Dictiornary-Farsi | تعلیق مجازات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 215 (11 milliseconds)

English	Persian
probation	تعلیق مجازات
reprieval	تعلیق مجازات
suspension of punishment	تعلیق مجازات


Search result with all words

reprieve	تعلیق اجرای مجازات
reprieved	تعلیق اجرای مجازات
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
probation officer	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation order	دستور یا حکم تعلیق مجازات
on probation	در دوره تعلیق مجازات
on probation	به شرط تعلیق مجازات
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات بودن
to give a suspended sentence [British E]	حکم دوره تعلیق مجازات دادن
Other Matches

suspension	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
hang	تعلیق
hangs	تعلیق
suspension	تعلیق
suspensions	تعلیق
pendency	تعلیق
deep freezes	تعلیق
interruption	تعلیق
interruptions	تعلیق
deep freeze	تعلیق
suspense	تعلیق
abeyance	تعلیق
suspension	ایست تعلیق
colloidal suspension	تعلیق کلوییدی
precipitant	تعلیق شدنی
precipitable	تعلیق پذیر
suspense	درحال تعلیق
cardanic suspension	تعلیق کاردان
abeyance or adeyancy	تعلیق تعویق
remainder	حالت تعلیق
hanging prevention	ممانعت از تعلیق
suspensions	ایست تعلیق
stay of proceedings	تعلیق دادرسی
suspensive	تعلیق معلق
spring suspension	تعلیق فنری
four point suspension	تعلیق چهارنقطهای
reduction to absurdity	تعلیق به محال
suspensive	درحال تعلیق
lay off	تعلیق کارگر
engine mounting	تعلیق موتور
suspensor	موجب تعلیق نگاهدارنده
emulsify	بحالت تعلیق دراوردن
suspension wheel	چرخ تعلیق خودرو
hanging	اویزان درحال تعلیق
emulsifies	بحالت تعلیق دراوردن
to be in suspension	در حالت تعلیق بودن
front wheel suspension	تعلیق چرخهای جلو
emulsified	بحالت تعلیق دراوردن
hoisting	دستگاه تعلیق جرثقیل
reductio ad absurdum	تعلیق بامر محال
emulsifying	بحالت تعلیق دراوردن
suspends	معلق کردن تعلیق دادن
suspending	معلق کردن تعلیق دادن
front axle suspension	اویزش یا تعلیق اکسل جلو
privation	محروم سازی تعلیق مقام
torsion bar	بار پیچشی اهرم تعلیق
stultification	تعلیق بمحال احمق ساختن
suspend	معلق کردن تعلیق دادن
privations	محروم سازی تعلیق مقام
hypostasis	موجود فرضی حالت تعلیق
suspending	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie	بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspend	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse	[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
aerosol	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsions	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
castigation	مجازات
wite	مجازات
pains and penalties	مجازات
the lash	مجازات
rocket [British E]	مجازات
sanctions	مجازات
penalty	مجازات
sanction	مجازات
reprimand	مجازات
retribution	مجازات
punishment	مجازات
reprimanded	مجازات
sanctioning	مجازات
reprimanding	مجازات
reprimands	مجازات
penalties	مجازات
sanctioned	مجازات
suspension strap	نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
severe punishment	مجازات شاق
sentencing	حکم به مجازات
supplementary punishment	مجازات تکمیلی
doom	حکم مجازات
culpable	قابل مجازات
death penalty	مجازات اعدام
sanction	مجازات کردن
reformative punishment	مجازات تادیبی
capital punishment	مجازات اعدام
capital punishment	اعدام مجازات
punitory	متضمن مجازات
punishment of a minor offence	مجازات تکدیری
punishability	قابلیت مجازات
punishability	مجازات کردنی
principal punishment	مجازات اصلی
theories of punishment	فلسفه مجازات
theories of punishment	اهداف مجازات
to get a rocket [British E] <idiom>	مجازات شدن
punishment	کیفر مجازات
absolution	انصراف از مجازات
punishable	قابل مجازات
punishable	مستحق مجازات
sentence	حکم به مجازات
to death penalty	اعدام مجازات
sentences	حکم به مجازات
to get ticked off [British E] <idiom>	مجازات شدن
deterrennt punishment	مجازات ترهیبی
accessory punishment	مجازات تبعی
agravation of punishment	تشدید مجازات
divine legislation	تشدید مجازات
deterrent punishment	مجازات ارعابی
castigator	مجازات کننده
communication of punishment	ابلاغ مجازات
mitigation of punishment	تخفیف مجازات
criminous	مستحق مجازات
culpability	قابلیت مجازات
degradatory punishment	مجازات ترذیلی
degrading punishment	مجازات ترذیلی
forfeitable	قابل مجازات
fasces	قدرت مجازات
commutation	تخفیف مجازات
disciplinary punishment	مجازات انضباطی
suspended sentences	مجازات تعلیقی
suspended sentence	مجازات تعلیقی
punished	مجازات کردن
punishes	مجازات کردن
sanctioning	مجازات کردن
sanctioned	مجازات کردن
sanctions	مجازات کردن
punish	مجازات کردن
pecuniary penalty	مجازات مالی
pecuniary punishment	مجازات نقدی
pecuniary pumishment	مجازات نقدی
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
sanctions	تصدیق مجازات اقتصادی
reproof	مجازات [اصطلاح روزمره]
finger-wagging	مجازات [اصطلاح روزمره]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
censure	مجازات [اصطلاح روزمره]
sanctioned	تصدیق مجازات اقتصادی
sanction	تصدیق مجازات اقتصادی
penal code	قانون مجازات عمومی
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
penal codes	قانون مجازات عمومی
sanctioning	تصدیق مجازات اقتصادی
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
it is death to	مجازات 0000مرگ است
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
commutation	تبدیل مجازات به اخف
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
reprieved	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieving	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves	مجازات کسی را بتعویق انداختن
punish	مجازات کردن کیفر دادن
punished	مجازات کردن کیفر دادن
punishes	مجازات کردن کیفر دادن
lynched	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynches	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lictor	پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
lynch	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
capital	قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
peine for et dure	مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
to place somebody on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
precipitates	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate	غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution]	تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
The culpable action may be done wilfully or by negligence.	عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
war crimes	اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
immunity	به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
lattice suspension bridge	پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
persistent offender	مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
preventive detention	تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
gallows	چوبه دار مجازات اعدام با دار