Dictiornary-Farsi | تعطیل شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 93 (2 milliseconds)

English	Persian
shut	تعطیل شدن
shuts	تعطیل شدن
shutting	تعطیل شدن
shutdown	تعطیل شدن
shutdowns	تعطیل شدن
prorogate	تعطیل شدن
prorogue	تعطیل شدن
shut down	تعطیل شدن


Search result with all words

tie-up	تعطیل
tie-ups	تعطیل
stop	تعطیل کردن
stopped	تعطیل کردن
stopping	تعطیل کردن
stops	تعطیل کردن
shut	تعطیل کردن
shuts	تعطیل کردن
shutting	تعطیل کردن
adjournment	تعطیل موقتی
adjournments	تعطیل موقتی
standstill	تعطیل
vacation	تعطیل
vacation	به تعطیل رفتن
vacations	تعطیل
vacations	به تعطیل رفتن
continuance	تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
cessation	تعطیل
poetical	حبس تعطیل
lockup	تعطیل کردن اموزشگاه
lockups	تعطیل کردن اموزشگاه
vacate	تعطیل کردن
vacated	تعطیل کردن
vacates	تعطیل کردن
vacating	تعطیل کردن
Sunday	مربوط به یکشنبه تعطیل
Sundays	مربوط به یکشنبه تعطیل
weekends	اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends	تعطیل اخرهفته را گذراندن
weekend	اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend	تعطیل اخرهفته را گذراندن
suspend	موقتا" تعطیل کردن
suspending	موقتا" تعطیل کردن
suspends	موقتا" تعطیل کردن
Sabbath	روز تعطیل
recess	تعطیل موقتی تنفس
recess	موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recesses	تعطیل موقتی تنفس
recesses	موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
suspension	تعطیل
suspensions	تعطیل
lockout	تعطیل کار از طرف کارفرما
lockouts	تعطیل کار از طرف کارفرما
holiday	تعطیل
holiday	تعطیل مذهبی
holidays	تعطیل
holidays	تعطیل مذهبی
cut back	تعطیل کارخانه
f. time	روزهای تعطیل دادگاه
haste makes waste	تعجیل موجب تعطیل است
holiday routine	برنامه روز تعطیل
holy day	تعطیل مذهبی
holyday	روز تعطیل مذهبی
in suspense	درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
lock out	تعطیل کارخانه
make and mand	تعطیل نیمروزه
play day	روزبیکاری یا تعطیل
prorogate	تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogation	تعطیل
prorogation of parliament	تعطیل مجلس
prorogue	تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogue	تعطیل کردن
red day	روز تعطیل
red letter	مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
rope yarn sunday	بعد از فهرروز تعطیل
sabbatarian	مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
sabbatarianism	اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
saint's day	روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
shut down	تعطیل کردن
shut down	تعطیل
shut down point	نقطه تعطیل
shutt down	تعطیل شدن بستن
standstil	تعطیل
stopping the work	تعطیل کردن کار
the parliament is up	مجلس تعطیل است
to close down	تعطیل کردن
to shut down	تعطیل شدن پایین اوردن
vacation monthes long	تعطیل 3 ماه
weekender	کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
work stoppage	تعطیل در کار
bank holiday	روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
bank holiday	هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
coffee break	تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee breaks	تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
the school is out	مدرسه تعطیل است
Partial phrase not found.

shut