Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
macro definition
تعریف ماکرو
Search result with all words
macro
زبان برنامه نویسی که به برنامه نویس امکان تعریف و استفاده از دستورات ماکرو میدهد
Other Matches
nests
ماکرو فراخوانی شده از ماکرو دیگر
nest
ماکرو فراخوانی شده از ماکرو دیگر
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
macro generator
مولد ماکرو
macro assembler
ماکرو اسمبلر
macro call
فراخوانی ماکرو
macro library
کتابخانه ماکرو
macro
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
macro
برنامه اسمبلر که قادر به کدگشایی دستورات ماکرو است
expansion
فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
macro
فرآیندی که فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جایگزین میشود
VBA
زبان ماکرو پیچیده ساخت ماکروسافت با کمک ابزار برنامه سازی Visual Basic
microsoft
جستجوگر وب ساخت ماکرو سافت که آماده است و به کاربر امکان دیدن صفحه وب را میدهد
script
مجموعه دستوراتی که تابعی را انجام می دهند که توسط یک زبان ماکرو یا دستهای استفاده میشود
macro
استفاده از برچسب در زبان برنامه نویسی اسمبلی برای بیان به اسمبلر که تابع ماکرو در آن نقط ه وارد میشود
overrunning
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
overruns
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
memo field
فیلدی در پایگاه داده یا پنجره متن در یک برنامه کاربردی که به کاربر امکان افزودن دستورات یا ماکرو درباره ورودی میدهد
overrun
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
open
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
opens
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
opened
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
macro
نوشتن برنامه با استفاده از دستورات ماکرو با بیان دستورات آن
Internet
نرم افزار وب سرور سافت ماکرو سافت
microsoft
برنامهای که روی سرور ویندوز NT ماکرو سافت اجرا میشود و توابعی که برای تعویض نرم افزار مشتری در ویندوز به کار می رود
permanent
تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
descriptions
تعریف
explanation
تعریف
description
تعریف
definitions
تعریف
portrayals
تعریف
cell definition
تعریف سل
explanations
تعریف
qualities
تعریف
quality
تعریف
extolment
تعریف
portrayal
تعریف
definiens
تعریف
comkplimentarily
با تعریف
circumscription
تعریف
compliment
تعریف
compliments
تعریف
complimented
تعریف
definition
تعریف
complimenting
تعریف
recitation
تعریف موضوع
block definition
تعریف بلوک
circular definition
تعریف دوری
contextual definition
تعریف ضمنی
anarthrous
بی حرف تعریف
depictions
نگارش تعریف
extoll
تعریف کننده
depiction
نگارش تعریف
defining
تعریف کردن
article
حرف تعریف
complimentary
تعریف امیز
recitations
تعریف موضوع
articles
حرف تعریف
data definition
تعریف داده
definition of a problem
تعریف یک برنامهThe
say a good word for
تعریف کردن
problem definition
تعریف مسئله
honorable
شایان تعریف
job definition
تعریف برنامه
operational definition
تعریف عملیاتی
nosography
تعریف امراض
macro difinition
درشت تعریف
self aggrandizement
تعریف از خود
the d. article
حرف تعریف
emblazon
تعریف کردن
to crack up
تعریف کردن
extoller
تعریف کننده
unreel
تعریف کردن
field definition
تعریف فیلد
undefined
تعریف نشده
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
macro definition
درشت تعریف
praise
تعریف کردن
traduce
تعریف کردن
compliment
تعریف کردن از
complimented
تعریف کردن از
complimenting
تعریف کردن از
compliments
تعریف کردن از
praised
تعریف کردن
praises
تعریف کردن
praising
تعریف کردن
definable
تعریف پذیر
glorifying
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
recounts
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
recount
تعریف کردن
traduced
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
traducing
تعریف کردن
exponent
تعریف کننده
recounting
تعریف کردن
defined
تعریف کردن
exponents
تعریف کننده
define
تعریف کردن
defines
تعریف کردن
self flattering
تعریف کننده از خود
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
defined function
تابع تعریف شده
user defined
تعریف یا انتخاب کاربر
self prasise
خودفروشی تعریف از خود
ddl
زبان تعریف داده
dd statement
دستور تعریف داده
definite a
The حرف تعریف چون
dimensioning
تعریف اندازه چیزی
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
partially defined
پاره تعریف شده
well defined function
تابع خوش تعریف
predefined
از پیش تعریف شده
undefined label
برچسب تعریف نشده
self applauding
تعریف کننده از خود
data description language
زبان تعریف داده
undefined entry
فقره تعریف نشده
data definition statement
حکم تعریف داده ها
data definition language
زبان تعریف داده ها
clear-cut
درست تعریف شده
indefinably
غیر قابل تعریف
indefinable
غیر قابل تعریف
redefining
دوباره تعریف کردن
Defined depth finder
تعریف عمق یاب
portraiture
پیکر نگاری تعریف
redefines
دوباره تعریف کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
domain of definition
دامنه تعریف
[ریاضی]
predefined process
فرایند از پیش تعریف شده
predefined function
تابع از پیش تعریف شده
accuracy
تعریف دقیق تر خواهد بود
messages
قوانین از پیش تعریف شده که کد
message
قوانین از پیش تعریف شده که کد
He Spoke very highly of you.
از شما خیلی تعریف می کرد
self applause
تعریف وتمجید از خود خودستایی
expression
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
self congratulation
تعریف از خود تجلیل نفس
expressions
تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
to plaster any one with praise
تعریف زیادبار کسی کردن
quantification
معرفی عناصر یک جسم تعریف
user defined
تعریف شده توسط کاربر
ambiguity
آنچه به روشنی تعریف نشده است
ambiguities
آنچه به روشنی تعریف نشده است
Do you know the definition (meaning) of this word?
تعریف این لغت رامی دانید ؟
parameter
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameters
ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
self aggrandizing
تعریف کننده از مقام خود خودبزرگساز
predefined process symbol
نماد فرایند از پیش تعریف شده
predefined process symbol
علامت فرایند از پیش تعریف شده
He told us what the score was.
جریان را برایمان تعریف کرد ( گفت )
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
country file
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
hot zone
ناحیه تعریف شده توسط استفاده کننده
prosopopoeia
تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده
user defined key
کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
Now I am going to tell you something.
حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Give me a full account of the events.
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
Have a jock with somebody .
شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
the
حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
dd name
برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
type
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
user defined function
عملکردی که توسط استفاده کننده تعریف شده است
polarities
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
polarity
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
vdl
زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
types
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
typed
تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
codepages
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
resource
قالب داده چند رسانهای IBM و ماکرو سافت که از نشانه هایی برای معرفی بخشهای ساختار فایل چند رسانهای استفاده میکند و امکان جابجایی فایل در مراحل مختلفف را ایجاد میکند
RIFF
قالب داده چند رسانهای IBM و ماکرو سافت که از نشانه هایی برای معرفی بخشهای ساختار فایل چند رسانهای استفاده میکند و امکان جابجایی فایل در مراحل مختلفف را ایجاد میکند
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
shortest
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
short
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
nomenclature
سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
shorter
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
volt
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
point set curve
منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
volts
واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
file level model
نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
defaulting
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaults
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
all points addressable mode
حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
protocols
ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com