Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (13 milliseconds)
English
Persian
deform
تغییر شکل یافتن
deforming
تغییر شکل یافتن
deforms
تغییر شکل یافتن
transfigure
تغییر شکل یافتن
transfigured
تغییر شکل یافتن
transfigures
تغییر شکل یافتن
transfiguring
تغییر شکل یافتن
transform
تغییر شکل یافتن
transformed
تغییر شکل یافتن
transforming
تغییر شکل یافتن
transforms
تغییر شکل یافتن
to transform
[into]
تغییر شکل یافتن
[به]
Search result with all words
toggle
تغییر یافتن بین دو وضعیت
toggles
تغییر یافتن بین دو وضعیت
alter
تغییر یافتن
altered
تغییر یافتن
altering
تغییر یافتن
alters
تغییر یافتن
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
misalign
تغییر یافتن
reconvert
تغییر حال مجدد یافتن
to undergo a change
تغییر یافتن
to alter
[to]
تغییر یافتن
Other Matches
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
change
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
changed
تغییر کردن تغییر دادن
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
non return to zero
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
finds
یافتن
discover
یافتن
detects
یافتن
find
یافتن
detecting
یافتن
detected
یافتن
discovers
یافتن
discovering
یافتن
discovered
یافتن
detect
یافتن
to get ones hand in
دست یافتن به
pull through
<idiom>
بهبود یافتن
to get off
رهایی یافتن از
tenses
تشدید یافتن
to get rid of
رهایی یافتن از
shrink
کاهش یافتن
to take courage
خرات یافتن
to grow better
بهبودی یافتن
to look oneself again
بهبود یافتن
to pull round
بهبودی یافتن
to get fame
شهرت یافتن
to gain the upper hand
غلبه یافتن
scant
تخفیف یافتن
outspread
گسترش یافتن
tense
تشدید یافتن
lay hands on something
<idiom>
یافتن چیزی
tensed
تشدید یافتن
take steps
<idiom>
آمادگی یافتن
tenser
تشدید یافتن
escalates
فزونی یافتن
shrinks
کاهش یافتن
to a greatness
بزرگی یافتن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
to extricate oneself
رهایی یافتن
to come to know
اگاهی یافتن
to be transferred
انتقال یافتن
to be through
فراغت یافتن
luxuriate
شکوه یافتن
shrinking
کاهش یافتن
to be prolonged
امتداد یافتن
come up with
<idiom>
یافتن پاسخ
ends
خاتمه یافتن
ended
خاتمه یافتن
transcended
برتری یافتن
transcending
برتری یافتن
transcends
برتری یافتن
end
خاتمه یافتن
attain
دست یافتن
booms
توسعه یافتن
escalated
فزونی یافتن
achieving
دست یافتن
escalate
فزونی یافتن
achieves
دست یافتن
wrap up
خاتمه یافتن
wind up
پایان یافتن
achieved
دست یافتن
attained
دست یافتن
attaining
دست یافتن
station
استقرار یافتن
transcend
برتری یافتن
to reach for knowledge
برای یافتن
to quit oneself of
رهائی یافتن از
luxuriated
شکوه یافتن
luxuriates
شکوه یافتن
luxuriating
شکوه یافتن
expands
بسط یافتن
expanding
بسط یافتن
expand
بسط یافتن
attains
دست یافتن
escalating
فزونی یافتن
stations
استقرار یافتن
stationed
استقرار یافتن
achieve
دست یافتن
lay hands on something
چیزی را یافتن
hold out
بسط یافتن
wanes
کاهش یافتن
waned
کاهش یافتن
wane
کاهش یافتن
master
تسلط یافتن بر
master
تسلط یافتن
mastered
تسلط یافتن بر
masters
تسلط یافتن بر
masters
تسلط یافتن
get out
رهایی یافتن
hunt out
با جستجو یافتن
immix
امیزش یافتن
centered
تمرکز یافتن
centers
تمرکز یافتن
centre
تمرکز یافتن
centred
تمرکز یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
keep one's head above water
رهایی یافتن
diminishes
نقصان یافتن
diminish
تقلیل یافتن
diminish
نقصان یافتن
waning
کاهش یافتن
specialises
تخصص یافتن
specialising
تخصص یافتن
learns
اگاهی یافتن
learn
اگاهی یافتن
break out
شیوع یافتن
bunchout
برامدگی یافتن
center
تمرکز یافتن
circumfuse
گسترش یافتن
convect
انتقال یافتن
come off
تحقق یافتن
come off
وقوع یافتن
come round
شفا یافتن
accrue
افزایش یافتن
accrue
گسترش یافتن
specialize
تخصص یافتن
specializes
تخصص یافتن
specializing
تخصص یافتن
accruing
گسترش یافتن
accruing
افزایش یافتن
accrues
گسترش یافتن
boom
توسعه یافتن
boomed
توسعه یافتن
booming
توسعه یافتن
accrues
افزایش یافتن
come through
وقوع یافتن
sublate
تغییرشکل یافتن
relax
تخفیف یافتن
pull round
بهبودی یافتن
protend
امتداد یافتن
pickup
بهبودی یافتن
perennate
دوام یافتن
penetract
راه یافتن
overspread
بسط یافتن
overmatch
تفوق یافتن
overmaster
برتری یافتن بر
outreach
برتری یافتن
recvperate
بهبودی یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
tensest
تشدید یافتن
deploys
گسترش یافتن
tensing
تشدید یافتن
deploying
گسترش یافتن
deploy
گسترش یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
terminates
خاتمه یافتن
dominated
تفوق یافتن
dominate
تفوق یافتن
insuring
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
meliorate
بهبود یافتن
ensured
اطمینان یافتن
ensure
اطمینان یافتن
pick up health
بهبود یافتن
developments
تکامل یافتن
development
تکامل یافتن
decrease
نقصان یافتن
decrease
کاهش یافتن
decreased
نقصان یافتن
decreased
کاهش یافتن
decreases
نقصان یافتن
decreases
کاهش یافتن
terminated
خاتمه یافتن
terminate
خاتمه یافتن
look oneself again
بهبود یافتن
up and about
<idiom>
بهبود یافتن
centralization
مرکزیت یافتن
realises
تحقق یافتن
realised
تحقق یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com