English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
austempering تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
Other Matches
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
cupidity حرص واز برای بدست اوردن مال
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
to take out a patent حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
gestalt تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
physical change تغییرات فیزیکی
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
isothermal process تحول در دمای ثابت
physical constant ثابت فیزیکی [فیزیک]
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
earn بدست اوردن
offers بدست اوردن
come by بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
earns بدست اوردن
earned بدست اوردن
procuring بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
offer بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
offered بدست اوردن
impetrate بدست اوردن
obtain بدست اوردن
obtained بدست اوردن
get بدست اوردن
obtains بدست اوردن
get round بدست اوردن
gain بدست اوردن
procure بدست اوردن
procured بدست اوردن
procures بدست اوردن
gained بدست اوردن
getting بدست اوردن
gets بدست اوردن
acquires بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
catch بدست اوردن
pick up بدست اوردن
gains بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
step into بسهولت بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
having بدست اوردن دارنده
recover دوباره بدست اوردن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
regained دوباره بدست اوردن
insure بیمه بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
finagle باحیله بدست اوردن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
retrieved دوباره بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
recoups دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
bought خریداری کردن بدست اوردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
enters بدست اوردن قدم نهادن در
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
entered بدست اوردن قدم نهادن در
enter بدست اوردن قدم نهادن در
getting بدست اوردن فراهم کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
get بدست اوردن فراهم کردن
What is worth doing is worth doing well . <proverb> کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
mutatis mutandis عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
constant temperature pressure welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
finagle بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
investigating استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigated استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
card امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigate استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
racketeers از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
bainite باینات
celsius temperature scale مقیاس دمای سلسیوس مثیاس دمای سانتی گراد
austenic steel فولاد استنیت
pedestals میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
pedestal میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
media هر ماده فیزیکی که برای ذخیره داده به کار می رود
hash سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mirror writing shadow reading کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
landline خط وط ارتباطی که از کابل برای اتصال فیزیکی و الکتریکی دو وسیله استفاده می کنند
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
tenor بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
tenors بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
baseline document سندی که یک مرجع برای تغییرات یک سیستم کامپیوتری میباشد
to prove oneself نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
log wood درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
hurrying بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
hurries بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
hurry بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
medium هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
mediums هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
stocker اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
labor of love <idiom> انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
hash سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
decarburizing گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
penny a liner کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
centigrade temperature scale مقیاس دمای سانتی گراد مقیاس دمای سلیسوس
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
bids بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bid بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
changes نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
updates فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
updated فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
update فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
changing نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changed نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
scan بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
straddle trench خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
setup توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
transaction فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
tentering دار کشی [میخ کشی ] [اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
price line pricing قیمت گذاری ثابت برای یک گروه کالا
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
finite precision numbers استفاده از تعداد بیتهای ثابت برای نمایش اعداد
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
for doing it برای انجام ان
adjective colour زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
hawking شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com