Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (16 milliseconds)
English
Persian
prosecution
تعقیب کننده
prosecutions
تعقیب کننده
chaser
تعقیب کننده
chasers
تعقیب کننده
pursuer
تعقیب کننده
pursuers
تعقیب کننده
trailer
تعقیب کننده
trailers
تعقیب کننده
indicter
تعقیب کننده
indictor
تعقیب کننده
Search result with all words
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
trailer
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
trailers
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
astro tracker
تعقیب کننده نجومی
follwer
مقلد تعقیب کننده
subchaser
تعقیب کننده زیر دریایی
whipper
تعقیب کننده شخص موثر و مهم
Other Matches
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
litigation
تعقیب
chases
تعقیب
pursuit
تعقیب
right to sue
حق تعقیب
persecution
تعقیب
chase
تعقیب
clampdowns
تعقیب
chased
تعقیب
clampdown
تعقیب
chasing
تعقیب
pursuits
تعقیب
chace
تعقیب
follow-up
تعقیب
venery
تعقیب
in pursuance of
در تعقیب
prosecutions
تعقیب
follow-ups
تعقیب
further to
در تعقیب
continuation
تعقیب
following
تعقیب
pursuant to
در تعقیب
pursuance
تعقیب
prosecution
تعقیب
in continuation of
در تعقیب
prosecutes
تعقیب کردن
indictable
قابل تعقیب
indifferent
بی طرف بی تعقیب
prosecuting
تعقیب کردن
follow up
تعقیب کردن
impeachable
قابل تعقیب
sued
تعقیب کردن
suability
قابلیت تعقیب
pursuable
قابل تعقیب
prosecutable
قابل تعقیب
tails
تعقیب کردن
tailed
تعقیب کردن
drop track
تعقیب موقوف
sue
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
tail
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
practicing
تعقیب کردن
tailing
دنباله تعقیب
nonsequitur
عدم تعقیب
nonsuit
عدم تعقیب
automatic aiming
تعقیب خودکار
automatic tracking
تعقیب خودکار
autotrack
تعقیب خودکار
chive
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
prosecute
تعقیب کردن
hue and cry
تعقیب قاتل
tracks
تعقیب کردن
tracked
تعقیب کردن
chace
تعقیب کردن
track
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
pursues
تعقیب کردن
pursuing
تعقیب کردن
pursuit course
مسیر تعقیب
pursued
تعقیب کردن
pursue
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
ensue
تعقیب کردن
lay by the heels
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
legal suit
تعقیب قضایی
liable to prosecution
مورد تعقیب
manhunts
تعقیب جنایتکاران
manhunt
تعقیب جنایتکاران
traceable
قابل تعقیب
criminal prosecution
تعقیب جزایی
to follow up
تعقیب کردن
traces
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
trace
تعقیب کردن
nolle proseequi
منع تعقیب
suit
تعقیب انطباق
suited
تعقیب انطباق
suing
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
chivying
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
chivies
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
suits
تعقیب انطباق
prosecutors
تعقیب قانونی
sues
تعقیب کردن
prosecutor
تعقیب قانونی
chasing
تعقیب کردن
track mode
روش تعقیب هدف
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
follows
تعقیب کردن فهمیدن
trailing
هدف را تعقیب کنید
trailed
هدف را تعقیب کنید
trail
هدف را تعقیب کنید
snooper scope
دوربین تعقیب و دیدبانی
verdict for staying the proceeding
قرار منع تعقیب
indict
تعقیب قانونی کردن
violation will be prosecuted
متخلفین تعقیب خواهند شد
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
prosecutions
تعقیب قانونی پیگرد
merged
اعلام مسیر تعقیب
track production
شروع تعقیب هدف
followed
تعقیب کردن فهمیدن
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
prosecution
تعقیب قانونی پیگرد
actionable
قابل تعقیب در دادگاه
actionable
قابل تعقیب قانونی
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
suable
قابل تعقیب قانونی
tracks
تعقیب مسیر کردن
give chase
<idiom>
تعقیب چیزی یا کسی
track
تعقیب مسیر کردن
trails
هدف را تعقیب کنید
culpable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
follow
تعقیب کردن فهمیدن
indicted
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
drop track
تعقیب را قطع کنید
punishable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
tracked
تعقیب مسیر کردن
not liable to prosecution
غیر قابل تعقیب
absolution
منع تعقیب کیفری
sue
تعقیب قانونی کردن
suing
تعقیب قانونی کردن
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
action
جریان حقوقی تعقیب
actions
جریان حقوقی تعقیب
prosecute
تعقیب قانونی کردن
arraignment
احضار به محکمه تعقیب
sued
تعقیب قانونی کردن
pointer chasing
تعقیب اشاره گرها
litigate
تعقیب قانونی کردن
nolle prosequi
قرار موقوفی تعقیب
litigated
تعقیب قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
indictable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
courses
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
penal
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
coursed
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
culpable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
suits
خواست دادن تعقیب کردن
actionable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
suited
خواست دادن تعقیب کردن
bloodhounds
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
bloodhound
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
actionable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
course
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
practise or tice
توط ئه دیدن تعقیب کردن
push along on
راه خود را باعجله تعقیب کردن
track mode
روش تعقیب زمینی هواپیما به طورخودکار
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
push along
راه خود را باعجله تعقیب کردن
non indictable offence
جرایمی که بدون صدورادعانامه تعقیب می شوند
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
trailed
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
cease engagement
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
To shadow someone.
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
lock on
باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
tracking index
فهرست شماره ترتیب مسیرهای تعقیب
trail
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trails
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailing
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
snooper
هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
carry light
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
estreat
ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com