Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
Other Matches
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
Gun laws need to be revisited.
قوانین تفنگ نیاز به بازبینی
[تجدید نظر]
دارند.
cpu
کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد
null cycle
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
thicker
طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
thickest
طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
thick
طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
defaulting
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults
در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
slice
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
policy objectives
اهداف سیاستی
complementary goals
اهداف مکمل
economic goals
اهداف اقتصادی
monetary targets
اهداف پولی
theories of punishment
اهداف مجازات
quantitative objectives
اهداف کمی
conflicting goals
اهداف متضاد
plan targets
اهداف برنامه
policy objectives
اهداف موردنظر
qualitative objectives
اهداف کیفی
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
macroeconomic goals
اهداف اقتصاد کلان
ppm
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
general purpose machine
دستگاه برای اهداف مختلف
pan-
ماهی تابه
saucepan
ماهی تابه
saucepans
ماهی تابه
as yet
<idiom>
تابه حال
pan
ماهی تابه
fryer
ماهی تابه
frier
ماهی تابه
pans
ماهی تابه
frying pans
ماهی تابه
frying pan
ماهی تابه
brick kiln
خشت تابه
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
all purpose machine
دستگاه برای اهداف مختلف انیورسال
skillet
[Gastronomy and Cooking]
تابه
[غذا و آشپزخانه]
pan
تابه
[غذا و آشپزخانه]
frypan
تابه
[غذا و آشپزخانه]
frying pan
تابه
[غذا و آشپزخانه]
skirl in the pan
جزجزروغن در ماهی تابه
griddle
کلوچه پز ماهی تابه
panhandling
دسته ماهی تابه
pattypan
تابه کلوچه پزی
panhandles
دسته ماهی تابه
griddles
کلوچه پز ماهی تابه
panhandle
دسته ماهی تابه
panhandled
دسته ماهی تابه
software mointor
برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
pan
ماهی تابه
[غذا و آشپزخانه]
frying pan
ماهی تابه
[غذا و آشپزخانه]
frypan
ماهی تابه
[غذا و آشپزخانه]
pans
ماهی تابه ها
[غذا و آشپزخانه]
frying pans
ماهی تابه ها
[غذا و آشپزخانه]
frypans
ماهی تابه ها
[غذا و آشپزخانه]
skillet
[Gastronomy and Cooking]
ماهی تابه
[غذا و آشپزخانه]
packaged
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
packages
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
package
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
transversal
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
check sum
جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود
bayonet
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
bayonetted
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
bayonets
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
bayonetting
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
inference
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inferences
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
assembly
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
relational
کارها
relation
کارها
programme of work
صورت کارها
programme of work
برنامه کارها
artwork
کارها و تصاویر گرافیکی
job scheduler
زمان بند کارها
draw up
کارها را تنظیم کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
hang-up
<idiom>
تاخیر دربعضی از کارها
Things are very slack (quiet) at the moment.
فعلا" که کارها خوابیده
Our affairs are shaping well.
کارها داردسروصورت می گیرد
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
To take things easy(lightly)
کارها را آسان گرفتن
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
externals
مین کننده نیرو دارد تابه پورت سری کامپیوتر وصل شود
external
مین کننده نیرو دارد تابه پورت سری کامپیوتر وصل شود
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
i. for doing any thing
عدم صلاحیت در همه کارها
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
pull (something) off
<idiom>
باانجام رساندن کامل کارها
push (someone) around
<idiom>
اجبار شخص درانجام کارها
put the cart before the horse
<idiom>
انجام کارها بدون نظم
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
batch
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
batches
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
Things are coming to a critical juncture .
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
activity
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activities
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
priority
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
priorities
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
priority
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priorities
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
sequences
ترتیبی که شماره کاربر, کلمه رمز و سایر کدهای مجاز وارد می شوند تابه سیستم دستیابی شود
sequence
ترتیبی که شماره کاربر, کلمه رمز و سایر کدهای مجاز وارد می شوند تابه سیستم دستیابی شود
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
general
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
minor league
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
commoners
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
generals
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
dry run
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
agendas
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
jobs
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
job
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
it is g. believed that...
عموماعقیده دارند که ....
they are individ different
تک تک با هم فرق دارند
within living memory
به یاد دارند
explanation
تعریف
description
تعریف
definition
تعریف
portrayals
تعریف
definiens
تعریف
extolment
تعریف
portrayal
تعریف
circumscription
تعریف
descriptions
تعریف
qualities
تعریف
definitions
تعریف
quality
تعریف
compliments
تعریف
complimenting
تعریف
explanations
تعریف
cell definition
تعریف سل
comkplimentarily
با تعریف
compliment
تعریف
complimented
تعریف
they are at war with japan
باژاپن جنگ دارند
Walls are ears.
<proverb>
دیوارها گوش دارند .
diclinous
درختانی که نر وماده دارند
they itch for a fight
کرم جنگیدن دارند
They have had their differences for a long time .
مدنتهااست با هم اختلاف دارند
they differ materially
تفاوت کلی با هم دارند
they differ in kind
جنساباهم فرق دارند
conifers
که میوه مخروطی دارند
conifer
که میوه مخروطی دارند
minimus
از چندتن که یک نام دارند
glorifying
تعریف کردن
glorify
تعریف کردن
glorifies
تعریف کردن
recounts
تعریف کردن
recounting
تعریف کردن
recounted
تعریف کردن
recount
تعریف کردن
nosography
تعریف امراض
anarthrous
بی حرف تعریف
defined
تعریف کردن
traduce
تعریف کردن
self aggrandizement
تعریف از خود
definition of a problem
تعریف یک برنامهThe
undefined
تعریف نشده
define
تعریف کردن
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
traducing
تعریف کردن
traduces
تعریف کردن
traduced
تعریف کردن
compliment
تعریف کردن از
complimented
تعریف کردن از
complimenting
تعریف کردن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com