Dictiornary-Farsi | تعصب بخرج ندهید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 65 (4 milliseconds)

English	Persian
Please be unbiased(fair,objective).	تعصب بخرج ندهید


Other Matches

Stop pushing!	هل ندهید!
let it go hang	اهمیت ندهید
never mind	اهمیت ندهید
Do not admit any outsiders.	افراد غیره را راه ندهید
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .	این فرصت را از دست ندهید
at the expense of	بخرج
on	بخرج
Do not lean out!	به پنجره تکیه ندهید! [در اتوبوس یا مترو]
to pretend holiness	تقدس بخرج دادن
Dutch	:هرکس بخرج خود
persevere	استقامت بخرج دادن
persevered	استقامت بخرج دادن
perseveres	استقامت بخرج دادن
emote	هیجان بخرج دادن
pass off	بخرج دادن قلمداد کردن
We had our lunch at companys expense .	بخرج شرکت نهار خوردیم
To be on the safe side.	خیلی احتیاط بخرج دادن
To go flat out . To make astupendous effort.	غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.	دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
Don't let making a living prevent you from making a life.	اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
narrow minddedness	تعصب
zealotry	تعصب
peninsularity	تعصب
unprejudiced	بی تعصب
prepossession	تعصب
fixed idea	تعصب
indfferent	بی تعصب
partisanship	تعصب
bigotry	تعصب
fanaticism	تعصب
dispassionate	بی تعصب
prejudice	تعصب
preconception	تعصب
preconceptions	تعصب
prejudices	تعصب
open-minded	بی تعصب
dogmatism	تعصب مذهبی
religiosity	تعصب مذهبی
fanatically	از روی تعصب
intolerancy	تعصب ناتوانی
racial prejudice	تعصب نژادی
biases	طرفداری تعصب
partiality	تعصب غرض
party spirit	تعصب حزبی
passion	تعصب شدید
bias	طرفداری تعصب
intolerance	تعصب ناتوانی
zeal	گرمی تعصب
jingoism	وطن پرستی با تعصب
in a partisan spirit	طرفدارانه ازروی تعصب
chauvinism	تعصب در وطن پرستی
porenotion	تعصب بلا تصور
priggism	تعصب سخت مذهبی
pragmatism	تعصب دراثبات عقیده خود
chauvinism	میهن پرستی از روی تعصب
To be biased (prejudiced).	درمورد چیزی تعصب داشتن
dogmatize	تعصب مذهبی نشان دادن
To be patient. To bear up.	حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
clannish	دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
bigotry	سرسختی درعقیده عمل تعصب امیز
prejudice agaiast a person	غرض نسبت بکسی از روی تعصب
p in favour of a person	تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb>	جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
mumpsimus	ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب