English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
English Persian
cardanic suspension تعلیق کاردان
Other Matches
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
skilled کاردان
technicians کاردان
resourceful کاردان
knowing کاردان
technician کاردان
full of resource کاردان
technicians اهل فن کاردان
skill کاردان بودن
propeller shaft محور کاردان
propeller shaft میل کاردان
deft کاردان چالاک
technician اهل فن کاردان
tubular transmission shaft لوله کاردان
electrotechnics کاردان برق
universal joint قفل کاردان
transverse cardan shaft محور کاردان عرضی
universal joint coupling اتصال قفل کاردان
competent فنی متخصص کاردان
aningenious artisan صنعتگر کاردان یاباهوش
suspensions تعلیق
interruption تعلیق
interruptions تعلیق
hangs تعلیق
hang تعلیق
deep freeze تعلیق
abeyance تعلیق
suspension تعلیق
pendency تعلیق
suspense تعلیق
deep freezes تعلیق
engine mounting تعلیق موتور
lay off تعلیق کارگر
colloidal suspension تعلیق کلوییدی
four point suspension تعلیق چهارنقطهای
precipitable تعلیق پذیر
abeyance or adeyancy تعلیق تعویق
precipitant تعلیق شدنی
suspense درحال تعلیق
hanging prevention ممانعت از تعلیق
spring suspension تعلیق فنری
probation تعلیق مجازات
suspensive تعلیق معلق
suspensive درحال تعلیق
suspension of punishment تعلیق مجازات
stay of proceedings تعلیق دادرسی
reprieval تعلیق مجازات
reduction to absurdity تعلیق به محال
suspension ایست تعلیق
remainder حالت تعلیق
suspensions ایست تعلیق
on probation به شرط تعلیق مجازات
to be on probation در دوره تعلیق مجازات
on probation در دوره تعلیق مجازات
to be in suspension در حالت تعلیق بودن
suspensor موجب تعلیق نگاهدارنده
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
reductio ad absurdum تعلیق بامر محال
reprieve تعلیق اجرای مجازات
emulsified بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies بحالت تعلیق دراوردن
reprieving تعلیق اجرای مجازات
reprieves تعلیق اجرای مجازات
reprieved تعلیق اجرای مجازات
emulsifying بحالت تعلیق دراوردن
hoisting دستگاه تعلیق جرثقیل
emulsify بحالت تعلیق دراوردن
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
hanging اویزان درحال تعلیق
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
privations محروم سازی تعلیق مقام
privation محروم سازی تعلیق مقام
to be on probation در دوره تعلیق مجازات بودن
torsion bar بار پیچشی اهرم تعلیق
suspends معلق کردن تعلیق دادن
suspending معلق کردن تعلیق دادن
suspend معلق کردن تعلیق دادن
stultification تعلیق بمحال احمق ساختن
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
hypostasis موجود فرضی حالت تعلیق
suspending تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
to give a suspended sentence [British E] حکم دوره تعلیق مجازات دادن
disperse [درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
aerosol تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsions تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsioning تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
suspension strap نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
lattice suspension bridge پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com