English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English Persian
image تصور سیما
images تصور سیما
Other Matches
imaginable تصور کردنی قابل تصور
imaginal تصور کردنی قابل تصور
appearances سیما
gorgon زن بد سیما
appearance سیما
featuring سیما
mien سیما
brow سیما
feature سیما
featured سیما
features سیما
countenancing سیما
countenances سیما
countenanced سیما
countenance سیما
brows سیما
expression سیما
aspects سیما
aspect سیما
complexion سیما
complexions سیما
air سیما
aired سیما
airs سیما
expressions سیما
visages سیما
visage سیما
swan song <idiom> آخرین سیما
personable خوش سیما
lineament طرح سیما
physiognomy سیما شناسی
gorgon زن زشت سیما
lineaments طرح سیما
physiognomies سیما شناسی
lineaments سیما طرح بندی
lineament سیما طرح بندی
physiognomically از روی سیما شناسی
physiognomies قیافه شناسی سیما
physiognomy قیافه شناسی سیما
physiognomic وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
concepts تصور ها
conceptions تصور
conception تصور
suppositions تصور
supposition تصور
notional تصور
visualization تصور
tablature تصور
concept تصور
ideas تصور ها
brainchild تصور
supposal تصور
imaginativeness تصور
fancied تصور
fancies تصور
fanciest تصور
fancy تصور
fancying تصور
presumption تصور
presumptions تصور
conceptualization تصور
internal conception تصور
notion تصور
idea تصور
ideas تصور
imaginations تصور
visions تصور
vision تصور
notions تصور
fiction تصور
fictions تصور
imagination تصور
plot رسم تصور
ween تصور کردن
inconceivable تصور نکردنی
inconceivable تصور ناپذیر
fancies تصور کردن
plotted رسم تصور
conceivable تصور کردنی
plots رسم تصور
fancying تصور کردن
fancy تصور کردن
fanciest تصور کردن
conceivability قابلیت تصور
prefiguration تصور قبلی
legal fiction تصور حقوقی
the power of imagination قوه تصور
psychological make up تصور باطنی
public image تصور عمومی
imaginative faculty قوه تصور
image force قوه تصور
visions خیال تصور
ideate تصور کردن
to form a notion تصور کردن
to picture to oneself تصور کردن
trow تصور کردن
unpremediated تصور نشده
vision خیال تصور
coneive تصور کردن
conceptive تصور کننده
phantasm تصور خام
misconception تصور غلط
suppose تصور کردن
poetical imagination تصور شاعرانه
pictures تصور وصف
pictured تصور وصف
imagine تصور کردن
imagined تصور کردن
imagines تصور کردن
picture تصور وصف
images تصور خیالی
image تصور خیالی
imagining تصور کردن
picturing تصور وصف
visionaries تصور غیرعملی
fancied تصور کردن
misconceptions تصور غلط
whirligig تصور واهی
if فرض تصور
supposes تصور کردن
supposing تصور کردن
concepts تصور کلی
concept تصور کلی
stereotype تصور قالبی
stereotypes تصور قالبی
stereotyping تصور قالبی
to get the idea تصور کردن
visionary تصور غیرعملی
imaginably بطور قابل تصور
porenotion تصور پیش از وقت
porenotion تعصب بلا تصور
preconceive قبلا تصور کردن
preconception تصدیق بلا تصور
prejudgment تصدیق بلا تصور
preconceptions تصدیق بلا تصور
to from an idea of something چیزیرا تصور کردن
supposable تصور کردنی مفروض
prejudication تصدیق بلا تصور
pejudgement تصدیق بلا تصور
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
prefiguring از پیش تصور کردن
ideologist متخصص علم تصور
gimcrack تصور واهی نخودهراش
incogitable غیر قابل تصور
inconceivability غیرقابل تصور بودن
inconceivably بطور غیرقابل تصور
prefigure از پیش تصور کردن
misconceive تصور غلط کردن
prefigured از پیش تصور کردن
prefigures از پیش تصور کردن
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
idealistically از روی اعتقاد به تصور وخیال
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
imaginative دارای قوه تصور زیاد
idealism خیال پرستی مسلک اصالت تصور
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
approves تصور اینکه چیزی خوب است
approve تصور اینکه چیزی خوب است
approving تصور اینکه چیزی خوب است
tabula rasa فکر ساده وبدون تصور اطفال
ideally بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
lycanthropy تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
idegraphy علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
lycanthrope کسی که تصور میکند گرگ شده است
i have no idea of that هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
material theory of heat پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
graphics در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
ignisfatuus روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
visualizing تجسم کردن تصور کردن
visualizes تجسم کردن تصور کردن
visualized تجسم کردن تصور کردن
visualize تجسم کردن تصور کردن
visualising تجسم کردن تصور کردن
visualises تجسم کردن تصور کردن
visualised تجسم کردن تصور کردن
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
LCD چاپگر کاغذ که از تابلوی CCD در مقابل نور روشن استفاده میکند تا تصاویری را روی رسانه حساس به عکس نشان دهد. تابلوی CCD عبور نور را متوقف میکند بجز در پیکس هایی که تصور را شرح می دهند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com