Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (19 milliseconds)
English
Persian
transfigure
تغییر صورت دادن
transfigured
تغییر صورت دادن
transfigures
تغییر صورت دادن
transfiguring
تغییر صورت دادن
Search result with all words
shift key
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
duble option
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
Other Matches
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
current
جریان الکتریکی که مقدار آن به صورت سینوس تغییر میکند
currents
جریان الکتریکی که مقدار آن به صورت سینوس تغییر میکند
decalescence point
دمایی که در ان تغییر شکل کریستالی در فولاد صورت میگیرد
dynamic
حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
fix
برنامه کامپیوتری که تغییر نمیکند و به صورت خودکار اجرا میشود
dynamically
حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
fixes
برنامه کامپیوتری که تغییر نمیکند و به صورت خودکار اجرا میشود
disposition
صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
pitches
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch
دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
alternating current
جریان الکتریکی که مقدار آن در زمان به ترتیب تغییر میکند و به صورت سینوسی است
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
massage
ماساژ دادن تغییر دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
massages
ماساژ دادن تغییر دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
effectuate
انجام دادن صورت دادن
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
modifying
تغییر دادن
shifts
تغییر دادن
changes
تغییر دادن
changed
تغییر دادن
reset
تغییر دادن
change
تغییر دادن
to convert something into something
تغییر دادن به
to turn something into something
تغییر دادن به
convert
تغییر دادن
redeploy
[staff]
تغییر دادن
modify
تغییر دادن
modifies
تغییر دادن
transact
تغییر دادن
changing
تغییر دادن
alters
تغییر دادن
mutates
تغییر دادن
mutating
تغییر دادن
amend
تغییر دادن
amended
تغییر دادن
amending
تغییر دادن
shift
تغییر دادن
realign
تغییر دادن
realigned
تغییر دادن
alter
تغییر دادن
shifted
تغییر دادن
realigning
تغییر دادن
altered
تغییر دادن
realigns
تغییر دادن
altering
تغییر دادن
permute
تغییر دادن
mutate
تغییر دادن
to turn
[into]
تغییر دادن
mutated
تغییر دادن
put inpractice
صورت دادن
make something happen
صورت دادن
carry into effect
صورت دادن
carry ineffect
صورت دادن
actualise
[British]
صورت دادن
actualize
صورت دادن
put ineffect
صورت دادن
to put in to shape
سر و صورت دادن
put into effect
صورت دادن
implement
صورت دادن
carry out
صورت دادن
transfiguring
تغییر شکل دادن
discolouring
تغییر رنگ دادن
changing
تغییر دادن تبدیل
discoloured
تغییر رنگ دادن
changes
تغییر دادن تبدیل
discolour
تغییر رنگ دادن
discolors
تغییر رنگ دادن
disguise
تغییر قیافه دادن
discoloring
تغییر رنگ دادن
remodelled
تغییر وضع دادن
remodels
تغییر وضع دادن
remodel
تغییر وضع دادن
discolours
تغییر رنگ دادن
color
تغییر رنگ دادن
to veer
[off]
تغییر جهت دادن
change
تغییر دادن تبدیل
remodeling
تغییر وضع دادن
changed
تغییر دادن تبدیل
remodeled
تغییر وضع دادن
discolored
تغییر رنگ دادن
remodelling
تغییر وضع دادن
transfigures
تغییر شکل دادن
tunes
تغییر فرکانس دادن
reshape
تغییر شکل دادن
colours
تغییر رنگ دادن
colour
تغییر رنگ دادن
misshape
تغییر شکل دادن
shunt
تغییر جهت دادن
shunted
تغییر جهت دادن
discolor
تغییر رنگ دادن
shunts
تغییر جهت دادن
go about
تغییر جهت دادن
to transform
[into]
تغییر شکل دادن
[به]
tune
تغییر فرکانس دادن
shift the rudder
تغییر دادن سکان
quirks
تغییر جهت دادن
transfigured
تغییر شکل دادن
quirk
تغییر جهت دادن
transfigure
تغییر شکل دادن
sing a different tune
<idiom>
تغییر جهت دادن
modification
تغییر شکل دادن
disguising
تغییر قیافه دادن
disguises
تغییر قیافه دادن
disguised
تغییر قیافه دادن
transshape
تغییر ماهیت دادن
transshape
تغییر شکل دادن
to change the tack
تغییر رویه دادن
to change ones mind
تغییر رای دادن
to change one's tune
تغییر عقیده دادن
to change colour
تغییر رنگ دادن
metamorphose
تغییر شکل دادن
metamorphoses
تغییر شکل دادن
veers
تغییر عقیده دادن
transmuting
تغییر هیئت دادن
switch
تغییر جهت دادن
switched
تغییر جهت دادن
transmute
تغییر هیئت دادن
veer
تغییر عقیده دادن
metamorphosing
تغییر شکل دادن
transmutes
تغییر هیئت دادن
metamorphosed
تغییر شکل دادن
transforms
تغییر شکل دادن
veered
تغییر عقیده دادن
transform
تغییر شکل دادن
transmuted
تغییر هیئت دادن
transformed
تغییر شکل دادن
transforming
تغییر شکل دادن
switches
تغییر جهت دادن
organising
سرو صورت دادن
organizing
سرو صورت دادن
incarnate
صورت خارجی دادن
furbished
صورت تازه دادن به
exteriorization
صورت خارجی دادن به
organizes
سرو صورت دادن
furbish
صورت تازه دادن به
furbishes
صورت تازه دادن به
to give an examination
صورت امتحان دادن
organises
سرو صورت دادن
organize
سرو صورت دادن
furbishing
صورت تازه دادن به
transfers
تغییر سمت دادن لوله
redeployment
تغییر مکان دادن یکانها
transfer
تغییر سمت دادن لوله
relieving
تغییر پست دادن برجستگی
relieves
تغییر پست دادن برجستگی
relieve
تغییر پست دادن برجستگی
modify
تغییر دادن معتدل ساختن
modifying
تغییر دادن معتدل ساختن
movement
تغییر دادن محل چیزی
to change one's countenance
تغییر قیافه یا رنگ دادن
put about
تغییر جهت دادن برگشتن
negation
تغییر دادن علامت یک عدد
moves
تغییر دادن محل چیزی
move
تغییر دادن محل چیزی
moved
تغییر دادن محل چیزی
modifies
تغییر دادن معتدل ساختن
shake up
<idiom>
تغییر دادن سیستم کاری
transferring
تغییر سمت دادن لوله
commmute
تغییر دادن مبادله کردن
epitomising
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomised
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes
صورت خارجی به چیزی دادن
wear
تغییر سمت دادن به دور از باد
displaced
جابجا شدن تغییر موضع دادن
wears
تغییر سمت دادن به دور از باد
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
displacing
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces
جابجا شدن تغییر موضع دادن
abreact
تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
diverts
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
pyrolyze
در اثر حرارت تغییر شیمیایی دادن
columnar transposition
تغییر مکان دادن عوامل در ستون
diverted
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
reconfiguration
تغییر دادن ساختار داده در سیستم
displace
جابجا شدن تغییر موضع دادن
to shake up
[a company]
<idiom>
سازمان
[شرکتی را ]
اساسا تغییر دادن
chase
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
to change somebody's ways
رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
transmuting
تغییر شکل دادن قلب ماهیت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com