English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
assess تعیین کردن بستن
assessed تعیین کردن بستن
assesses تعیین کردن بستن
assessing تعیین کردن بستن
Other Matches
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
attaches 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
determining تعیین کردن
determines تعیین کردن
determine تعیین کردن
bound تعیین کردن
slated تعیین کردن
specify تعیین کردن
slates تعیین کردن
appoints تعیین کردن
specifies تعیین کردن
specifying تعیین کردن
slate تعیین کردن
tell off تعیین کردن
appoint تعیین کردن
ascertian تعیین کردن
identified تعیین کردن
blood type تعیین کردن
blood group تعیین کردن
blood types تعیین کردن
fixes تعیین کردن
blood groups تعیین کردن
formulation تعیین کردن
identifies تعیین کردن
fix on تعیین کردن
identifying تعیین کردن
fix تعیین کردن
identify تعیین کردن
appointe تعیین کردن
contract مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
delimit تعیین کردن حدود
delimiting تعیین کردن حدود
delimited تعیین کردن حدود
pin point تعیین محل کردن
stating تعیین کردن حال
state- تعیین کردن حال
stated تعیین کردن حال
states تعیین کردن حال
predestine قبلا تعیین کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
locating تعیین محل کردن
abound تعیین حدود کردن
located تعیین محل کردن
locates تعیین محل کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
admeasure تعیین حصه کردن
prifix قبلا تعیین کردن
clearance تعیین صلاحیت کردن
appraisal تعیین قیمت کردن
locate تعیین محل کردن
demarcates تعیین حدود کردن
state تعیین کردن حال
identifying تعیین هویت کردن
genealogize تعیین نسب کردن
identified تعیین هویت کردن
demarcate تعیین حدود کردن
fix تعیین کردن قراردادن
to fix quota تعیین سهمیه کردن
identifies تعیین هویت کردن
demarcated تعیین حدود کردن
demarcating تعیین حدود کردن
fixes تعیین کردن قراردادن
identify تعیین هویت کردن
quantified کمیت را تعیین کردن
rezone از نومحدوده تعیین کردن
quantifying کمیت را تعیین کردن
delimits تعیین کردن حدود
quantify کمیت را تعیین کردن
quantifies کمیت را تعیین کردن
peg تعیین حدود کردن
appraisals تعیین قیمت کردن
pegs تعیین حدود کردن
qualifies تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
bindings صحافی کردن به هم بستن
astringe جمع کردن بستن
binding صحافی کردن به هم بستن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
shut off قطع کردن بستن
block بستن مسدود کردن
blocks بستن مسدود کردن
steek بستن سجاف کردن
blocked بستن مسدود کردن
state- تعیین کردن وقرار دادن
prescribing نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed نسخه نوشتن تعیین کردن
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
quantitate چندی چیزی را تعیین کردن
prescribe نسخه نوشتن تعیین کردن
states تعیین کردن وقرار دادن
subrogate قائم مقام تعیین کردن
state تعیین کردن وقرار دادن
stating تعیین کردن وقرار دادن
to set out نشان دادن تعیین کردن
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
stated تعیین کردن وقرار دادن
seals مهر و موم کردن بستن
to bar apatn بستن و مسدود کردن راه
stipulate پیمان بستن تصریح کردن
To turn the tap on (off). شیر آب را باز کردن ( بستن )
to lay on بستن مالیات تحمیل کردن
decamp رخت بر بستن کوچ کردن
pretend بخود بستن دعوی کردن
string مربی خم کردن کمان و بستن زه
cincture احاطه کردن کمرچیزی را بستن
decamped رخت بر بستن کوچ کردن
pretends بخود بستن دعوی کردن
decamping رخت بر بستن کوچ کردن
stamp نقش بستن منقوش کردن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
arrogate غصب کردن بخود بستن
seal مهر و موم کردن بستن
stamps نقش بستن منقوش کردن
assumes بخود بستن وانمود کردن
assume بخود بستن وانمود کردن
wattle نرده گذاری کردن بستن
stipulates پیمان بستن تصریح کردن
stipulating پیمان بستن تصریح کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
decamps رخت بر بستن کوچ کردن
feigns بخود بستن جعل کردن
feign بخود بستن جعل کردن
exact location تعیین کردن محل دقیق نقاط
grant a period of grace ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
levy مالیات بستن بر جمع اوری کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
trusses بهم بستن بادبان را جمع کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
seel چشم خود را بستن کور کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
lace بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
laces بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
truss بهم بستن بادبان را جمع کردن
levying مالیات بستن بر جمع اوری کردن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
trussing بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussed بهم بستن بادبان را جمع کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
gag پوزه بند بستن محدود کردن
shunted موازی کردن بستن بسته شدن
shunts موازی کردن بستن بسته شدن
levied مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies مالیات بستن بر جمع اوری کردن
shunt موازی کردن بستن بسته شدن
appraising تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
appraises تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
buckled باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
to occlude بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
buckle باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckles باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
lacevi بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
located تعیین کردن معلوم کردن
defining تعیین کردن تعریف کردن
defines تعیین کردن تعریف کردن
define تعیین کردن تعریف کردن
assign ارجاع کردن تعیین کردن
locate تعیین کردن معلوم کردن
assigned ارجاع کردن تعیین کردن
locating تعیین کردن معلوم کردن
locates تعیین کردن معلوم کردن
defined تعیین کردن تعریف کردن
assigning ارجاع کردن تعیین کردن
assigns ارجاع کردن تعیین کردن
limit محدود کردن تعیین کردن حد
To be out to do some thing . کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
air priorities committee کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com