Dictiornary-Farsi | تعطیلات رسمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
bank holidays	تعطیلات رسمی


Search result with all words

legal holiday	تعطیلات رسمی وقانونی
bank holiday	هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
Other Matches

holiday	تعطیلات
hols	مخفف تعطیلات
to take a vacation	به تعطیلات رفتن
to take leave	به تعطیلات رفتن
bank holidays	تعطیلات بانکی
get away from it all <idiom>	به تعطیلات رفتن
holiday at the seaside [British]	تعطیلات در کنار دریا
holiday by the seaside [British]	تعطیلات در کنار دریا
Weekend	تعطیلات آخر هفته
vacationist	گشتگر ایام تعطیلات
vacationer	گشتگر ایام تعطیلات
holiday cottage	ویلای اجاره ای برای تعطیلات
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?	تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
I am here on holiday.	من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
Bang went our annul holidays.	تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
return	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning	گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
I'm really looking forward to the weekend.	من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Christmas comes but once a year. <proverb>	جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
officious	نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed	بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews	بازدید رسمی یاسان رسمی
review	بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary	مامور رسمی مقام رسمی
reviewing	بازدید رسمی یاسان رسمی
So much for our holiday.	این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
That's the end of our holiday.	این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
solemn form	در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation	تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
pasch	عید فصح تعطیلات عید پاک
formmal	رسمی
formal	رسمی
solemn	رسمی
orthodox	رسمی
institutional	رسمی
official	رسمی
formal accountability	ذیحسابی رسمی
formal education	اموزش رسمی
Full dress. Formal dress.	لباس رسمی
formal group	گروه رسمی
protesting	واخواست رسمی
hansard	مذاکرات رسمی
protesting	اعتراض رسمی
formal review	سان رسمی
protests	واخواست رسمی
protests	اعتراض رسمی
dress suit	لباس رسمی شب
insignia	نشان رسمی
aregular cook	اشپز رسمی
throwaway	غیر رسمی
communique	ابلاغ رسمی
cognizance	اخطار رسمی
dress uniform	انیفرم رسمی
card-carrying	عضو رسمی
intrant	ورود رسمی
bonspiel	مسابقه رسمی
boarding call	بازدید رسمی
driss uniform	لباس رسمی
insigne	مدال رسمی
insigne	نشان رسمی
extra official	غیر رسمی
talking to	سرزنش رسمی
contracts under seal	عقد رسمی
official receiver	اعتصاب رسمی
talking-to	سرزنش رسمی
free and easy <idiom>	غیر رسمی
careers	دوره رسمی
officiates	مقام رسمی
officiating	مقام رسمی
missive	نامه رسمی
missives	نامه رسمی
officious	غیر رسمی
pronouncement	اعلامیه رسمی
pronouncements	اعلامیه رسمی
official	موثق و رسمی
career	دوره رسمی
careered	دوره رسمی
careering	دوره رسمی
officiated	مقام رسمی
officiate	مقام رسمی
protested	اعتراض رسمی
protested	واخواست رسمی
asparagus	مارچوبهء رسمی
protest	اعتراض رسمی
formal review	بررسی رسمی
stand on ceremony <idiom>	رسمی بودن
tuxedo	لباس رسمی
tuxedos	لباس رسمی
insignia	مدال رسمی
informal	غیر رسمی
unofficial	غیر رسمی
official	عالیرتبه رسمی
official channels	مجاری رسمی
official channels	طرق رسمی
official communications	ابلاغیه رسمی
official deed	سند رسمی
official gazette	روزنامه رسمی
official jurnal	روزنامه رسمی
official authorities	مراجع رسمی
return	گزارش رسمی
returns	گزارش رسمی
returning	گزارش رسمی
returned	گزارش رسمی
official language	زبان رسمی
official receipt	رسید رسمی
official religion	دین رسمی
semi officially	بطورنیم رسمی
officialize	رسمی کردن
semi official	نیمه رسمی
officiously	بطورغیر رسمی
public submission	مناقصه رسمی
prothonotary	سردفتراسناد رسمی
prontonotary	سردفتراسناد رسمی
official rate	نرخ رسمی
official meeting	ملاقات رسمی
semiformal	نیمه رسمی
reprimands	توبیخ رسمی
reprimanding	توبیخ رسمی
reprimanded	توبیخ رسمی
official prices	قیمتهای رسمی
reprimand	توبیخ رسمی
letter de chancellerie	نامه رسمی
formalising	رسمی کردن
formalises	رسمی کردن
formalised	رسمی کردن
placards	پروانه رسمی
tux	لباس رسمی
placard	پروانه رسمی
nonformal	غیر رسمی
officials	مقامات رسمی
statute mile	مایل رسمی
formalize	رسمی کردن
formalized	رسمی کردن
formalizes	رسمی کردن
noting	نامه رسمی
legalization	شناسایی رسمی
notes	نامه رسمی
note	نامه رسمی
protest	واخواست رسمی
vestment	لباس رسمی
mare's tail	هپوریس رسمی
official meeting	اجتماع رسمی
formalizing	رسمی کردن
state religion	مذهب رسمی
audiences	ملاقات رسمی
audience	ملاقات رسمی
solemn form	طریقه رسمی
smallage	کرفس رسمی
noterial document	سند رسمی
official document	سند رسمی
functions	ایین رسمی
functioned	ایین رسمی
function	ایین رسمی
semiofficial	نیمه رسمی
speedwell	سیزاب رسمی
positioned	شغل رسمی
position	شغل رسمی
standard time	زمان رسمی
unofficial news	خبر غیر رسمی
pro memoria	نامه غیر رسمی
visit of courtesy	بازدید رسمی نظامی
morning dress	جامهی رسمی صبحگاهی
studbook	شناسنامه رسمی اسب
stuffed shirt <idiom>	شخص رسمی وجدی
vestment	لباس رسمی اسقف
memoire	نامه غیر رسمی
regulation clothing	لباس رسمی نظامی
official calibration	واسنجی رسمی [مهندسی]
finery [formal]	جامه رسمی جشن
reprimand	سرزنش وتوبیخ رسمی
black tie	کت نیمه رسمی مردانه
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
dress uniform	لباس رسمی نظامی
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
introductions	معرفی رسمی اشناسازی
introduction	معرفی رسمی اشناسازی
plain	غیر رسمی جلگه
plainer	غیر رسمی جلگه
plainest	غیر رسمی جلگه
juries	مقامات رسمی نافر
gazette	مجله رسمی روزنامه
informal sector	بخش غیر رسمی
reprimanded	سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanding	سرزنش وتوبیخ رسمی
pronouncements	افهار عقیده رسمی
reprimands	سرزنش وتوبیخ رسمی
formalist	شخص زیاد رسمی
gravamen	شکایت رسمی شکوائیه
government house	اقامتگاه رسمی فرماندار
irregular	نا منظم غیر رسمی
plains	غیر رسمی جلگه
communique	اطلاعیه رسمی یااداری
registry	دفترخانه رسمی ثبت
requisitioning	درخواست رسمی کردن
requisitioned	درخواست رسمی کردن
requisition	درخواست رسمی کردن
informality	غیر رسمی بودن
bank rate of discount	نرخ رسمی تنزیل