Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (19 milliseconds)
English
Persian
react
تغییر به علت وجود یک ماده
reacted
تغییر به علت وجود یک ماده
reacting
تغییر به علت وجود یک ماده
reacts
تغییر به علت وجود یک ماده
Other Matches
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
lactosuria
وجود ماده قندی شیر درپیشاب
rheological
<adj.>
علم مطالعه تغییر شکل و جریان ماده
orthoferrite
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
rheology
علم جریان و تغییر شکل ماده
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
to transubstantiate
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
log wood
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
coolants
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
female connector
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
coolant
ماده سرماساز ماده خنک کننده
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
fuelled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment
ماده رنگی ماده ملونه
fueled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments
ماده رنگی ماده ملونه
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changing
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
changed
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
gynandromorph
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
presence
وجود
personalities
وجود
existences
وجود
individuation
وجود
personality
وجود
in spite
با وجود
neer do well or well
پی وجود
existence
وجود
entities
وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding .
با وجود
entity
وجود
despite
با وجود
being
وجود
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
essence
وجود ماهیت
reality
اصالت وجود
realities
اصالت وجود
individuality
وجود فردی
pre existence
تقدم وجود
none the less
با وجود این
facts
وجود مسلم
universe
عالم وجود
quality
وجود خصوصیت
qualities
وجود خصوصیت
viruses
وجود دارد
d. of constitution
نازکی وجود
from the bottom of one's heart
<idiom>
از اعماق وجود
virus
وجود دارد
system
اصول وجود
be
وجود داشتن
non ego
غیر وجود
d. constitution
وجود نازک
self assertiveness
ابراز وجود
begetter
وجود اور
fact
وجود مسلم
drink hail
گوارای وجود
exist
وجود داشتن
to be there
وجود داشتن
nonetheless
بااین وجود
person
وجود ذات
persons
وجود ذات
Despite the fact that…
با وجود اینکه
pantheist
معتقدبوحدت وجود
preexistence
تقدم وجود
existed
وجود داشتن
in spite of that
با وجود این
regardless
با وجود علیرغم
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
systems
اصول وجود
exists
وجود داشتن
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
cosmos
نظام عالم وجود
atheism
انکار وجود خدا
objective
دارای وجود خارجی
objectives
دارای وجود خارجی
for all that
با وجود همه اینها
pantheism
ایین وحدت وجود
pantheistic
مبنی بر وحدت وجود
cosmology
نظام عالم وجود
cosmologies
نظام عالم وجود
in the face of such odds
با وجود این تفاوت
preexist
قبلا وجود داشتن
preexistent
دارای تقدم در وجود
and there an end.
و پایان وجود دارد.
begetting
سبب وجود شدن
hydrometeor
وجود بخاراب در هوا
animalization
وجود مواد حیوانی
begets
سبب وجود شدن
beget
سبب وجود شدن
oxaluria
وجود جوهر ترشک
know nothing
منکر وجود خدا
neer do well or well
ادم بی وجود یا بی خاصیت
nevertheless
با این وجود علیرغم
numen
وجود الهی خدا
hematuria
وجود خون در ادرار
hemoglobinuria
وجود هموگلوبین درادرار
She was a fine woman ( person ) .
وجود بسیار نازنینی بود
give someone a good run for her money
<idiom>
رقابت شدید به وجود آوردن
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
pantheism
همه خدایی وحدت وجود
trichotomy
تقسیم وجود انسان به سه قسمت
There is a mountain of difficulties .
کوهی از مشکلات وجود دارد
Is there drinking water?
آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
Is there electricity?
آیا برق وجود دارد؟
cosmogonic
وابسته به خلقت عالم وجود
I love her with my whole being .
با تمام وجود دوستش دارم
warehouse refusal
اعلام عدم وجود درانبار
agnostic
عرفای منکر وجود خدا
converging
تقارب خطوط وجود تشابه
water exists in three phases
اب درسه نمود وجود دارد
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
fetch
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
fetched
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
fetches
مسافت طی شده با وجود بادنامساعد
phosphaturia
وجود فوسفات زیاد در پیشاب
agnostics
عرفای منکر وجود خدا
converges
تقارب خطوط وجود تشابه
converge
تقارب خطوط وجود تشابه
groove
[فاصله ای که بین هر رج وجود دارد.]
converged
تقارب خطوط وجود تشابه
Is there air conditioning?
آیا تهویه مطبوع وجود دارد؟
logos
اصل یا منشاء عقل عالم وجود
There's an exception to every rule.
برای هر قانونی استثنائی وجود دارد.
You are needed . They need you .
وجود شما مورد نیاز است
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
To put ones heart and soul into a job .
باتمام وجود کاری را انجام دادن
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
objectiveness
با داشتن وجود خارجی بطورواقعی یاخارجی
syupersubstantial
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
radiological survey
بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
factionalism
اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
cosmologist
دانشمند ومحقق درعلم عالم وجود
Is there heating?
آیا سیستم حرارتی وجود دارد؟
homogamy
وجود گلبرگهای مشابه ومتجانس در گیاه
albinism
عدم وجود رنگ دانه در بدن
substantialize
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
androgyny
وجود دو حالت زنانگی ومردانگی توام
in nature
همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
unitarianism
وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
xanthoma
وجود لکههای زرد غیرمنظم در زیر پوست
There's no danger of that happening again.
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
resident
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
anthropopathism
اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
residents
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
There is one physician for every 260 inhabitants.
برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
There is no reason to do something
دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
Where theres will theres a way .
<proverb>
تا وقتى خواسته اى هست ,راهى هم وجود دارد .
cosmogony
خلقت وپیدایش عالم وجود کیهان شناسی
There are not many amusements in this town.
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
However hard he tried ...
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
Ah, what the heck!
اه مهم نیست!
[اه با وجود این کار را میکنم!]
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Inquietude
حس آشوبی که از وجود آسایش و سکون به دست می آید.
Racial prejudice prevails in some countries.
دربرخی کشورها تعصبات نژادی وجود دارد
transient
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transients
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
The chances of a soloution are bleak.
احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
deque
یک صف دو سر که امکان درج و حذف را در هر دو انتهای لیست به وجود می اوردردیف
There is more to it than meets the eye.
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
addressing
دستیابی سریع به داده به علت وجود آن در فیلد آدرس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com