصفیه کردن
accord
تصفیه کردن
accorded
تصفیه کردن
sublimated
تصفیه کردن
compounds
تصفیه کردن
rarify
تصفیه کردن
reconciles
تصفیه کردن
clarifying
تصفیه کردن
accommodate
تصفیه کردن
puriform
تصفیه کردن
rectify
تصفیه کردن
sublimates
تصفیه کردن
accommodated
تصفیه کردن
filter
تصفیه کردن
clarify
تصفیه کردن
reconciling
تصفیه کردن
reconcile
تصفیه کردن
sublimating
تصفیه کردن
clarifies
تصفیه کردن
depurate
تصفیه کردن
accommodates
تصفیه کردن
sublimate
تصفیه کردن
filters
تصفیه کردن
rectified
تصفیه کردن
rectifies
تصفیه کردن
check out
تصفیه حساب کردن
air refining
با هوا تصفیه کردن
chasten
تصفیه وتزکیه کردن
settle
تصفیه حساب کردن
acquit
پرداختن و تصفیه کردن
to make odds even
اختلافات را تصفیه کردن
chastens
تصفیه وتزکیه کردن
chastening
تصفیه وتزکیه کردن
acquits
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
پرداختن و تصفیه کردن
chastened
تصفیه وتزکیه کردن
purifies
تصفیه کردن پالودن
purifying
تصفیه کردن پالودن
settles
تصفیه حساب کردن
refine
تصفیه کردن پالودن
purify
تصفیه کردن پالودن
refines
تصفیه کردن پالودن
age harden
تصفیه کردن عمل اوردن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelt
تصفیه کردن گداخته شدن
smelts
تصفیه کردن گداخته شدن
accommodated
وفق دادن تصفیه کردن
accommodates
وفق دادن تصفیه کردن
smelted
تصفیه کردن گداخته شدن
to pay up
حساب پس از افت را تصفیه کردن
accommodate
وفق دادن تصفیه کردن
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
pattinsonprocess
عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
acclimatization
سازش
complot
سازش
compromis
سازش
adaptation
سازش
amicable settlement
سازش
peaceful settlement
سازش
compatibility
سازش
adaptations
سازش
agreement
سازش
compromise
سازش
mise
سازش
keeping
سازش
compromising
سازش
compromises
سازش
agreements
سازش
compatibility
سازش پذیری
acclimatization
سازش با محیط
adaptability
سازش پذیری
coldigor
سازش با سرما
conformation
سازش توافق
adaption
توافق سازش
adaptation
توافق سازش
unity
سازش سازگاری
union
اتحاد سازش
adaptableness
سازش مناسبت
unions
اتحاد سازش
adaptations
توافق سازش
collusion
سازش هم نیرنگ
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
adaptability
قابلیت توافق و سازش
accommodations
سازش با مقتضیات محیط
accommodation
سازش با مقتضیات محیط
to come to terms
سازش یا موافقت پیداکردن
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
modernism
نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com