English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (2 milliseconds)
English Persian
template matching تطبیق الگوها
Other Matches
patterned با الگوها
grids الگوها یا خط وطی که روی صفحه نشان داده شده اند و محدوده به نقاط هستند
grid الگوها یا خط وطی که روی صفحه نشان داده شده اند و محدوده به نقاط هستند
plotter وسیهل خروجی کامپیوتری شامل قلم متحرک و یک قطعه کاغذ اطراف وسیلهای که می چرخد و الگوها و متن هایی ایجاد میکند
plotters وسیهل خروجی کامپیوتری شامل قلم متحرک و یک قطعه کاغذ اطراف وسیلهای که می چرخد و الگوها و متن هایی ایجاد میکند
adjustments تطبیق
comparisons تطبیق
adjustment تطبیق
harmony تطبیق
check تطبیق
checked تطبیق
conformation تطبیق
confirmation تطبیق
comparison تطبیق
accommodating تطبیق
match تطبیق
matches تطبیق
checks تطبیق
matching تطبیق
collation تطبیق
harmonies تطبیق
adaptations تطبیق
adaptation تطبیق
collations تطبیق
reconciling تطبیق کردن
comparison تطبیق سنجش
coincidences تطبیق برخورد
reconcile تطبیق کردن
coincidence تطبیق برخورد
conforms تطبیق کردن
conforming تطبیق کردن
conformed تطبیق کردن
conform تطبیق کردن
reconciles تطبیق کردن
inapplicable تطبیق نکردنی
adapter تطبیق کننده
accomodate تطبیق کردن
comparisons تطبیق سنجش
adapted تطبیق شده
jibes تطبیق کردن
jibing تطبیق کردن
adaptation تطبیق اقتباس
gibes تطبیق کردن
adaptations تطبیق اقتباس
adaption تطبیق اقتباس
adapter تطبیق دهنده
maladjustments عدم تطبیق
adjusability قابلیت تطبیق
maladjustment عدم تطبیق
jibe تطبیق کردن
accommodation تطبیق موافقت
accommodations تطبیق موافقت
adjustable قابل تطبیق
jibed تطبیق کردن
accommodates تطبیق دادن
accommodates تطبیق نمودن
alignment تطبیق دادن
check تطبیق کردن
adjustments تنظیم تطبیق
verification وارسی تطبیق
dark adaptation تطبیق با تاریکی
fire coordination تطبیق اتش
fire support coordination تطبیق اتش
accommodate تطبیق دادن
collations تطبیق دستخط ها
collation تطبیق دستخط ها
concordances تطبیق نامه
concordance تطبیق نامه
reconcilement التیام تطبیق
stock adjustment تطبیق موجودی
versatility تطبیق پذیری
alignments تطبیق دادن
checked تطبیق کردن
checks تطبیق کردن
accommodated تطبیق دادن
accommodated تطبیق نمودن
accommodate تطبیق نمودن
matches تطبیق تطابق
match تطبیق تطابق
identification تطبیق تمیز
certificate of compliance گواهی تطبیق
compare with تطبیق کردن
completeness check تطبیق کامل
adjust تطبیق دادن
adjusting تطبیق دادن
matched تطبیق یافته
adjusts تطبیق دادن
coordinator تطبیق کننده
adapter booster غلاف تطبیق دهنده
adaptive قابل تطبیق توافقی
adapter sleeve پوسته تطبیق دهنده
adapter toolholder ابزارگیر تطبیق دهنده
adapter flange فلانژ تطبیق دهنده
impedance comparator تطبیق دهنده امپدانس
inventory reconciliation تطبیق اسناد موجودی
inapplicably بطوریکه تطبیق ننماید
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
channel adapter تطبیق دهنده کانال
fire support coordinator تطبیق دهنده اتشها
inapplicability عدم تناسب یا تطبیق
adapter boards برد تطبیق دهنده
adapter bearing یاطاقان تطبیق دهنده
adapter arbor میله تطبیق دهنده
irreconcilable غیر قابل تطبیق
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
adapters تطبیق دهنده ماسوره
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
acoustic coupler تطبیق دهنده صوتی
adaptation kit جعبه ابزار تطبیق
orient روانه کردن تطبیق دادن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
tallying تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
tally تطبیق کردن حساب نگهداشتن
orients روانه کردن تطبیق دادن
reconcilability التیام پذیری قابلیت تطبیق
orienting روانه کردن تطبیق دادن
sliding scale جدول قابل تطبیق با در امدافراد
tallied تطبیق کردن حساب نگهداشتن
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
versatile چندسو گرد تطبیق پذیر
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
sliding scales جدول قابل تطبیق با در امدافراد
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
harmonist موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
time chart جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
agriology مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
fire coordination هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
align تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
fire support coordination هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
antivignetting filter صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com