English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
critical deformation تغییر شکل بحرانی
Other Matches
critical coupling کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
marginal بحرانی
acute بحرانی
decretive بحرانی
decretory بحرانی
critical limit حد بحرانی
climacteric بحرانی
critical بحرانی
critical pollution الودگی بحرانی
critical altitude ارتفاع بحرانی
critical activity فعالیت بحرانی
critical coupling تزویج بحرانی
nick موقع بحرانی
critical magnitude اندازه بحرانی
critical mass جرم بحرانی
cretical flow جریان بحرانی
nicking موقع بحرانی
critical path مسیر بحرانی
critical period دوره بحرانی
critical point نقطه بحرانی
nicked موقع بحرانی
critical pressure فشار بحرانی
critical height بلندی بحرانی
critical height ارتفاع بحرانی
critical heat flux شارحرارتی بحرانی
critical damping خفیدگی بحرانی
critical damping میرائی بحرانی
acritical غیر بحرانی
critical حیاتی بحرانی
critical density چگالی بحرانی
critical depth عمق بحرانی
critical flow جریان بحرانی
critical point نقطه بحرانی
critical current شدت بحرانی
critical frequency فرکانس بحرانی
critical assembly ترتیب بحرانی
critical area ناحیه بحرانی
critical angle زاویه بحرانی
critical amplification تقویت بحرانی
Critical Regonalism منطقه ی بحرانی
critical speed سرعت بحرانی
nicks موقع بحرانی
critical valve مقدار بحرانی
critical temperature دمای بحرانی
critical value ارزش بحرانی
juncture موقع بحرانی
critical isotherm هم دمای بحرانی
critical velocity سرعت بحرانی
razor edge موقعیت بحرانی
critical resistance مقاومت بحرانی
critical region ناحیه بحرانی
critical region منطقه بحرانی
exigent فشاراور بحرانی
critical closing speed سرعت بحرانی پایین
critical degree of polymerization درجه بحرانی بسپارش
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
critical wave legth طول موج بحرانی
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
critically بطور بحرانی یا وخیم
thermal critical point نقطه ی بحرانی حرارتی
critical angle of attack زاویه حمله بحرانی
critical infinte cylinder قطر بحرانی استوانه
critical grid voltage ولتاژ بحرانی شبکه
critical isotherm منحنی هم دمای بحرانی
critical date مدت زمان بحرانی
critical path method روش مسیر بحرانی
critical grid current شدت بحرانی شبکه
critical path analysis تحلیل مسیر بحرانی
critical resistance مقدار مقاومت بحرانی
cpm روش مسیر بحرانی
critcal fore pressure فشار حد خلاء بحرانی
critical molecular mass جرم مولکولی بحرانی
critical temperature درجه حرارت بحرانی
flood stage تراز بحرانی طغیان
critical backing pressure فشار حد خلاء بحرانی
critical grid current جریان بحرانی شبکه
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changed تغییر کردن تغییر دادن
change تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
change over تغییر روش تغییر رویه
changes تغییر کردن تغییر دادن
critical grid bias ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
supercritical fluid chromatography کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
epitasis دوره بحرانی وشدت مرض
critical heat flux ratio نسبت شار حرارتی بحرانی
critical cooling rate میزان سرد کنندگی بحرانی
to recover from something ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
critical build up resistance مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
to recover from something به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
s.f.c chromatography supercriticalfluid کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
supercritical fluid chromatography/mass spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
to turn the corner <idiom> بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
critical path analysis استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
s.f.c/m.s mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
zero hour لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
conversion تغییر
misalignment تغییر
conversions تغییر
amendment تغییر
amendments تغییر
variations تغییر
fluctuation تغییر
mutation تغییر
mutations تغییر
variation تغییر
dachi تغییر پا
vicissitude تغییر
shunting تغییر خط
innovation تغییر
alteration تغییر
innovations تغییر
alternation تغییر
modification تغییر
changes تغییر
commutation تغییر
changed تغییر
stationary بی تغییر
changeless بی تغییر
change تغییر
changing تغییر
demand shift تغییر تقاضا
design change تغییر طرح
phase shift تغییر فاز
modifies تغییر دادن
modifying تغییر دادن
permute تغییر دادن
modify تغییر دادن
displaciment تغییر مکان
transact تغییر دادن
reset تغییر دادن
redeploy [staff] تغییر دادن
convert تغییر دادن
effable قابل تغییر
kaleidoscopes تغییر پذیربودن
kaleidoscope تغییر پذیربودن
displeacement of water تغییر مکان اب
parathesis ترکیبی بی تغییر
displaceable قابل تغییر
dimensional change تغییر اندازه
peripeteia تغییر ناگهانی
palingenesis تغییر شکل
range of variation ناحیه تغییر
changes تغییر دادن
rebus sic stautibus تغییر شکل
variability تغییر پذیری
concurrent variation تغییر همزمان
changeable قابل تغییر
changeable تغییر پذیر
transformation عمل تغییر
transformation تغییر شکل
changing تغییر دادن
put about تغییر مسیردادن
changer تغییر دهنده
current displacement تغییر جریان
displacement تغییر مکان
displacement تغییر موضع
deformation تغییر شکل
variant قابل تغییر
change تغییر دادن
variations تغییر ناپایداری
variation تغییر ناپایداری
changed تغییر دادن
change spin چرخیدن با تغییر پا
kainophobia تغییر هراسی
lour اخم تغییر
magnatic displacement تغییر مغناطیسی
amending تغییر دادن
amended تغییر دادن
amend تغییر دادن
mutating تغییر دادن
mutates تغییر دادن
mutated تغییر دادن
mutate تغییر دادن
infelection تغییر شکل
variable تغییر پذیر
mean variation تغییر متوسط
metachromatism تغییر رنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com