Dictiornary-Farsi | تطبیق کردن مطابق بودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (21 milliseconds)

English	Persian
tallied	تطبیق کردن مطابق بودن
tallies	تطبیق کردن مطابق بودن
tally	تطبیق کردن مطابق بودن
tallying	تطبیق کردن مطابق بودن


Other Matches

correspond	مطابق بودن
corresponds	مطابق بودن
synchronises	مطابق بودن
correspound	مطابق بودن
synchronizes	مطابق بودن
corresponded	مطابق بودن
to correspond to	مطابق بودن
synchronize	مطابق بودن
synchronising	مطابق بودن
synchrinized	مطابق بودن
conform to	مطابق بودن با
synchronised	مطابق بودن
parallel	نظیر مطابق بودن با
parallels	نظیر مطابق بودن با
parallelling	نظیر مطابق بودن با
parallelled	نظیر مطابق بودن با
currency	مطابق روز بودن
keping with one's view	مطابق نظرکسی بودن
paralleling	نظیر مطابق بودن با
meet	مطابق شرایط بودن
paralleled	نظیر مطابق بودن با
currencies	مطابق روز بودن
meets	مطابق شرایط بودن
answer	بدرد خوردن مطابق بودن
answers	بدرد خوردن مطابق بودن
answered	بدرد خوردن مطابق بودن
answering	بدرد خوردن مطابق بودن
to marry well	جفت [زوج] مطابق بهم بودن
standard	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
conforms	تطبیق کردن
checks	تطبیق کردن
checked	تطبیق کردن
check	تطبیق کردن
conform	تطبیق کردن
reconciles	تطبیق کردن
conformed	تطبیق کردن
compare with	تطبیق کردن
conforming	تطبیق کردن
jibed	تطبیق کردن
reconciling	تطبیق کردن
reconcile	تطبیق کردن
jibing	تطبیق کردن
jibes	تطبیق کردن
jibe	تطبیق کردن
gibes	تطبیق کردن
accomodate	تطبیق کردن
fire coordination	هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
tallies	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
orient	روانه کردن تطبیق دادن
orients	روانه کردن تطبیق دادن
orienting	روانه کردن تطبیق دادن
tallied	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to align oneself with somebody	خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
adjust	مطابق کردن
to pattern out	ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
synchronising	همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises	همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised	همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes	همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize	همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
coordination	تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
to adjust	وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
adjusting	تسویه نمودن مطابق کردن
synchronizes	همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronize	همزمان شدن با هم مطابق کردن
sovietize	مطابق رژیم شوروی کردن
synchronised	همزمان شدن با هم مطابق کردن
adjusts	تسویه نمودن مطابق کردن
synchronises	همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising	همزمان شدن با هم مطابق کردن
temporalize	مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
sinicize	مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinify	مطابق اداب ورسوم چینی کردن
adjusting	مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts	مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
aligns	تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned	تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning	تنظیم کردن تطبیق کردن
align	تنظیم کردن تطبیق کردن
phoneticism	عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind	مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
sanitize	مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
monitor	رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored	رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors	رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
harmony	تطبیق
adjustments	تطبیق
comparison	تطبیق
adjustment	تطبیق
checked	تطبیق
checks	تطبیق
matches	تطبیق
comparisons	تطبیق
match	تطبیق
confirmation	تطبیق
collation	تطبیق
collations	تطبیق
accommodating	تطبیق
check	تطبیق
adaptations	تطبیق
adaptation	تطبیق
conformation	تطبیق
harmonies	تطبیق
matching	تطبیق
certificate of compliance	گواهی تطبیق
accommodation	تطبیق موافقت
adaptation	تطبیق اقتباس
coordinator	تطبیق کننده
adjustable	قابل تطبیق
accommodations	تطبیق موافقت
reconcilement	التیام تطبیق
completeness check	تطبیق کامل
adaptations	تطبیق اقتباس
collations	تطبیق دستخط ها
comparison	تطبیق سنجش
adapter	تطبیق کننده
adapter	تطبیق دهنده
alignment	تطبیق دادن
alignments	تطبیق دادن
stock adjustment	تطبیق موجودی
adaption	تطبیق اقتباس
adjusability	قابلیت تطبیق
accommodates	تطبیق دادن
comparisons	تطبیق سنجش
accommodated	تطبیق دادن
match	تطبیق تطابق
collation	تطبیق دستخط ها
inapplicable	تطبیق نکردنی
adapted	تطبیق شده
accommodate	تطبیق نمودن
accommodate	تطبیق دادن
accommodated	تطبیق نمودن
maladjustment	عدم تطبیق
maladjustments	عدم تطبیق
identification	تطبیق تمیز
matched	تطبیق یافته
adjusts	تطبیق دادن
concordances	تطبیق نامه
concordance	تطبیق نامه
fire support coordination	تطبیق اتش
verification	وارسی تطبیق
adjusting	تطبیق دادن
coincidences	تطبیق برخورد
coincidence	تطبیق برخورد
dark adaptation	تطبیق با تاریکی
template matching	تطبیق الگوها
versatility	تطبیق پذیری
adjustments	تنظیم تطبیق
accommodates	تطبیق نمودن
fire coordination	تطبیق اتش
matches	تطبیق تطابق
adjust	تطبیق دادن
channel adapter	تطبیق دهنده کانال
adapter sleeve	پوسته تطبیق دهنده
inapplicably	بطوریکه تطبیق ننماید
adapters	تطبیق دهنده ماسوره
adaptive	قابل تطبیق توافقی
fire support coordinator	تطبیق دهنده اتشها
inventory reconciliation	تطبیق اسناد موجودی
application of low to instances	تطبیق قانون با موارد
adapter toolholder	ابزارگیر تطبیق دهنده
adapter arbor	میله تطبیق دهنده
impedance comparator	تطبیق دهنده امپدانس
adaptation kit	جعبه ابزار تطبیق
adapter bearing	یاطاقان تطبیق دهنده
adapter boards	برد تطبیق دهنده
adapter booster	غلاف تطبیق دهنده
adapter flange	فلانژ تطبیق دهنده
idealization	تطبیق یا تطابق با تصور
acoustic coupler	تطبیق دهنده صوتی
inapplicability	عدم تناسب یا تطبیق
adaptor	تطبیق دهنده ماسوره
irreconcilable	غیر قابل تطبیق
adaptors	تطبیق دهنده ماسوره
reconcilability	التیام پذیری قابلیت تطبیق
adaptation kit	جعبه وسایل تطبیق دهنده
versatile	چندسو گرد تطبیق پذیر
sliding scales	جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scale	جدول قابل تطبیق با در امدافراد
fire support coordination	هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
complied	مطابق با
according to	مطابق
after	مطابق
respondent	مطابق
complies	مطابق با
comply	مطابق با
respondents	مطابق
confirming	مطابق
complied with	مطابق با
correspoundent	مطابق
matched	مطابق
consilient	مطابق
even with	مطابق